[ترجمه گوگل]اجازه ندهید او رانندگی کند - او یک روانی کامل پشت فرمان است! [ترجمه ترگمان]نگذار او رانندگی کند - او یک روانی کامل پشت فرمان است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He suddenly went psycho and started shooting in all directions.
[ترجمه گوگل]او ناگهان روانی شد و شروع به تیراندازی به هر طرف کرد [ترجمه ترگمان]ناگهان دیوانه شد و شروع به تیراندازی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Some psycho picked her up, and killed her.
[ترجمه گوگل]یک روانشناس او را گرفت و کشت [ترجمه ترگمان]یه روانی اون رو انتخاب کرده و اونو کشته [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Psycho made over 000 consecutive appearances before it was withdrawn in 1880.
[ترجمه گوگل]Psycho قبل از اینکه در سال 1880 کنار گذاشته شود، بیش از 000 حضور متوالی داشت [ترجمه ترگمان]روانی بیش از ۱۰۰۰ سال پیش از اینکه در سال ۱۲۰ از آن خارج شود، ظاهر شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He created several automatons, the most celebrated being Psycho, which first performed in 187
[ترجمه گوگل]او چندین خودکار ساخت که مشهورترین آنها Psycho بود که اولین بار در سال 187 اجرا شد [ترجمه ترگمان]او چندین automatons را خلق کرد که مشهورترین آن ها Psycho بودند که در سال ۱۸۷ اجرا شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. When the psycho is caught, then let go on a technicality, Mom takes matters into her own hands.
[ترجمه گوگل]وقتی روانی گرفتار میشود، بعد از یک موضوع فنی رها میشود، مامان اوضاع را به دست خودش میگیرد [ترجمه ترگمان]وقتی که اون روانی گیر افتاد، پس از این مساله استفاده کن مامان همه چی رو به دست خودش می بره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. But playing a psycho killer palls fairly soon.
[ترجمه گوگل]اما بازی در نقش یک قاتل روانی خیلی زود به پایان می رسد [ترجمه ترگمان]اما در حال بازی کردن یه قاتل روانی خیلی زود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Psycho and Peeping Tom, both of which are more than 30 years-old and remain deeply shocking, are also ignored.
[ترجمه گوگل]Psycho و Peeping Tom که هر دو بیش از 30 سال سن دارند و عمیقاً تکان دهنده هستند نیز نادیده گرفته می شوند [ترجمه ترگمان]Psycho و Peeping، که هر دو از آن ها بیش از ۳۰ سال سن دارند و عمیقا شوکه شده اند، نادیده گرفته می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Flesh-eating psycho played by Sir Anthony Hopkins is back in a slick, camp sequel.
[ترجمه گوگل]روانی گوشتخوار با بازی سر آنتونی هاپکینز در دنباله ای شیک و کمپ بازگشته است [ترجمه ترگمان]Flesh eating که توسط سر آنتونی هاپکینز نقش بازی می کند در یک دنباله کمپ و دنباله داستان قرار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Psycho was a cross-legged Hindu figure, twenty-two inches high, which played whist with the audience.
[ترجمه گوگل]سایکو یک هندوی چهارپا به ارتفاع بیست و دو اینچ بود که با تماشاگران ویس بازی می کرد [ترجمه ترگمان]روانیه یک هیکل هندی بود، بیست و دو اینچ قد داشت که با تماشاگران بازی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I've lost two of my men to this psycho.
[ترجمه گوگل]من دو نفر از مردانم را به خاطر این روانی از دست دادم [ترجمه ترگمان]من دوتا از افرادم رو به این روانی از دست دادم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Methods Questionnaires of psycho - problems were conducted in 40 hospitalized patients with psychosis during convalescence.
[ترجمه گوگل]روش ها: پرسشنامه مشکلات روانی در 40 بیمار مبتلا به روان پریشی بستری در دوران نقاهت انجام شد [ترجمه ترگمان]شیوه ها و روش های روان شناسی - مشکلات در ۴۰ بیمار بستری با روان پریشی در طی دوران نقاهت انجام شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Cognitive therapy play an important role in the Psycho - counseling framework.
[ترجمه گوگل]شناخت درمانی نقش مهمی در چارچوب روانی - مشاوره ایفا می کند [ترجمه ترگمان]درمان شناختی نقش مهمی در چارچوب مشاوره Psycho ایفا می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. How many of you believe in psycho - kinesis Raise my hand.
[ترجمه گوگل]چند نفر از شما به روانی - حرکتی اعتقاد دارید دست مرا بلند کنید [ترجمه ترگمان]چند نفر از شما به یه روانی اعتقاد دارین؟ - دستم رو بالا می برم - [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• mentally disturbed person, person who suffers from mental illness of the mind, of the psyche a psycho is the same as a psychopath; an informal word.
پیشنهاد کاربران
از نظر ریشه شناسی به معنای روح/ روان هست. مثال: psychoactive ( adj. ) also psycho - active, "of or pertaining to drugs that affect mental states, " 1959, from psycho - active. psychoanalyze ( v. ) ... [مشاهده متن کامل]
also psycho - analyze, psychoanalyse, "subject to or treat by psychoanalysis, " 1911; see psycho - analyze. Related: Psychoanalyzed; psychoanalyzing. Earlier was psychologize ( 1830 ) . psychodrama ( n. ) also psycho - drama, "form of psychotherapy involving the acting out of a patient's problems and difficulties, " 1937 ( in writing of U. S. psychiatrist Jacob L. Moreno ( 1889 - 1974 ) ) , from psycho - drama. Related: Psychodramatic. psychodynamic ( adj. ) also psycho - dynamic, 1856, in homeopathic publications, "pertaining to mental powers" ( mesmerism, etc. ) , from psycho - dynamic ( adj. ) . By 1874 as "pertaining to psychodynamics, " the science of the laws of mental action ( George Henry Lewes ) . psychogenesis ( n. ) also psycho - genesis, 1838, "origin and development of the soul or mind, " from psycho - - genesis "birth, origin, creation. " Also in the same sense was psychogeny. Related: Psychogenetic; psychogenetical. psychogenic ( adj. ) "having a mental or psychological origin or cause, " 1884, from psycho - - genic. psychographic ( adj. ) also psycho - graphic, "of or pertaining to psychography, " 1856, from psychograph "supernatural photographic image or device" ( 1854 ) from psycho - - graph. Also see psychography. Related: Psychographics. psychography ( n. ) 1883, "history of an individual soul; the natural history of the phenomenon of mind, " from psycho - - graphy. Earlier it meant "spirit - writing by the hand of a medium" ( 1863 ) . psychohistory ( n. )
psycho ( mentally ill ) . She is a psycho. She should be in a hospital
روانی یا دیوانه
( عامیانه ) روانی، روان پریش، خل، دیوانه ( کوتاه شده psychopathic ) مثال: he killed his mum, he must be a psycho You've got to be careful at night, man—a lot of psychos out there
Psycho stimulant medician در این جا معنی: روان گردان میدهد ترجمه: داروهای محرک روان گردان
تویه کاور آهنگ من یه دیوونم بهنام بانی از این کلمه استفاده کرده که به معنای همون دیونه بودن از لحاظ عشقی رو میده