proxy

/ˈprɑːksi//ˈprɒksi/

معنی: وکالت، نماینده، وکیل، وکالتنامه
معانی دیگر: وابسته به وکالت یا نمایندگی، نمایندگی، اختیار رای دادن از طرف شخص غایب، (به ویژه در مجمع عمومی سهامداران) اجازه نامه ی حضور و رای دادن از سوی شخص دیگر، وکالت نامه ی رای، بنمایندگی دیگری رای دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: proxies
(1) تعریف: a person who is authorized to act for or on behalf of another, esp. as a voter; substitute.
مترادف: alternate, surrogate
مشابه: agent, delegate, deputy, factor, plenipotentiary, representative, stand-in, substitute, vicar

- He voted as her proxy in the general meeting.
[ترجمه رضا] او به نمایندگی آن {خانم} در مجمع عمومی رای داد.
|
[ترجمه Hossein kishani] او به نیابت از وی در مجمع عمومی رای داد
|
[ترجمه گوگل] او به عنوان وکیل وی در مجمع عمومی رای داد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان نماینده خود در جلسه عمومی رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His son is his proxy and will make health care decisions on his behalf in the future.
[ترجمه گوگل] پسرش نماینده اوست و در آینده از طرف او تصمیمات مراقبت های بهداشتی را خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان] پسرش نماینده او است و از طرف او در آینده تصمیمات مراقبت بهداشتی می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the authority to act or vote in place of another.
مشابه: agency, authority, authorization

- She had his proxy and cast his vote in the election of board members.
[ترجمه گوگل] او وکیل او را داشت و در انتخاب اعضای هیئت مدیره رای او را به صندوق انداخت
[ترجمه ترگمان] او نماینده خود را داشت و رای خود را در انتخابات اعضای هیات مدیره اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a document authorizing someone to act, esp. to vote, in another's place.
مشابه: authorization, permit

جمله های نمونه

1. proxy vote
رای به نمایندگی از سوی شخص دیگر

2. You may appoint a proxy to vote for you.
[ترجمه آرمین] شما می توانید یک نماینده تعیین کنید که به نیابت شما رای دهد
|
[ترجمه گوگل]شما می توانید یک نماینده برای رای دادن به شما تعیین کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یک نماینده برای رای دادن به شما انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We enclose a form of proxy for use at the Annual General Meeting.
[ترجمه گوگل]ما فرمی از نمایندگی را برای استفاده در مجمع عمومی سالانه ضمیمه می کنیم
[ترجمه ترگمان]یک نوع پیشکار برای استفاده در نشست سالانه مجمع عمومی را در نظر می گیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My brother's voting for me by proxy in the club elections.
[ترجمه Sm] برادر من به عنوان نماینده در انتخابات باشگاه بجای من رای خواهد داد.
|
[ترجمه گوگل]رای دادن برادرم به من توسط نیابتی در انتخابات باشگاه
[ترجمه ترگمان]برادرم در انتخابات انجمن به من رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You can vote either in person or by proxy .
[ترجمه مرتضی] شما به صورت شخصی یا از طرق نماینده میتوانید رای بدهید
|
[ترجمه گوگل]شما می توانید به صورت حضوری یا وکالتی رای دهید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید به فرد یا به عنوان نماینده رای دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Husbands are discouraged from voting as proxy for their wives.
[ترجمه گوگل]شوهران از رای دادن به عنوان وکالت برای همسران خود منع می شوند
[ترجمه ترگمان]شوهران از رای دادن به عنوان نماینده همسران خود ناامید می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He made his wife his proxy.
[ترجمه گوگل]او همسرش را وکیل خود کرد
[ترجمه ترگمان] اون همسرش رو به عنوان نماینده خودش انتخاب کرد …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Those not attending the meeting may vote by proxy.
[ترجمه گوگل]کسانی که در جلسه شرکت نمی کنند می توانند با وکالت رأی دهند
[ترجمه ترگمان]کسانی که در این نشست شرکت نمی کنند می توانند به نمایندگی رای دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were like proxy parents to me.
[ترجمه گوگل]آنها برای من مانند والدین نیابتی بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها مثل والدین پیشکار برای من بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Your proxy may attend the meeting if you are unable to attend.
[ترجمه گوگل]در صورت عدم امکان حضور، نماینده شما ممکن است در جلسه شرکت کند
[ترجمه ترگمان]اگر نمی توانید در جلسه شرکت کنید، نماینده شما ممکن است در این جلسه شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is acting as proxy for her husband.
[ترجمه گوگل]او به عنوان نماینده شوهرش عمل می کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نماینده شوهرش عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Your proxy will need to sign the form on your behalf.
[ترجمه گوگل]پروکسی شما باید فرم را از طرف شما امضا کند
[ترجمه ترگمان]پیشکار شما باید فرم درخواست شما را امضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A proxy is some one who votes at the polling station for you.
[ترجمه گوگل]نماینده کسی است که در شعبه رای به شما رای می دهد
[ترجمه ترگمان]نماینده کسی است که در حوزه رای گیری برای شما رای می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Proxy consent, decision making on another's behalf, is well known to the law.
[ترجمه گوگل]رضایت وکالت، تصمیم گیری از طرف دیگری، برای قانون کاملاً شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]رضایت پیشکار، تصمیم گیری از طرف دیگر، به خوبی شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The proxy might be efficient when the market portfolio is inefficient.
[ترجمه گوگل]وقتی پرتفوی بازار ناکارآمد باشد، پروکسی ممکن است کارآمد باشد
[ترجمه ترگمان]این پروکسی ممکن است زمانی کارآمد باشد که پورتفولیوی بازار ناکارآمد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وکالت (اسم)
bar, advocacy, proxy, attorney, agency, delegation, deputation, subrogation, proctorship

