proven

/ˈpruːvn̩//ˈpruːvn̩/

(اسم مفعول: prove)، مسلم، بی چون و چرا، محقق، راستانده، قسمت سوم فعل prove

بررسی کلمه

و ( verb, adjective )
• : تعریف: a past participle of

جمله های نمونه

1. a proven hypothesis becomes a theory and an established theory becomes a law
فرضیه ی اثبات شده تبدیل می شود به نگره و نگره ی بسیار محقق تبدیل می شود به قانون.

2. it was proven that she wasn't as lily-white as she pretended to be
ثابت شد که آن جور که وانمود می کرد معصوم نبود.

3. medical research has proven the link between smoking and cancer
پژوهش های پزشکی رابطه ی سیگار کشیدن و سرطان را اثبات کرده است.

4. numerous tests have proven that this substance is innocuous
آزمایش های متعدد ثابت کرده اند که این ماده بی زیان است.

5. one is innocent until proven guilty
تا گناه کسی اثبات نشده است بی گناه است

6. an individual is presumed innocent unless the opposite is proven
هر فرد بی گناه فرض می شود مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.

7. they came up with two considerations both of which were proven to be wrong
آنها دو نظریه ارائه دادند که هر دو غلط از آب درآمد.

8. She is a woman of proven ability.
[ترجمه نفیس] او زنی است با توانایی های اثبات شده
|
[ترجمه گوگل]او یک زن با توانایی های اثبات شده است
[ترجمه ترگمان]او یک زن توانایی ثابت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These claims are dubious and not scientifically proven.
[ترجمه گوگل]این ادعاها مشکوک هستند و از نظر علمی ثابت نشده اند
[ترجمه ترگمان]این ادعاها مشکوک هستند و به طور علمی ثابت نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We're looking for someone with a proven track record in selling advertising.
[ترجمه گوگل]ما به دنبال فردی با سابقه ثابت در فروش تبلیغات هستیم
[ترجمه ترگمان]ما به دنبال کسی هستیم که سابقه ای ثابت در فروش تبلیغات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ideal candidate will have a proven track record in project management.
[ترجمه گوگل]کاندیدای ایده آل دارای سوابق اثبات شده ای در مدیریت پروژه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]نامزد ایده آل یک رکورد ردیابی شده در مدیریت پروژه خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has a proven track record in marketing.
[ترجمه گوگل]او سابقه ای ثابت در بازاریابی دارد
[ترجمه ترگمان]او سابقه اثبات شده در بازاریابی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is a proven fact that fluoride strengthens growing teeth.
[ترجمه گوگل]این یک واقعیت ثابت شده است که فلوراید باعث تقویت دندان های در حال رشد می شود
[ترجمه ترگمان]این یک واقعیت ثابت است که فلویورید دندان های رو به رشد را تقویت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You've got a proven work record, which gives you a big advantage.
[ترجمه گوگل]شما سابقه کار ثابت شده ای دارید که به شما مزیت بزرگی می دهد
[ترجمه ترگمان]تو یه رکورد کار ثابت داری که بهت یه برتری بزرگ میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It hasn't been scientifically proven though.
[ترجمه گوگل]اگرچه از نظر علمی ثابت نشده است
[ترجمه ترگمان]هرچند به طور علمی ثابت نشده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• substantiated with evidence, verified; tested, examined, investigated
something that is proven has been definitely shown to be true.

پیشنهاد کاربران

معلوم شده است
به اثبات رسیده
verified
proven ( adj ) = documented ( adj )
ثابت شده، اثبات شده، محقق، ثبت شده
قطعی، مطمئن، موثق، معتبر، متقن
اثبات شده
ثابت شده
امتحان شده
آزمون شده

بپرس