psychiatric

/ˌsaɪkiˈætrɪk//ˌsaɪkɪˈætrɪk/

معنی: وابسته به روانپزشکی
معانی دیگر: وابسته به روانپزشکی

جمله های نمونه

1. He worked as a nurse in a psychiatric hospital.
[ترجمه آذرنوش عباسی] او بعنوان پرستار در یک بیمارستان روانی کارمی کرد.
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان پرستار در یک بیمارستان روانی کار می کرد
[ترجمه ترگمان] بعنوان یه پرستار تو یه بیمارستان روانی کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The course leads to a diploma in psychiatric nursing.
[ترجمه آذرنوش عباسی] گذراندن این دوره منتهی به دیپلم پرستاری روانپزشکی میشود.
|
[ترجمه گوگل]این دوره منجر به دریافت دیپلم در رشته پرستاری روانپزشکی می شود
[ترجمه ترگمان]این دوره منجر به یک مدرک دیپلم روانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has been transferred to a psychiatric hospital.
[ترجمه آذرنوش عباسی] او به یک بیمارستان روانی انتقال داده شده است.
|
[ترجمه گوگل]او به بیمارستان روانی منتقل شده است
[ترجمه ترگمان]به یه بیمارستان روانی منتقل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We finally insisted that he seek psychiatric help.
[ترجمه آذرنوش عباسی] ما نهایت پافشاری را کردیم تا او از روانپزشک کمک بگیرد.
|
[ترجمه گوگل]در نهایت اصرار کردیم که از روانپزشکی کمک بگیرد
[ترجمه ترگمان]ما بالاخره اصرار کردیم که اون دنبال یه روانشناس میگرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was committed to a psychiatric hospital.
[ترجمه گوگل]او به یک بیمارستان روانی متعهد شد
[ترجمه ترگمان]اون به یه بیمارستان روانی متعهد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. 30 per cent of psychiatric hospital beds are occupied by people of no fixed abode.
[ترجمه گوگل]30 درصد تخت‌های بیمارستان‌های روانپزشکی را افرادی اشغال کرده‌اند که محل اقامت ثابتی ندارند
[ترجمه ترگمان]۳۰ درصد از تخت های بیمارستان روانی توسط افراد محل اقامت ثابت اشغال شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The psychiatric team decided that committal would not be beneficial in her case.
[ترجمه گوگل]تیم روانپزشکی تصمیم گرفتند که تعهد در مورد او سودمند نباشد
[ترجمه ترگمان]تیم روان پزشکی تصمیم گرفت که از این کار در پرونده وی سودمند نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was suffering from some form of psychiatric disorder.
[ترجمه گوگل]او از نوعی اختلال روانپزشکی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]از نوعی بیماری روانی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is an interesting psychiatric case study of a child with extreme behavioural difficulties.
[ترجمه گوگل]این یک مطالعه موردی روانپزشکی جالب از یک کودک با مشکلات رفتاری شدید است
[ترجمه ترگمان]این یک مطالعه موردی روانی جالب از یک کودک با مشکلات رفتاری حاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The use of compulsion in psychiatric care cannot be justified.
[ترجمه گوگل]استفاده از اجبار در مراقبت های روانپزشکی قابل توجیه نیست
[ترجمه ترگمان]استفاده از اجباری در مراقبت های روانی را نمی توان توجیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's in the burns/paediatric/psychiatric unit.
[ترجمه گوگل]او در بخش سوختگی / اطفال / روانپزشکی است
[ترجمه ترگمان]او در واحد burns \/ اطفال \/ روان پزشکی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Diane was placed under psychiatric surveillance.
[ترجمه گوگل]دایان تحت نظر روانپزشکی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]دایان \"تحت نظارت روانی قرار گرفته بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The court has no power to order a psychiatric examination of the child's parents.
[ترجمه گوگل]دادگاه قدرت صدور دستور معاینه روانپزشکی والدین کودک را ندارد
[ترجمه ترگمان]دادگاه هیچ قدرتی برای بررسی روان پزشکی از والدین این کودک ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Charles was suffering from a psychiatric disorder .
[ترجمه گوگل]چارلز از یک اختلال روانی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]چارلز از یک اختلال روانی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. About 4% of the prison population have chronic psychiatric illnesses.
[ترجمه گوگل]حدود 4 درصد از جمعیت زندانیان دارای بیماری های مزمن روانپزشکی هستند
[ترجمه ترگمان]حدود ۴ درصد از جمعیت زندان ها بیماری های روانی مزمن دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته به روانپزشکی (صفت)
psychiatric

انگلیسی به انگلیسی

• of psychiatry, of the diagnosis and treatment mental illnesses
psychiatric means relating to psychiatry or involving mental illness.

پیشنهاد کاربران

روان درمانی ( صفت ) : مربوط به روانپزشکی
مربوط به psychiatry یا روانپزشکی.
روانپزشکانه، روان ناهنجاری
psychiatric Diagnosis تشخیص روانی
روانشناختی
روانپریشی
بیماری های روانی

بپرس