protuberance

/proˈtuːbərəns//prəˈtjuːbərəns/

معنی: بادکردگی، بر امدگی، تورم، قلنبگی
معانی دیگر: اندام بیرون زده، چیز ورقلمبیده، برجستگی، برآمدگی، غده، ورقلمبیدگی، برقلیدگی (protuberancy هم می گویند)

جمله های نمونه

1. a cancerous protuberance under the skin of the forehead
برآمدگی سرطانی زیر پوست پیشانی

2. This dinosaur is recognizable by the protuberance on the top of its head.
[ترجمه گوگل]این دایناسور با برآمدگی بالای سرش قابل تشخیص است
[ترجمه ترگمان]این دایناسور در بالای سر آن قابل تشخیص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The protuberance under her fingers felt soft and hard at the same time, an iron fist in a velvet glove.
[ترجمه گوگل]برآمدگی زیر انگشتانش در عین حال نرم و سخت بود، مشتی آهنین در دستکش مخملی
[ترجمه ترگمان]برجستگی زیر انگشتان او در عین حال نرم و سفت بود، یک مشت آهنین در دستکش مخمل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. a small knotlike protuberance.
[ترجمه گوگل]یک برآمدگی کوچک گره مانند
[ترجمه ترگمان]یک برآمدگی کوچک کوچک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Each small protuberance seems to be attached to a larger one at some minute place, producing many warts upon warts.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هر برآمدگی کوچک در نقطه ای به یک بزرگتر متصل است و زگیل های زیادی روی زگیل ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که هر protuberance کوچک به یک مکان بزرگ تر متصل می شود و زگیل بسیاری در این warts ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Changes of lumbocrural pain and the protuberance size before and after treatment were investigated respectively with pain indexes and B-ultrasonography.
[ترجمه گوگل]تغییرات درد کمری و اندازه برآمدگی قبل و بعد از درمان به ترتیب با شاخص درد و B-سونوگرافی بررسی شد
[ترجمه ترگمان]تغییرات of و اندازه protuberance قبل و بعد از درمان به ترتیب با شاخص های درد و B - ultrasonography مورد بررسی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is a big protuberance on the trunk.
[ترجمه گوگل]یک برآمدگی بزرگ روی تنه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یه تیکه های بزرگ روی صندوق هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An anglerfish wags its head until its fleshy protuberance shimmies like a worm and baits other fish.
[ترجمه گوگل]ماهی‌ماهی سرش را تکان می‌دهد تا جایی که برآمدگی گوشتی‌اش مانند کرم می‌چرخد و ماهی‌های دیگر را طعمه می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]یک اندازه سر و کله آن را که مثل کرم و یک ماهی دیگر بزرگ می شود، پر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The occipital protuberance was well developed.
[ترجمه گوگل]برآمدگی اکسیپیتال به خوبی توسعه یافته بود
[ترجمه ترگمان]بخش پس سر به خوبی توسعه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A small protuberance or elevation, as from an organ a tissue, or a structure.
[ترجمه گوگل]برآمدگی یا برآمدگی کوچک، مانند یک عضو، یک بافت یا یک ساختار
[ترجمه ترگمان]ارتفاع کم یا بلندی، مانند یک عضو یک بافت، یا یک ساختار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An anglerfish wags its head protuberance shimmies like a worm and baits other fish.
[ترجمه گوگل]ماهی‌ماهی‌ماهی برآمدگی سر خود را مانند کرم تکان می‌دهد و ماهی‌های دیگر را طعمه می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]یک بذله anglerfish که سر خود را مثل یک کرم و دو ماهی دیگر سر و کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The skull is well domed a pronounced occipital protuberance.
[ترجمه گوگل]جمجمه به خوبی گنبدی و برآمدگی پس سری مشخص است
[ترجمه ترگمان]جمجمه به خوبی یک برامدگی پس سری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A circular protuberance or knob like swelling, as on the horns of certain animals.
[ترجمه گوگل]برآمدگی دایره ای یا دستگیره ای مانند تورم، مانند روی شاخ حیوانات خاص
[ترجمه ترگمان]برآمدگی گرد یا پیچ مانند ورم مانند روی شاخ حیوانات مشخص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For diagnosing protuberance lesion in bladder, sonography is more superior in some aspect than cystoscope and some other imaging methods, and should be take as a preferred method for diagnosis.
[ترجمه گوگل]برای تشخیص ضایعه برآمدگی مثانه، سونوگرافی از برخی جنبه ها نسبت به سیستوسکوپ و برخی روش های تصویربرداری دیگر برتری دارد و باید به عنوان روش ارجح برای تشخیص در نظر گرفته شود
[ترجمه ترگمان]برای تشخیص ضایعه protuberance در مثانه، sonography در برخی جنبه ها بسیار بهتر از cystoscope و برخی روش های تصویربرداری دیگر است و باید به عنوان روش ترجیحی برای تشخیص به عمل آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بادکردگی (اسم)
fluff, bagginess, distension, protuberance, protuberancy, tumidity, turgescence, turgidity

بر امدگی (اسم)
eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

تورم (اسم)
protuberance, protuberancy, swell, inflation, turgescence, turgidity, struma

قلنبگی (اسم)
protuberance, protuberancy

انگلیسی به انگلیسی

• something that sticks out, projection; bulge, swelling; part of the body that bulges outward (medicine)
a protuberance is a rounded part that sticks out from the surface of something; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : protuberance
✅️ صفت ( adjective ) : protuberant
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس