1. But economists should watch what matters, not psychoanalyze the Fed, which can take care of itself.
[ترجمه گوگل]اما اقتصاددانان باید مراقب چیزهایی باشند که مهم هستند، نه اینکه فدرال رزرو را روانکاوی کنند، که می تواند از خودش مراقبت کند
[ترجمه ترگمان]اما اقتصاددانان باید آنچه را که اهمیت دارد تماشا کنند، نه به بانک مرکزی که می توانند از خود مراقبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He is very difficult to psychoanalyze. I would not want to be his enemy, that's for sure.
[ترجمه گوگل]روانکاوی او بسیار دشوار است من نمی خواهم دشمن او باشم، مطمئناً
[ترجمه ترگمان] تحلیل روانی خیلی سخته مطمئنا من نمی خواهم دشمن او باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Don't psychoanalyze me, you simp!
4. Stumped for ideas and bewildered over all those girlfriends who lacked belief in him, Henderson decides to psychoanalyze his problems.
[ترجمه گوگل]هندرسون که برای ایدهها سرگردان است و از همه آن دوستدختری که به او اعتقادی نداشتند گیج شده است، تصمیم میگیرد مشکلاتش را روانکاوی کند
[ترجمه ترگمان]هندرسون به خاطر ایده ها و گیج کردن تمام آن دخترانی که به او اعتقاد نداشتند، تصمیم گرفت مشکلات خود را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. And you can imagine how many trees would have been slaughtered in the past few months as journalists tried to psychoanalyze Master Wayne's scoring drought.
[ترجمه گوگل]و شما می توانید تصور کنید که در چند ماه گذشته چند درخت سلاخی شده بودند، زیرا روزنامه نگاران سعی کردند خشکسالی امتیازدهی استاد وین را روانکاوی کنند
[ترجمه ترگمان]و می توانید تصور کنید که در چند ماه گذشته چند درخت کشته شده اند چرا که روزنامه نگاران سعی کرده اند خشکسالی را به ثمر برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید