• (2)تعریف: widely known and often referred to, as if in a common proverb.
- the proverbial absent-minded professor
[ترجمه امیر ختایی] استاد معروف به حواس پرتی
|
[ترجمه گوگل] استاد غیبت ضرب المثلی [ترجمه ترگمان] استاد absent که بدون توجه به [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the proverbial glamour of paris
زرق و برق معروف پاریس
2. He is the proverbial square peg in a round hole.
[ترجمه گوگل]او ضرب المثل میخ مربع در یک سوراخ گرد است [ترجمه ترگمان] اون یه تیکه بزرگ مربع تو یه سوراخ مدور هست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The store had everything including the proverbial kitchen sink.
[ترجمه گوگل]فروشگاه همه چیز داشت از جمله سینک آشپزخانه ضرب المثل [ترجمه ترگمان]فروشگاه همه چیز را شامل ظرف شویی آشپزخانه هم می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He seems to have 9 lives, like the proverbial cat.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او 9 زندگی دارد، مانند گربه ضرب المثل [ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نه زندگی دارد، مثل گربه معروف [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He had the proverbial solidity of the English.
[ترجمه گوگل]او صلابت ضرب المثلی انگلیسی ها را داشت [ترجمه ترگمان]او به قول انگلیسی ها استوار بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He's got to pull the proverbial finger out.
[ترجمه گوگل]او باید انگشت ضرب المثل را بیرون بکشد [ترجمه ترگمان]باید به افتخار این کار رو انجام بده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Let's not count our proverbial chickens.
[ترجمه گوگل]جوجه های ضرب المثل خود را به حساب نیاوریم [ترجمه ترگمان]بیا تا مرغ سوخاری هامون رو حساب نکنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. There was a vein of proverbial wisdom in what he said.
[ترجمه گوگل]رگه ای از حکمت ضرب المثلی در سخنان او وجود داشت [ترجمه ترگمان] یه رگه از عقل جور در میاد که اون چی گفته [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He drinks like the proverbial fish.
[ترجمه گوگل]مثل ماهی ضرب المثل می نوشد [ترجمه ترگمان] اون مثل ماهی proverbial مشروب می خوره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. My audience certainly isn't the proverbial man in the street.
[ترجمه گوگل]مخاطب من مطمئناً مرد ضرب المثلی در خیابان نیست [ترجمه ترگمان]افراد من مطمئنا در خیابان به عنوان بهترین مرد در خیابان نیستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. His generosity is proverbial in the neighbourhood.
[ترجمه من] سخاوت و بخشش او در آن محله مثال زدنی است.
|
[ترجمه گوگل]سخاوت او در محله ضرب المثل است [ترجمه ترگمان]سخاوت و سخاوت او در آن حوالی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. But I swept such considerations under the proverbial carpet.
[ترجمه گوگل]اما من چنین ملاحظاتی را زیر فرش ضرب المثل جارو کردم [ترجمه ترگمان] ولی من این considerations رو زیر فرش گذاشتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Ah, yes: The proverbial three-hour tour.
[ترجمه گوگل]آه، بله: تور ضرب المثل سه ساعته [ترجمه ترگمان]آه، بله: یه تور سه ساعت دیگه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Naturally, there is the proverbial robin - well, robins to be precise.
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، ضرب المثل رابین وجود دارد - خوب، رابینز به طور دقیق [ترجمه ترگمان]بدیهی است که یک سینه سرخ تربیت شده هم وجود دارد که باید دقیق باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ضرب المثلی (صفت)
gnomic, proverbial
مثلی (صفت)
proverbial
انگلیسی به انگلیسی
• resembling a parable, similar to an adage, of a proverb; commonly known, widely known you use proverbial to emphasize that what you are saying is part of a proverb or well-known expression. something that is proverbial is very well-known by a lot of people.
پیشنهاد کاربران
This word is used to describe something that is well - known or widely recognized, often due to being mentioned in a proverb or idiom. چیزی که به خوبی معروف شده یا به طور گسترده شناخته شده است، اغلب به دلیل ذکر شده در یک ضرب المثل یا اصطلاح. ... [مشاهده متن کامل]
مثال زدنی، معروف مثال؛ He found himself in the proverbial hot water. In a discussion about stereotypes, someone might mention, “She fits the proverbial image of a ‘mean girl’. ” A writer might use the phrase, “The proverbial apple doesn’t fall far from the tree” to describe a family’s shared traits.