protracted war

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
جنگ طولانی مدت / نبرد فرسایشی / درگیری ممتد
در زبان محاوره ای:
جنگی که تموم نمی شه، جنگ کش دار، درگیری بی پایان، جنگ فرسایشی
________________________________________
🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( نظامی – تحلیلی ) :**
جنگی که فراتر از انتظار زمان می برد، با دوره های طولانی درگیری، وقفه، و بازگشت مجدد به خشونت
مثال: The region has been trapped in a **protracted war** for over a decade.
اون منطقه بیش از یک دهه درگیر جنگی طولانی مدت بوده.
2. ** ( سیاسی – انتقادی ) :**
درگیری ای که به دلیل پیچیدگی های سیاسی، منافع متضاد، یا ناتوانی در مذاکره، به جای حل شدن، ادامه پیدا می کنه
مثال: Diplomatic failures turned a brief conflict into a **protracted war**.
شکست های دیپلماتیک یه درگیری کوتاه رو تبدیل به جنگی طولانی مدت کرد.
3. ** ( تاریخی – استعاری ) :**
در متون تاریخی یا تحلیلی، برای توصیف جنگ هایی مثل جنگ جهانی اول، ویتنام، یا سوریه که سال ها ادامه داشته اند
مثال: Vietnam became a symbol of a **protracted war** with no clear victory.
ویتنام نماد جنگی فرسایشی شد که پیروزی روشنی نداشت.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
long - lasting war – drawn - out conflict – endless war – war of attrition – extended hostilities

جنگ طولانی، جنگ درازمدت، جنگ مستمر