اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of providing.
• مترادف: catering, equipment, outfitting, supply
• مشابه: accommodation, accouterment, offer, proffer, service, tender
• مترادف: catering, equipment, outfitting, supply
• مشابه: accommodation, accouterment, offer, proffer, service, tender
- The church women's provision of food for the event was greatly appreciated.
[ترجمه گوگل] از تهیه غذای زنان کلیسا برای این مراسم بسیار قدردانی شد
[ترجمه ترگمان] تهیه غذا برای زنان کلیسا به میزان زیادی مورد تقدیر قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تهیه غذا برای زنان کلیسا به میزان زیادی مورد تقدیر قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: that which is provided.
• مترادف: equipment, means, resources, service, supply, wherewithal
• مشابه: accouterments, apparatus, equipage, gear, materiel
• مترادف: equipment, means, resources, service, supply, wherewithal
• مشابه: accouterments, apparatus, equipage, gear, materiel
- They will soon receive another provision from the Red Cross.
[ترجمه شیوا] انها بزودی یک اذوقه دیگر از صلیب سرخ دریافت میکنند|
[ترجمه گوگل] آنها به زودی یک ماده غذایی دیگر از صلیب سرخ دریافت خواهند کرد[ترجمه ترگمان] آن ها به زودی یک ماده دیگر از صلیب سرخ دریافت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an arrangement that prepares for future conditions.
• مترادف: arrangements, prearrangement, precaution, preparation
• مشابه: condition, plan
• مترادف: arrangements, prearrangement, precaution, preparation
• مشابه: condition, plan
- The government made provision against possible drought.
[ترجمه گوگل] دولت تدابیری برای مقابله با خشکسالی احتمالی در نظر گرفت
[ترجمه ترگمان] دولت تدابیری را علیه خشکسالی احتمالی وضع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دولت تدابیری را علیه خشکسالی احتمالی وضع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (pl.) a supply of necessities, esp. food.
• مترادف: provender, rations, stores, viands, victuals
• مشابه: cache, comestibles, edibles, food, foodstuff, larder, stockpile, supplies
• مترادف: provender, rations, stores, viands, victuals
• مشابه: cache, comestibles, edibles, food, foodstuff, larder, stockpile, supplies
- The campers loaded up their backpacks with provisions.
[ترجمه گوگل] چادرنشینان کوله های خود را با آذوقه پر کردند
[ترجمه ترگمان] The کوله بارشان را با آذوقه پر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] The کوله بارشان را با آذوقه پر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a formal statement or clause, as in a contract or piece of legislation, that arranges a condition.
• مترادف: clause, proviso, qualification, terms
• مشابه: condition, requirement, specification, stipulation, term
• مترادف: clause, proviso, qualification, terms
• مشابه: condition, requirement, specification, stipulation, term
- Under the "pay or play" provision of the Affordable Care Act, large employers must offer affordable health insurance to their employees.
[ترجمه گوگل] بر اساس ماده «پرداخت یا بازی» قانون مراقبت مقرون به صرفه، کارفرمایان بزرگ باید بیمه درمانی مقرون به صرفه را به کارکنان خود ارائه دهند
[ترجمه ترگمان] تحت قوانین \"پرداخت یا بازی\" قانون مراقبت مقرون به صرفه، کارفرمایان بزرگ باید بیمه سلامت مقرون به صرفه برای کارمندان خود ارائه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تحت قوانین \"پرداخت یا بازی\" قانون مراقبت مقرون به صرفه، کارفرمایان بزرگ باید بیمه سلامت مقرون به صرفه برای کارمندان خود ارائه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: provisions, provisioning, provisioned
مشتقات: provisionless (adj.), provisioner (n.)
حالات: provisions, provisioning, provisioned
مشتقات: provisionless (adj.), provisioner (n.)
• : تعریف: to supply with food and other provisions.
• مترادف: purvey, victual
• مشابه: cater, stock
• مترادف: purvey, victual
• مشابه: cater, stock
- He was responsible for provisioning the troops.
[ترجمه گوگل] او مسئول تأمین نیروها بود
[ترجمه ترگمان] او مسئول تامین تدارکات سربازان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مسئول تامین تدارکات سربازان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید