prostitution

/ˌprɑːstəˈtuːʃn̩//ˌprɒstɪˈtjuːʃn̩/

معنی: فاحشگی، پارگی، جندگی
معانی دیگر: روسپی گری، فحشا، قحبگی، خود فروشی، مزدوری، بی مقدار سازی، فحشاء

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or practice of selling oneself for sexual purposes.

(2) تعریف: unworthy use of a talent, quality, or the like, esp. for personal gain.

جمله های نمونه

1. prostitution has been called the world's oldest profession
فحشا را کهن ترین حرفه ی جهان نامیده اند.

2. prostitution will reflect discredit to your entire family
روسپی گری همه ی فامیل تو را بی آبرو خواهد کرد.

3. political prostitution
خود فروشی سیاسی

4. the problem of prostitution was slurred over
مسئله ی فحشا را ماست مالی کردند.

5. the poisonous effects of prostitution in our society
اثرات زیانبار فحشا در جامعه ی ما

6. they tried to cleanse society of prostitution and addiction
آنان کوشیدند اجتماع را از فحشا و اعتیاد پاکسازی کنند.

7. shahrenou was a cesspool of poverty and prostitution
شهرنو منجلابی از فقر و فحشا بود.

8. There is a longstanding prostitution trade in the port.
[ترجمه گوگل]در بندر تجارت فحشا از دیرباز وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک تجارت فحشا طولانی در بندر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some turned to prostitution in order to survive.
[ترجمه گوگل]برخی برای زنده ماندن به فحشا روی آوردند
[ترجمه ترگمان]برخی به فحشا روی آوردند تا زنده بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Many women were forced into prostitution.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان مجبور به تن فروشی شدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان مجبور به فحشا می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She says that legalising prostitution will only cause problems.
[ترجمه گوگل]او می گوید که قانونی کردن فحشا فقط مشکل ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]او می گوید که قانونی شدن فحشا باعث بروز مشکلاتی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Prostitution is on the increase in the city.
[ترجمه گوگل]فحشا در شهر رو به افزایش است
[ترجمه ترگمان]تن فروشی در حال افزایش در شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were jailed for running a protection/prostitution racket.
[ترجمه گوگل]آنها به دلیل اجرای راکت حفاظت/فحشا زندانی شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به خاطر اجرای یک طرح حفاظت \/ فحشا زندانی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her article lifts the lid on child prostitution.
[ترجمه گوگل]مقاله او سرپوشی را بر فحشا کودکان باز می کند
[ترجمه ترگمان]مقاله او در مورد فحشا کودکان سرپوش می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Does the computer then disclose their conviction for prostitution?
[ترجمه گوگل]آیا کامپیوتر محکومیت آنها را برای فحشا فاش می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا کامپیوتر محکومیت خود را برای فاحشگی اعلام می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاحشگی (اسم)
harlotry, prostitution

پارگی (اسم)
rupture, laceration, tear, prostitute, horse, rent, prostitution

جندگی (اسم)
prostitution

انگلیسی به انگلیسی

• harlotry, act of offering sexual services for a fee, act of selling sexual favors
prostitution involves having sex in exchange for money.

پیشنهاد کاربران

کسبی بازی. [ ک َ ] ( حامص مرکب ) عمل کسبی باز. || روسپی گری. ( ناظم الاطباء ) .
فحشا، تن فروشی
whoredom
نابکاری. [ ب ِ ] ( حامص مرکب ) شرارت. فساد. بداندیشی. ( ناظم الاطباء ) . خباثت. بدنیتی. بدنهادی. بدکاری. بدکرداری : من طاهر را شنیده بودم در رعونت و نابکاری. ( تاریخ بیهقی ص 394 ) . مردی از ایشان که به ره زدن و نابکاری رود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 141 ) . || فحشاء. فجور. فساد. زناکاری. فسق. فاسقی : ابلیس بمانند آدمی نزدیک ایوب آمد و گفت زن تو نابکاری کرده است. او را بگرفتند و مویش ببریدند. ( قصص ص 138 ) . و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود. ( فارسنامه ) . قحبه پیر از نابکاری چکند که توبه نکند. ( گلستان ) . || به کار نیامدن. به درد کاری نخوردن. بیکارگی. بطالت : بوسهل گفت. . . من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم. ( تاریخ بیهقی ص 145 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

جز از بهر علمت نبستند لیکن
تو از نابکاریت مشغول کاری.
ناصرخسرو.
هش دار که عالم سرای کار است
مشغول چه باشی به نابکاری.
ناصرخسرو.

prostitution ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: روسپیگری
تعریف: عرضه کردن تن برای روابط جنسی در ازای دریافت پول
تن فروشی

بپرس