proviso

/prəˈvaɪzoʊ//prəˈvaɪzəʊ/

معنی: شرط، بند، قید، جمله شرطی
معانی دیگر: (در قرارداد و غیره) شرط، تبصره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: provisoes, provisos
(1) تعریف: a clause that stipulates a condition or restriction in a document, such as a legal agreement or contract.
مشابه: provision, qualification, restriction

(2) تعریف: a condition, restriction, or stipulation.
مشابه: condition, qualification, restriction

- He agreed to come with the proviso that he pay for himself.
[ترجمه گوگل] او قبول کرد که با این شرط که خودش هزینه کند بیاید
[ترجمه ترگمان] او موافقت کرد که به شرطی که برای خودش پول می دهد، بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. we added another proviso to the contract
یک تبصره ی دیگر به قرارداد افزودیم.

2. He agreed to their visit with the proviso that they should stay no longer than one week.
[ترجمه گوگل]او با این شرط که بیش از یک هفته نمانند، با دیدار آنها موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]او با این شرط موافقت کرد که آن ها بیش از یک هفته نماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was permitted to go abroad with the proviso that he should return at the end of two years.
[ترجمه گوگل]به او اجازه داده شد با این شرط که در پایان دو سال برگردد به خارج از کشور برود
[ترجمه ترگمان]وی به این شرط اجازه داده شد که در پایان دو سال به خارج از کشور بازگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One proviso attaches to the legacy.
[ترجمه گوگل]یک شرط به میراث متصل است
[ترجمه ترگمان]یک شرط به میراث متصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One proviso is attached to this legacy.
[ترجمه گوگل]یک شرط به این میراث ضمیمه شده است
[ترجمه ترگمان]یک شرط به این میراث بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is of course with the proviso that these measures can be calculated accurately.
[ترجمه گوگل]این البته با این شرط است که این اقدامات را می توان به طور دقیق محاسبه کرد
[ترجمه ترگمان]این البته با این شرط است که این اقدامات را می توان به دقت محاسبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Other companies are happy to invest, with the proviso that the government does not neglect its duty.
[ترجمه گوگل]سایر شرکت ها با این شرط که دولت از وظایف خود کوتاهی نکند، از سرمایه گذاری خوشحال هستند
[ترجمه ترگمان]سایر شرکت ها از سرمایه گذاری راضی هستند، با این شرط که دولت وظیفه اش را نادیده نگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Should not that proviso apply to anybody serving on any committee?
[ترجمه گوگل]آیا این شرط نباید برای هر کسی که در هر کمیته ای خدمت می کند اعمال شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا این شرط نباید برای هر کسی که در هر کمیته خدمت می کند اعمال شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The only proviso is that your holiday has to be for a minimum of five nights.
[ترجمه گوگل]تنها شرط این است که تعطیلات شما باید حداقل پنج شب باشد
[ترجمه ترگمان]تنها شرط این است که تعطیلات شما باید حداقل پنج شب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The proviso about having to buy to keep is perfectly reasonable.
[ترجمه گوگل]شرط در مورد نیاز به خرید برای نگهداری کاملاً منطقی است
[ترجمه ترگمان]به این شرط که مجبور باشیم خرید کنیم کاملا منطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Proviso four: I have made a point of using the real names of the teachers and schools involved in this work.
[ترجمه گوگل]شرط چهارم: من به استفاده از نام واقعی معلمان و مدارس درگیر در این کار اشاره کرده ام
[ترجمه ترگمان]proviso چهار: من به استفاده از نام واقعی معلمان و مدارس درگیر در این کار اشاره کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The only proviso was that a layman would be able to recognize the one from the other.
[ترجمه گوگل]تنها شرط این بود که یک فرد عادی بتواند یکی را از دیگری تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]تنها شرط این بود که یک فرد عامی بتواند آن یکی را از دیگری تشخیص بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Just one proviso and it is one that everyone in our industry knows . . . this business is no soft option.
[ترجمه گوگل]فقط یک شرط و شرطی است که همه در صنعت ما می دانند این تجارت گزینه نرمی نیست
[ترجمه ترگمان]تنها یک شرط و این چیزی است که همه در صنعت ما می دانند که این کسب وکار هیچ گزینه نرمی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Grace agreed, with the proviso that she and Herbert should make their break permanent.
[ترجمه گوگل]گریس با این قید موافقت کرد که او و هربرت باید استراحت خود را دائمی کنند
[ترجمه ترگمان]گریس موافقت کرد، با این شرط که او و هربرت باید از هم جدا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرط (اسم)
qualification, article, agreement, vow, term, condition, bet, if, clause, provision, stake, reservation, limitation, modality, proviso

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

جمله شرطی (اسم)
proviso

انگلیسی به انگلیسی

• condition in legal document, stipulation, restriction
a proviso is a condition in an agreement.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A condition attached to an agreement 📜
🔍 مترادف: Stipulation, condition
✅ مثال: The deal was accepted with the proviso that payments would be made monthly
A "proviso" is a noun that refers to a condition or stipulation added to an agreement, contract, or statement. It is often used to specify certain requirements, limitations, or exceptions that must be met for the agreement or statement to be valid or applicable. A proviso can serve as a safeguard or qualification, ensuring that certain conditions are fulfilled before proceeding. It is typically used to address potential contingencies or to clarify specific terms within a document or discussion.
...
[مشاهده متن کامل]

شرط واقع در یک توافق، اسمی است که به قید یا تبصره اضافه شده به یک توافق، قرارداد یا بیانیه اشاره دارد. اغلب برای تعیین الزامات، محدودیت ها یا استثنائاتی که باید برای معتبر یا قابل اجرا بودن توافق یا بیانیه رعایت شوند. یک شرط می تواند به عنوان یک ضمانت یا شرایط لازم عمل و اطمینان حاصل کند که شرایط خاصی قبل از اقدام انجام می شود. معمولاً برای پرداختن به موارد احتمالی بالقوه یا برای روشن کردن اصطلاحات خاص در یک سند یا بحث استفاده می شود.
He was released from prison with/on the proviso that he doesn't leave the country.
You can buy back or sell the shares at any point - the only proviso is that any loss or money owed is within your account limit.
The firm will pay only half the fine on the proviso that it does not breach regulations again.
The provisos set out in a lease cover a range of matters which a tenant should understand before signing it.
Recent legislation includes a proviso that the country's private creditors agree to reduce their claims in order to make the debt burden more sustainable.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/proviso
شرط واقع در یک توافق
Any other proviso not stated. . . . . . . . .
a condition or qualification attached to an agreement or statement
Condition
Clause
strings
limitation
restriction

بپرس