1. Cryptosporidium has been detected in the proximal small intestine, the large intestine and the rectum in man.
 [ترجمه گوگل]کریپتوسپوریدیوم در پروگزیمال روده کوچک، روده بزرگ و راست روده در انسان شناسایی شده است 
[ترجمه ترگمان]Cryptosporidium در یک روده کوچک، روده بزرگ و رکتوم شناسایی شده است 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
2. On the proximal arm segment the arm spines meet midradially forming a single fan.
 [ترجمه گوگل]در قسمت پروگزیمال بازو، خارهای بازو به صورت وسط به هم می رسند و یک فن منفرد را تشکیل می دهند 
[ترجمه ترگمان]در قسمت بازوی مجاور، تیغه دست با midradially تشکیل می شود که یک پنکه را تشکیل می دهد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
3. Nevertheless, a proximal hepaticojejunostomy in a young patient seems unattractive and justifies exploration of other, less invasive, alternatives.
 [ترجمه گوگل]با این وجود، هپاتیکوژژونوستومی پروگزیمال در یک بیمار جوان غیرجذاب به نظر می رسد و کاوش جایگزین های دیگر، کمتر تهاجمی را توجیه می کند 
[ترجمه ترگمان]با این وجود، یک hepaticojejunostomy مجاور در یک بیمار جوان غیر جذاب به نظر می رسد و اکتشاف راه های دیگر، کم تر تهاجمی، جایگزین را توجیه می کند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
4. This occurred in both the proximal and distal colon.
 [ترجمه گوگل]این در هر دو کولون پروگزیمال و دیستال رخ داد 
[ترجمه ترگمان]این در هر دو قسمت از مبدا و روده بزرگ رخ داد 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
5. The proximal tubule is freely permeable to water, and water freely follows the absorbed solutes.
 [ترجمه گوگل]لوله پروگزیمال آزادانه به آب نفوذ می کند و آب آزادانه به دنبال املاح جذب شده می رود 
[ترجمه ترگمان]The مجاور به راحتی قابل عبور از آب است و آب به طور آزاد املاح محلول را دنبال می کند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
6. The dorsal arm plates are fan shaped, contiguous proximal, but well separated distally.
 [ترجمه گوگل]صفحات بازوی پشتی به شکل بادبزنی، نزدیک به هم هستند، اما به خوبی از هم جدا شده اند 
[ترجمه ترگمان]صفحات پشتی پشتی به شکل بادبزنی، مجاور پیوسته، اما به خوبی از هم جدا شده اند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
7. The proximal ventral arm plates are approximately trapezoidal with a wide convex distal edge, they are contiguous with one another at least proximally.
 [ترجمه گوگل]صفحات بازوی شکمی پروگزیمال تقریباً ذوزنقه ای با لبه دیستال محدب گسترده هستند، آنها حداقل از نظر نزدیک با یکدیگر به هم پیوسته هستند 
[ترجمه ترگمان]صفحات شکمی پشتی مجاور تقریبا ذوزنقه ای با یک لبه پهن محدب در نظر می گیرند، که آن ها با یکدیگر در حداقل proximally هم کار می کنند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
8. The dorsal arm plates are bell shaped, the proximal ones contiguous.
 [ترجمه گوگل]صفحات بازوی پشتی به شکل زنگ هستند، صفحات پروگزیمال به هم پیوسته اند 
[ترجمه ترگمان]صفحات پشتی پشتی به شکل زنگ هستند و مجاور مجاور به هم پیوسته است 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
9. The lateral arm plates on the proximal part of the arm are slightly enlarged.
 [ترجمه گوگل]صفحات بازوی جانبی در قسمت پروگزیمال بازو کمی بزرگ شده است 
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی جانبی که در قسمت مجاور دست قرار دارند کمی بزرگ تر شده اند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
10. Their results indicated that ulcers were more proximal when atrophic gastritis was more severe.
 [ترجمه گوگل]نتایج آنها نشان داد که وقتی گاستریت آتروفیک شدیدتر بود، زخمها پروگزیمالتر بودند 
[ترجمه ترگمان]نتایج آن ها نشان داد که هنگامی که atrophic gastritis جدی تر شد، زخم ها proximal بودند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
11. There are 4-5 smooth arm spines, the proximal ones well separated midradially, not forming a fan.
 [ترجمه گوگل]4-5 خار بازوی صاف وجود دارد که خارهای پروگزیمال به خوبی از هم جدا شده اند و یک فن تشکیل نمی دهند 
[ترجمه ترگمان]۴ - ۵ تیغه بازوی نرم وجود دارد، the مجاور به خوبی از هم جدا شده اند و یک پنکه را شکل نمی دهند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
12. They do not form a fan on proximal arm segments.
 [ترجمه گوگل]آنها روی قسمت های بازو پروگزیمال یک فن تشکیل نمی دهند 
[ترجمه ترگمان]آن ها یک پنکه را در بخش های مجاور دست پیدا نمی کنند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
13. Essential hypertension is often associated with an augmented proximal reabsorption of sodium and uric acid.
 [ترجمه گوگل]فشار خون ضروری اغلب با افزایش بازجذب پروگزیمال سدیم و اسید اوریک همراه است 
[ترجمه ترگمان]فشار خون ضروری اغلب با ترکیب proximal مجاور سدیم و اسید اوره همراه است 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
14. Colonic cancer in the proximal colon is very rare, most lesions occur in the distal colon.
 [ترجمه گوگل]سرطان کولون در کولون پروگزیمال بسیار نادر است، بیشتر ضایعات در کولون دیستال رخ می دهد 
[ترجمه ترگمان]سرطان colonic در روده مجاور بسیار نادر است، اغلب ضایعات در colon دور رخ می دهند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 
15. These larger spines are slightly flattened and on proximal joints may have blunt tips.
 [ترجمه گوگل]این خارهای بزرگتر کمی مسطح هستند و روی مفاصل پروگزیمال ممکن است نوکهای صافی داشته باشند 
[ترجمه ترگمان]این تیغ های بزرگ تر کمی مسطح هستند و در مفاصل proximal ممکن است نوک تیزی داشته باشند 
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید