prying

/ˈpraɪɪŋ//ˈpraɪɪŋ/

(به طور ناخوشایند) کنجکاو، فضول، کنجکاوانه، کاوش کننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: tending to pry; nosy.
مشابه: curious, inquisitive, meddlesome, nosy
اسم ( noun )
مشتقات: pryingly (adv.), pryingness (n.)
• : تعریف: an act or instance being offensively inquisitive; nosiness.

جمله های نمونه

1. We do not want people prying into our affairs.
[ترجمه گوگل]ما نمی خواهیم مردم در امور ما فضولی کنند
[ترجمه ترگمان]ما نمی خواهیم مردم به کاره ای ما فضولی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She is always prying into other people's affairs.
[ترجمه گوگل]او همیشه در امور دیگران فضولی می کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه به کاره ای دیگران فضولی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't want them prying into my affairs.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم آنها در امور من فضولی کنند
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم آن ها به کاره ای من فضولی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I hope you don't think I'm prying, but has your boyfriend ever lived with anyone before?
[ترجمه گوگل]امیدوارم فکر نکنی من فضولی می کنم، اما آیا دوست پسرت قبلاً با کسی زندگی کرده است؟
[ترجمه ترگمان]امیدوارم فکر نکنی من فضولی می کنم، اما دوست پسرت قبلا با کسی زندگی کرده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There you go again, prying into other people's affairs!
[ترجمه گوگل]باز هم می روید، در امور دیگران فضولی می کنید!
[ترجمه ترگمان]باز هم آمدی، فضولی کردن به کاره ای دیگران!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Prying off the plastic lid, she took out a small scoop.
[ترجمه گوگل]درب پلاستیکی را برداشت و یک قاشق کوچک بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]جعبه پلاستیکی را باز کرد و یک قاشق کوچک برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He drew the curtains to make sure no prying eyes saw what he was doing.
[ترجمه گوگل]پرده ها را کشید تا مطمئن شود که هیچ چشم کنجکاویی کار او را نمی بیند
[ترجمه ترگمان]پرده را کشید تا مطمئن شود که چشم کنجکاو نمی بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I tried to shield him against prying journalists.
[ترجمه گوگل]سعی کردم از او در برابر خبرنگاران فضول محافظت کنم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را در برابر روزنامه نگاران فضولی نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Imelda might think she was prying.
[ترجمه گوگل]ایملدا ممکن است فکر کند فضولی می کند
[ترجمه ترگمان]ممکن است فکر کند فضولی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She thought she was safe from prying eyes and could do as she wished.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که از چشمان کنجکاو در امان است و می تواند هر کاری که می خواهد انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که از چشم کنجکاو در امان است و می تواند کاری را که می خواهد بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm sick of you prying into my personal life!
[ترجمه گوگل]حالم بهم میخوره از اینکه تو زندگی شخصی من فضولی میکنی!
[ترجمه ترگمان]من از این که تو به زندگی شخصی من فضولی می کنی حالم به هم می خورد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A cloak concealed his body from prying eyes.
[ترجمه گوگل]یک شنل بدن او را از چشمان کنجکاو پنهان می کرد
[ترجمه ترگمان]یک شنل تنش را از چشم کنجکاو پنهان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But it was there, just the same, like prying eyes peering round the corner of a thick curtain.
[ترجمه گوگل]اما آنجا بود، دقیقاً مثل چشمان کنجکاو که به گوشه پرده ای ضخیم نگاه می کنند
[ترجمه ترگمان]اما همان جا بود، مثل چشم های کنجکاو که به گوشه یک پرده ضخیم نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But those glimmering eyes can also be prying, even sinister.
[ترجمه گوگل]اما آن چشم‌های درخشان می‌توانند کنجکاو و حتی شوم نیز باشند
[ترجمه ترگمان]اما آن چشم های درخشان می توانند از چشم کنجکاو هم چشم بپوشند، حتی شیطانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• glancing, peeking; nosy, meddlesome; curious, inquisitive

پیشنهاد کاربران

بپرس