نماینده (اسم)
proxy, representation, deputation, agent, factor, doer, representative, envoy, delegate, deputy, assignee, envoi, exponent, symptom, indicant, delegacy, indicator

وکیل (اسم)
solicitor, proxy, attorney, agent, deputy, assignee, procurator, lieutenant, syndic

وکالتنامه (اسم)
mandate, proxy, power of attorney

تخصصی

[کامپیوتر] وکیل، نماینده - عنصری که چیز دیگری را بیان می کند. نگاه کنیدبه proxy server.
[برق و الکترونیک] وکیل، نماینده
[حقوق] وکیل، وکالت، وکالتنامه، قائم مقام، نماینده، نمایندگی، نایب، نیابت

انگلیسی به انگلیسی

• power to act of behalf of another person; representative, one who is authorized to act on behalf of another person; authorization, permission; (computers) server (real hardware and software) that is located between a client application and a real server
if you do something by proxy, you arrange for someone else to do it for you.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A person acting on behalf of someone else 🤝
🔍 مترادف: Agent, representative
✅ مثال: She attended the meeting as a proxy for her manager
نشانگر
هم معنی میشه با delegate or substitute or representative or agent
در روانشناسی و نظریه شناختی رفتاری باندورا: نیابتی. ( الگو گرفتن، نگاه کردن و یاد گرفتن ) . مثل وقتی که بچه ای از گربه میترسد و مادرش بچه دیگری را که گربه را در آغوش گرفته به وی نشان میدهد تا کودک یاد
...
[مشاهده متن کامل]
بگیرد که گربه آسیبی به وی وارد نمیکند. یا زمانی که درحال یاد گرفتن یک مهارت جدید مثل موتور سواری هستیم و از فرد موتور سوار الگو میگیریم. در واقع، در این مثال ها و موارد مشابه یادگیری نیابتی رخ داده است.

وکالت_نیابت_به جای کسی کاری را انجام دادن در ازاء مزد و در بعضی مواقع جهت آنکه آن کس هزینه های وارده در اثر انجام کار توسط خودش را نمیخواهد بنابر این proxy وارد میدان میشود دقیقاً مثل گروههای خراب کاری
...
[مشاهده متن کامل]
چون، حزب الله لبنان _حشد الشعبی _ حماس _کتائب حزب الله _ و . . . که به نیابت از جمهوری اسلامی آسایش و امنیت جهان و مخصوصا منطقه ی خاور میانه رو سلب کردن. . .

نماینده
۱. وکالت. ۲. وکالت نامه ۳. وکیل ۴. نماینده ۵. شاخص 6. با وکالت نامه. با وکالت. // نیروی نیابتی، نیروی شبه نظامی
مثال:
With the passing of several decades of full - fledged US support for Israel, it is evident to everyone that the Zionist regime, as the main proxy force of the US in the region, has advanced many of the hegemonic policies of the US, such as the Greater Middle East.
...
[مشاهده متن کامل]

با گذشت چند دهه از حمایت تمام عیار ایالات متحده از اسرائیل، بر همه آشکار شده که رژیم صهیونیستی، به عنوان نیروی نیابتی اصلی ایالات متحده در منطقه، بسیاری از سیاستهای سلطه جویانه ی ایالات متحده همچون خاورمیانه بزرگتر را جلو می برد.

برابر نهاد فرهنگستان برای Proxy واژه ی �پیشکار� است.
معیار - شاخص
More generally, people employ patriotism as a proxy for their own personal achievements
This can be evidenced during the furor surrounding the Olympics every four years
نیروی نیابتی، نیروی شبه نظامی
نیابت
همچون Proxy War که به مفهوم جنگ نیابتی است. جنگی که یک گروه دست نشانده یک حاکمیت تمامیت خواه علیه دولت دیگری به پیش میبرد.
تفویض اختیار
جایگزین نایب
a situation, process, or activity to which another situation, etc. is compared, especially in order to calculate how successful or unsuccessful it is:
a proxy for sth
Wall Street typically uses volume growth as a proxy for the underlying health of a business.
...
[مشاهده متن کامل]

به این معنا میشه "معیار" رو پیشنهاد داد

Munchausen of proxy
یک اختلال روانی نادرهست که فرد مراقبت کننده از یک بیمار و یا فرزند خودبرای جلب توجه مردم و یا کمک های دولتی فرزند خودش و یا فرد بیمار را بیمارتر و یا حتی باعث مرگش میشود بطر مثال مادری نام و تصویر فرزند خودش رو در فیس بوک اینستاگرام و. . . میگذارد و داروهای فرزندش رو عمدا کم وزیاد میکند تا حال فرزندش وخیم تر شود و بدین طریق مردم به وی ابراز ترحم کرده و یا حمایت مالی میکنند.
...
[مشاهده متن کامل]

نائبان، نُواب
شاخص
( متغیر ) جانشین
جایگزین
نیابتی
جایگزین
دست نشانده ، گماشته ، جانشین ، نایب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس