proselytize

/ˈprɑːsələˌtaɪz//ˈprɒsəlɪtaɪz/

تبلیغ مذهبی کردن (برای جلب افراد سایر مذاهب)، گروش انگیزی کردن، بدین تازه ای وارد شدن یاکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: proselytizes, proselytizing, proselytized
مشتقات: proselytizer (n.)
• : تعریف: to convert or try actively to convert (others) to one's own beliefs or religion.
مشابه: convert

- The missionaries proselytized among the villagers.
[ترجمه گوگل] مبلغان در میان روستاییان تبلیغ می کردند
[ترجمه ترگمان] مبلغان مذهبی در میان روستاییان پراکنده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I assured him we didn't come here to proselytize.
[ترجمه گوگل]من به او اطمینان دادم که ما برای تبلیغ به اینجا نیامده ایم
[ترجمه ترگمان]به او اطمینان دادم که ما به اینجا نیومدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Jesuit scientists went to learn, not to proselytize.
[ترجمه گوگل]دانشمندان یسوعی برای یادگیری رفتند، نه برای تبلیغ
[ترجمه ترگمان]دانشمندان یسوعی رفتند تا یاد بگیرند، نه به proselytize
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Davis wanted to share his concept and proselytize his ideas.
[ترجمه گوگل]دیویس می خواست مفهوم خود را به اشتراک بگذارد و ایده های خود را تبلیغ کند
[ترجمه ترگمان]دیویس می خواست مفهوم خود را به اشتراک بگذارد و ایده های خود را به اشتراک بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was not the most obvious way to proselytize.
[ترجمه گوگل]این بدیهی ترین راه برای تبلیغ دینی نبود
[ترجمه ترگمان]این بدترین راه برای proselytize نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If you try to proselytize someone, or battle them over a hot topic like abortion, you may reach a point of no return.
[ترجمه گوگل]اگر سعی کنید کسی را تبلیغ کنید، یا بر سر موضوعی داغ مانند سقط جنین با او مبارزه کنید، ممکن است به نقطه ای بی بازگشت برسید
[ترجمه ترگمان]اگر سعی کنید کسی را پیدا کنید و یا آن ها را در یک موضوع داغ مثل سقط جنین درگیر کنید، ممکن است به نقطه ای از بازگشت برسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He came over to welcome me and proselytize for the benefits of nudism.
[ترجمه گوگل]او آمد تا از من استقبال کند و برای مزایای برهنگی تبلیغ کند
[ترجمه ترگمان]او برای خوش آمد گویی به من آمد و از مزایای of استقبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Christians were arrested for trying to proselytize people.
[ترجمه گوگل]مسیحیان به دلیل تلاش برای تبلیغ مردم دستگیر شدند
[ترجمه ترگمان]مسیحیان به خاطر تلاش برای کشتن مردم دستگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. While it's illegal for adults to proselytize anyone under 1 young people do not have this same restriction.
[ترجمه گوگل]در حالی که برای بزرگسالان غیرقانونی است که افراد جوان زیر یک سال را تبلیغ کنند، چنین محدودیتی ندارند
[ترجمه ترگمان]در حالی که برای بزرگسالان غیر قانونی است که افراد زیر ۱ سال را تحت فشار قرار دهند، این محدودیت را ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Do not proselytize your work or ideas.
[ترجمه گوگل]کار یا ایده های خود را تبلیغ نکنید
[ترجمه ترگمان]کار یا ایده های خود را خراب نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am not trying to convert you, to proselytize you or to do propaganda against any particular religion.
[ترجمه گوگل]من سعی نمی کنم شما را تغییر دهم، شما را تبلیغ کنم یا علیه دین خاصی تبلیغ کنم
[ترجمه ترگمان]من سعی نمی کنم تو را تبدیل کنم، به تو تلقین کنم که علیه هر مذهب خاصی تبلیغ کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He shaved his head and donned the saffron robes of a Buddhist monk to proselytize in the temples.
[ترجمه گوگل]او سر خود را تراشید و لباس زعفرانی یک راهب بودایی را به تن کرد تا در معابد تبلیغ کند
[ترجمه ترگمان]سر خود را تراشید و لباس زعفران یک راهب بودایی را بر تن کرد تا به the برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Other members of the aid group, the International Assistance Mission, said the slain workers - some of whom had worked in Afghanistan for decades - did not proselytize.
[ترجمه گوگل]دیگر اعضای گروه کمک، مأموریت کمک بین المللی، گفتند که کارگران کشته شده - که برخی از آنها ده ها سال در افغانستان کار کرده بودند - تبلیغ نمی کردند
[ترجمه ترگمان]دیگر اعضای گروه کمک رسانی، هیات کمک رسانی بین المللی، گفتند که کارگران کشته شده - که برخی از آن ها دهه ها در افغانستان کار کرده بودند - proselytize نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Giving alms to Africa remains one of the biggest ideas of our time -- millions march for it, governments are judged by it, celebrities proselytize the need for it.
[ترجمه گوگل]صدقه دادن به آفریقا یکی از بزرگ‌ترین ایده‌های زمان ماست -- میلیون‌ها نفر برای آن راهپیمایی می‌کنند، دولت‌ها بر اساس آن قضاوت می‌شوند، افراد مشهور نیاز به آن را تبلیغ می‌کنند
[ترجمه ترگمان]دادن صدقه به آفریقا یکی از بزرگ ترین ایده های زمان ما است - میلیون ها راهپیمایی برای آن، دولت ها براساس آن قضاوت می شوند، افراد مشهور به آن نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "They have seen that the Catholics are not the type who go and proselytize and convert the Muslims, " he said.
[ترجمه گوگل]او گفت: «آنها دیده اند که کاتولیک ها از آن دسته ای نیستند که می روند و مسلمانان را تبلیغ می کنند و مسلمان می کنند
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" آن ها دیده اند که کاتولیک ها از کسانی نیستند که می روند و مسلمان می شوند و مسلمانان را تبدیل می کنند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Parents are entitled to send their children to school without having to proselytize somebody having somebody else's religion.
[ترجمه گوگل]والدین حق دارند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند بدون اینکه مجبور باشند کسی را که دین دیگری دارد تبلیغ کنند
[ترجمه ترگمان]والدین حق دارند که فرزندانشان را به مدرسه بفرستند بدون اینکه مجبور شوند کسی را مجبور کنند که مذهب دیگری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• convert someone to another religion or opinion; convert to another religion or faith; enlist someone to one's cause (also proselytise)
if you proselytize, you try very hard to persuade someone to leave their religious faith, political party, or so on, and to join yours; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To try to convert someone to a different belief or religion 🛐
🔍 مترادف: Convert, recruit
✅ مثال: The missionary traveled abroad to proselytize his faith
پرا سِلِ تایز
به زور و تلاش سعی در تغییر دادن دین دیگران
🔴 formal often disapproving : to try to persuade people to join a religion, cause, or group
[no obj]
◀️ He uses his position to proselytize for the causes that he supports.
...
[مشاهده متن کامل]

[ obj]
◀️ proselytize a faith/religion
◀️ You worship a man. Christianity is a joke of a religion. Never have we seen Jews proselytizing other people like Muslims & Christians do. Y'all better stop being nosy and start minding your own affair.
Please stop proselytizing Jews. It's very disrespectful. Stop proselytizing Jews into your sinful idolatrous beliefs.

به کیش دیگری در آوردن
تبلیغ دین کردن
Convert

بپرس