psychoanalytic

/ˌsaɪkoʊˌænəˈlɪtɪk//ˌsaɪkəʊˌænəˈlɪtɪk/

معنی: وابسته به روانکاوی
معانی دیگر: وابسته به روانکاوی

جمله های نمونه

1. It's all full of psychoanalytic mumbo-jumbo.
[ترجمه Maral karimi] پر از چرند و پرند های روانکاوانه است
|
[ترجمه گوگل]همه اینها پر از غمگینی روانکاوانه است
[ترجمه ترگمان]همه اینا همش چرت و پرته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In the psychoanalytic model there is no place for basic positive motives.
[ترجمه گوگل]در مدل روانکاوی جایی برای انگیزه های مثبت اساسی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]در مدل روان کاوی، هیچ جایی برای انگیزه های مثبت اولیه وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Changing the Subject pays continuous attention to psychological, psychoanalytic, and social discourses of gender.
[ترجمه گوگل]تغییر موضوع به گفتمان های روانشناختی، روانکاوانه و اجتماعی جنسیت توجه مستمر دارد
[ترجمه ترگمان]تغییر موضوع توجه مداوم به گفتمان های روانشناسی، روان کاوی، و اجتماعی جنسیت می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Certainly psychoanalytic theory helps understanding of some actions of people in pre-literate societies, or of children and neurotics in Western societies.
[ترجمه گوگل]یقیناً نظریه روانکاوی به درک برخی از اعمال افراد در جوامع پیش از سواد، یا کودکان و روان رنجورها در جوامع غربی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]قطعا این تئوری روان کاوی به درک برخی از اقدامات مردم در جوامع با سواد آموزی یا کودکان و neurotics در جوامع غربی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Then, artillery was aimed straight at the psychoanalytic heart: at neurosis!
[ترجمه گوگل]سپس توپخانه مستقیماً قلب روانکاوان را هدف گرفت: روان رنجوری!
[ترجمه ترگمان]سپس، توپخانه مستقیما به سوی قلب روان کاوی در نظر گرفته شد: در روان نژندی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nixon has been subjected to as much psychoanalytic study as any political figure in history.
[ترجمه گوگل]نیکسون به اندازه هر شخصیت سیاسی در تاریخ مورد مطالعه روانکاوانه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]نیکسون به عنوان هر شخصیت سیاسی در تاریخ مورد مطالعه روان کاوی قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dreaming has a key role in psychoanalytic theory.
[ترجمه گوگل]رویاپردازی نقش کلیدی در نظریه روانکاوی دارد
[ترجمه ترگمان]وی در رویا، نقشی کلیدی در تئوری روان کاوی ایفا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some psychoanalytic writing appears to lend support to these assumptions.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد برخی از نوشته های روانکاوانه از این مفروضات پشتیبانی می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که برخی از نوشته های روان کاوی از این مفروضات پشتیبانی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Psychoanalytic Approaches Traditionally, our formal knowledge about top political leaders came from relatively straight forward reports of biography and journalism.
[ترجمه گوگل]رویکردهای روانکاوی به طور سنتی، دانش رسمی ما در مورد رهبران سیاسی ارشد از گزارش های نسبتاً مستقیم زندگی نامه و روزنامه نگاری به دست می آمد
[ترجمه ترگمان]رویکردهای روان کاوی به طور سنتی، دانش رسمی ما در مورد رهبران سیاسی برتر از گزارش های نسبتا مستقیم مربوط به زندگی نامه و روزنامه نگاری نشات می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The psychoanalytic idea of the subject as unconscious, as well as conscious, provides a stronger challenge.
[ترجمه گوگل]ایده روانکاوانه سوژه به عنوان ناخودآگاه و همچنین خودآگاه چالش قوی تری را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]ایده روان کاوی از این موضوع، ناخودآگاه، و نیز آگاهانه، یک چالش قوی تر را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Psychoanalytic theory has probably been the single most important theoretical influence on the discipline of Art History over the past decade.
[ترجمه گوگل]نظریه روانکاوی احتمالاً مهمترین تأثیر نظری بر رشته تاریخ هنر در دهه گذشته بوده است
[ترجمه ترگمان]نظریه روان کاوی، احتمالا مهم ترین تاثیر نظری در رشته تاریخ هنر در طی دهه گذشته بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The influence of psychoanalytic theory mainly embodies in pansexualism, dream interpretation, and the theory of personality.
[ترجمه گوگل]تأثیر نظریه روانکاوی عمدتاً در پانجنس گرایی، تعبیر خواب و نظریه شخصیت تجسم می یابد
[ترجمه ترگمان]تاثیر نظریه روان کاوی به طور عمده در pansexualism، تفسیر رویا، و نظریه شخصیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nathaniel Hawthorne was the pioneer of romanticist and psychoanalytic novels in the history of American literature.
[ترجمه گوگل]ناتانیل هاثورن پیشگام رمان های رمانتیک و روانکاوانه در تاریخ ادبیات آمریکا بود
[ترجمه ترگمان]Nathaniel Hawthorne پیشگام of و رمان های روان کاوی در تاریخ ادبیات آمریکا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته به روانکاوی (صفت)
psychoanalytic

انگلیسی به انگلیسی

• of psychoanalysis, of freud's method for treating mental illness through study of unconscious mental processes
psychoanalytic means relating to psychoanalysis.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم psycho ( که اغلب به عنوان پیشوند ( prefix ) از آن استفاده می شود )
📌 این ریشه، معادل "mind" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "mind" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 psychology: the study of the "mind"
🔘 psychologist: a person who studies the "mind"
🔘 psychic: relating to the powers of the "mind"
🔘 psychiatry: a branch of medicine focusing on the "mind"
🔘 psychiatrist: a doctor specializing in "mind" disorders
🔘 psychosis: a severe disorder affecting the "mind"
🔘 psychotic: having a disturbed "mind"
🔘 psychopath: a person with a disordered "mind"
🔘 psychopathy: a mental disorder affecting the "mind"
🔘 psychosomatic: physical illness caused by the "mind"
🔘 psychoanalysis: therapy that explores the unconscious "mind"
🔘 psychoanalyst: a therapist who studies the unconscious "mind"
🔘 psychotherapy: treatment for disorders of the "mind"
🔘 psychotherapist: a specialist who treats the "mind"
🔘 psychogenic: originating in the "mind"
🔘 psychomotor: relating to movement controlled by the "mind"
🔘 psychotropic: affecting the "mind" or mental state
🔘 psycholinguistics: the study of language and the "mind"
🔘 psychograph: a chart analyzing the "mind"
🔘 parapsychology: the study of supernatural effects on the "mind"

psychoanalytic ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: روان کاوانه
تعریف: ویژگی آنچه مبتنی بر رویکرد روان کاوی است
روانکاری یا هر چیزی که مربوط به روانکاری باشد
روانکاوانه

بپرس