protrude

/proˈtruːd//prəˈtruːd/

معنی: تحمیل کردن، خارج شدن، جلو امده بودن، پیش امدن، برامدگی داشتن
معانی دیگر: بیرون زدن، برقلیدن، پلقیدن، جلو آمدگی داشتن، ورقلمبیدن

جمله های نمونه

1. A rotting branch protruded from the swamp like a ghostly arm.
[ترجمه گوگل]شاخه پوسیده ای مانند بازوی شبح مانند از باتلاق بیرون زده بود
[ترجمه ترگمان]شاخه پوسیده مثل دست شبح مانندی از مرداب بیرون آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He managed to hang on to a piece of rock protruding from the cliff face.
[ترجمه گوگل]او توانست به تکه سنگی که از صخره بیرون زده بود آویزان شود
[ترجمه ترگمان]او به یک تکه سنگ که از صخره بیرون زده بود آویزان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The handle of a cricket bat protruded from under his arm.
[ترجمه گوگل]دسته خفاش کریکت از زیر بغلش بیرون زده بود
[ترجمه ترگمان]دسته چوب کریکت از زیر بغلش بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He glimpsed a gun protruding from the man's pocket.
[ترجمه گوگل]نگاهی به تفنگی که از جیب مرد بیرون زده بود را دید
[ترجمه ترگمان]یک نظر تفنگی را دید که از جیب آن مرد بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The policeman saw a gun protruding from the man's pocket.
[ترجمه گوگل]پلیس اسلحه ای را دید که از جیب مرد بیرون زده بود
[ترجمه ترگمان]پلیس تفنگی را دید که از جیب آن مرد بیرون آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He protruded his tongue.
[ترجمه گوگل]زبانش را بیرون زد
[ترجمه ترگمان]زبانش را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He hung his coat on a nail protruding from the wall.
[ترجمه گوگل]کتش را به میخی که از دیوار بیرون زده بود آویزان کرد
[ترجمه ترگمان]کتش را روی یک میخ که از دیوار بیرون زده بود آویزان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The envelope was protruding from her bag.
[ترجمه گوگل]پاکت از کیفش بیرون زده بود
[ترجمه ترگمان]پاکت از کیفش بیرون آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tip of her tongue was protruding slightly.
[ترجمه گوگل]نوک زبانش کمی بیرون زده بود
[ترجمه ترگمان]نوک زبانش اندکی بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Helen's teeth protrude too far.
[ترجمه گوگل]دندان های هلن بیش از حد بیرون زده است
[ترجمه ترگمان]دندان های هلن خیلی دور شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The belly button was protruding and it looked ready to burst.
[ترجمه گوگل]ناف بیرون زده بود و آماده ترکیدن به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]دکمه ناف بیرون زده بود و آماده انفجار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A few that remain protrude from the side and top, synthetic stalactites in a cavern of the sea.
[ترجمه گوگل]تعدادی که از کنار و بالا بیرون زده اند، استالاکتیت های مصنوعی در غاری از دریا هستند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از آن ها از پهلوی و بالا، stalactites مصنوعی در غاری از دریا بیرون امده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A major improvement was the use of a rechargeable battery inside the transmitter, which was recharged via two protruding wires.
[ترجمه گوگل]یک پیشرفت عمده، استفاده از یک باتری قابل شارژ در داخل فرستنده بود که از طریق دو سیم بیرون زده شارژ می شد
[ترجمه ترگمان]یک بهبود عمده، استفاده از باتری قابل شارژ در فرستنده بود، که از طریق دو سیم برجسته شارژ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tyre tread does not protrude beyond the wheel arch, but the side wall does noticeably.
[ترجمه گوگل]آج لاستیک از قوس چرخ بیرون نمی زند، اما دیواره جانبی به طرز محسوسی بیرون می زند
[ترجمه ترگمان]قدم گذاشتن بر روی این چرخ ها فراتر از قوس چرخ قرار ندارد، اما دیوار کناری به طور قابل توجهی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحمیل کردن (فعل)
burden, task, put on, impose, inflict, protrude, constrain, horn in, saddle

خارج شدن (فعل)
void, issue, protrude, egress, exit

جلو امده بودن (فعل)
protrude

پیش امدن (فعل)
protrude

برامدگی داشتن (فعل)
protrude

انگلیسی به انگلیسی

• stick out, project, bulge; cause to stand out, cause to project, cause to bulge
if something protrudes from somewhere, it sticks out; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
The rock protruded from the ground.
In a discussion about a broken bone, someone might say, “The bone is protruding from the skin. ”
A person might comment, “The flower petals protrude from the center of the bloom. ”
بیرون جستن. بیرون زدن. بیرون آمدن. درآمدن
مثال:
his front teeth protrude
دندانهای جلویی اش بیرون زده اند.
verb
[no obj] : to stick out
◀️His lower jaw protrudes slightly.
◀️A handkerchief protruded from his shirt pocket.
◀️ Large but ugly. I despise daps with Visible and protruding veins. That's looks gross 🤢
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : protrude
✅️ اسم ( noun ) : protrusion
✅️ صفت ( adjective ) : protrusive
✅️ قید ( adverb ) : _
بیرون زدن ( To stick out from )
protrude into sth
protrude from sth
برآمدگی. تحمیل کردن
غنچه کردن

بپرس