صفت ( adjective )
مشتقات: provocatively (adv.), provocativeness (n.)
مشتقات: provocatively (adv.), provocativeness (n.)
• : تعریف: likely or serving to provoke; stimulating or arousing.
• متضاد: banal, decorous, neutral, unprovocative
• مشابه: inflammatory, piquant
• متضاد: banal, decorous, neutral, unprovocative
• مشابه: inflammatory, piquant
- He hit the man after he made a provocative remark about his family.
[ترجمه گوگل] او پس از بیان یک اظهارات تحریک آمیز در مورد خانواده اش، مرد را مورد ضرب و شتم قرار داد
[ترجمه ترگمان] مرد پس از آنکه در مورد خانواده اش اظهار نظر کرد، مرد را کتک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مرد پس از آنکه در مورد خانواده اش اظهار نظر کرد، مرد را کتک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The provocative newspaper editorial started a political controversy.
[ترجمه گوگل] سرمقاله تحریک آمیز روزنامه جنجال سیاسی به راه انداخت
[ترجمه ترگمان] سرمقاله روزنامه تحریک کننده یک مناقشه سیاسی را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرمقاله روزنامه تحریک کننده یک مناقشه سیاسی را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This sensual novel was considered highly provocative at the time of its publication.
[ترجمه گوگل] این رمان حسی در زمان انتشار به شدت تحریک آمیز تلقی می شد
[ترجمه ترگمان] این رمان شهوانی در زمان انتشار آن بسیار تحریک کننده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این رمان شهوانی در زمان انتشار آن بسیار تحریک کننده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dancers moved in a provocative way.
[ترجمه گوگل] رقصندگان به شکلی تحریک آمیز حرکت کردند
[ترجمه ترگمان] رقصندگان به شیوه ای تحریک آمیزی حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رقصندگان به شیوه ای تحریک آمیزی حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید