psychotherapy

/ˌsaɪkoʊˈθerəpi//ˌsaɪkəʊˈθerəpi/

معنی: درمان روانی، تداوی روحی
معانی دیگر: روان درمانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: psychotherapist (n.)
• : تعریف: the science or technique of treating mental and emotional problems with psychological methods rather than drugs or medications.
مشابه: analysis

جمله های نمونه

1. He had psychotherapy to help him deal with his childhood traumas.
[ترجمه گوگل]او روان درمانی کرد تا به او کمک کند تا با آسیب های دوران کودکی خود مقابله کند
[ترجمه ترگمان]او با آسیب های روحی دوران کودکی به او کمک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In the psychotherapy group, patients were free to play out their fantasies.
[ترجمه گوگل]در گروه روان درمانی، بیماران آزاد بودند تا خیالات خود را اجرا کنند
[ترجمه ترگمان]در گروه روان درمانی، بیماران برای بیرون آوردن تخیلات خود آزاد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In gestalt psychology and gestalt psychotherapy, people's thoughts and emotions are seen as complex wholes.
[ترجمه گوگل]در روان‌شناسی گشتالت و روان‌درمانی گشتالت، افکار و احساسات افراد به‌عنوان کل‌های پیچیده دیده می‌شوند
[ترجمه ترگمان]در روان شناسی gestalt و gestalt روان درمانی، افکار و عواطف مردم به عنوان کل پیچیده تلقی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Psychotherapy helped him to shed some of his insecurity/inhibitions.
[ترجمه گوگل]روان درمانی به او کمک کرد تا برخی از ناامنی/بازداری هایش را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]روان درمانی به او کمک کرد تا برخی از ناامنی \/ inhibitions خود را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For milder depressions, certain forms of psychotherapy do work well.
[ترجمه گوگل]برای افسردگی های خفیف تر، اشکال خاصی از روان درمانی به خوبی کار می کنند
[ترجمه ترگمان]برای depressions ملایم تر، انواع خاصی از روان درمانی خوب کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The psychotherapy is carried out in small interactive groups.
[ترجمه گوگل]روان درمانی در گروه های کوچک تعاملی انجام می شود
[ترجمه ترگمان]روان درمانی در گروه های کوچک تعاملی انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was deeply hostile to the idea of psychotherapy.
[ترجمه گوگل]او عمیقاً با ایده روان درمانی مخالف بود
[ترجمه ترگمان]با این اندیشه روان بود که او از این موضوع ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I have had counselling, bereavement counselling, psychotherapy, drug therapy, and hypnotherapy.
[ترجمه گوگل]من مشاوره، مشاوره سوگ، روان درمانی، دارودرمانی و هیپنوتیزم درمانی داشته ام
[ترجمه ترگمان]من مشاوره، مشاور داغدیدگی، روان درمانی، درمان اعتیاد، و hypnotherapy داشته ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Every psychotherapy process, early in its development, defines the basic questions it is trying to answer.
[ترجمه گوگل]هر فرآیند روان درمانی، در اوایل رشد خود، سؤالات اساسی را تعریف می کند که سعی دارد به آنها پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان]هر فرآیند روان درمانی، در ابتدای رشد خود، سوالات اساسی که در تلاش برای پاسخ دادن است را تعریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Postmodern psychotherapy, in contradistinction, could no longer speak in terms of such differentiation.
[ترجمه گوگل]روان‌درمانی پست مدرن، در تضاد، دیگر نمی‌توانست بر حسب چنین تمایزی صحبت کند
[ترجمه ترگمان]روان درمانی فرامدرن در contradistinction دیگر نمی تواند بر حسب این تمایز سخن بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When possible, psychotherapy is done in a professional office.
[ترجمه گوگل]در صورت امکان، روان درمانی در مطب حرفه ای انجام می شود
[ترجمه ترگمان]در صورت امکان، روان درمانی در یک دفتر حرفه ای انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is it amenable to psychotherapy or gene therapy?
[ترجمه گوگل]آیا امکان روان درمانی یا ژن درمانی وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا تابع درمان یا درمان ژن است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These are not the technical issues of psychotherapy or medical management; they are human ones.
[ترجمه گوگل]اینها مسائل فنی روان درمانی یا مدیریت پزشکی نیستند آنها انسان هستند
[ترجمه ترگمان]این ها مسائل فنی روان درمانی یا مدیریت پزشکی نیستند؛ آن ها ones انسانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These ideas from psychotherapy help our background understanding of emotional experiences in the later part of the life-cycle.
[ترجمه گوگل]این ایده‌های روان‌درمانی به درک پیشینه ما از تجربیات عاطفی در بخش بعدی چرخه زندگی کمک می‌کند
[ترجمه ترگمان]این ایده ها از روان درمانی به درک پس زمینه ما از تجربیات عاطفی در بخش بعدی چرخه زندگی کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. People working without either psychotherapy or a regular meditation program should follow a similar procedure.
[ترجمه گوگل]افرادی که بدون روان درمانی یا برنامه مدیتیشن منظم کار می کنند باید از روش مشابهی پیروی کنند
[ترجمه ترگمان]افرادی که بدون روان درمانی یا یک برنامه مراقبه منظم کار می کنند باید از یک روش مشابه پیروی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درمان روانی (اسم)
psychotherapy

تداوی روحی (اسم)
psychotherapy

انگلیسی به انگلیسی

• psychological treatment of mental disorders; branch of psychiatry dealing with the use of psychological methods to treat mental disorders
psychotherapy is the use of psychological methods to treat people who are mentally ill, rather than physical methods such as drugs or surgery.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: رَواندرمانی

⚫ نگارش به خط لاتین: Ravāndarmāny

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

روان درمانی
مثال:
We used suggestion, a method inspired by the psychotherapy we saw in this cases,
ما از تلقین استفاده کردیم، با روان درمانی {که} در این موضوع ها مشاهده کردیم یک روش بوجود آمد.
psychotherapy ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: روان‏درمانی
تعریف: درمان مبتنی بر مطالعه و بررسی عوامل روانی اختلالات و رفع آنها با استفاده از تدابیر روان‏شناختی
واژه ی تخصصی در حیطه مشاوره و روانشناسی که " روان درمانی " ترجمه میشه.

بپرس