• (1)تعریف: an attorney who prosecutes, esp. when serving as an official of a county, district, or other government entity; prosecuting attorney. • مشابه: prosecution
- The defense lawyer knew the tough prosecutor would make it hard for her to win her case.
[ترجمه ANH] وکیل مدافع می دانست که دادستان سرسخت بردن در پرونده اش را برای وی دشوار می سازد
|
[ترجمه شان] وکیل مدافع می دانست که سرسختی دادستان ، پیروزی او را در پرونده ، دشوار می سازد.
|
[ترجمه گوگل] وکیل مدافع میدانست که دادستان سرسخت، پیروزی در پروندهاش را برای او سخت میکند [ترجمه ترگمان] وکیل مدافعان می دانست که دادستان سرسخت برای او سخت خواهد بود که پرونده او را برنده شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: one who initiates a legal proceeding against a person or persons.
جمله های نمونه
1. public prosecutor
مدعی العموم
2. The public prosecutor charged treason against the prisoner.
[ترجمه مهدی] دادستان عمومی زندانیان را متهم به خیانت کرد
|
[ترجمه گوگل]دادستان عمومی به این زندانی خیانت متهم کرد [ترجمه ترگمان]دادستان عمومی به خیانت به متهم متهم شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The defender argued down the prosecutor at the court.
[ترجمه گوگل]مدافع در دادگاه با دادستان جر و بحث کرد [ترجمه ترگمان]مدافع عنوان دادستان را در دادگاه مطرح کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The prosecutor bayed for a death penalty.
[ترجمه گوگل]دادستان خواستار مجازات اعدام شد [ترجمه ترگمان]دادستان از مجازات اعدام خودداری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. During the court hearing, the prosecutor said she would seek maximum prison sentences.
[ترجمه گوگل]در جلسه دادگاه، دادستان گفت که او خواستار حداکثر مجازات زندان است [ترجمه ترگمان]دادستان در طی استماع دادگاه گفت که او به دنبال حداکثر محکومیت زندان خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Once she became a prosecutor, she quickly established herself as a masterful trial lawyer.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او یک دادستان شد، به سرعت خود را به عنوان یک وکیل محاکمه ماهر معرفی کرد [ترجمه ترگمان]به محض این که او یک دادستان شد، به سرعت خود را به عنوان وکیل دادگاه عالی اداره کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The Prosecutor looked toward Napoleon, waiting for him to thunder an objection.
[ترجمه گوگل]دادستان به سمت ناپلئون نگاه کرد و منتظر بود تا او اعتراضی به صدا درآورد [ترجمه ترگمان]دادستان به ناپلئون نگریست و منتظر بود که او اعتراض نماید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The prosecutor averred that the prisoner killed Lois.
[ترجمه گوگل]دادستان تایید کرد که زندانی لویس را کشته است [ترجمه ترگمان]دادستان تاکید کرد که متهم \"ل - - وی - - ی - - س\" رو کشته [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Hone's prosecutor is smart. Isn't that enough? Why motherize'her?
[ترجمه گوگل]دادستان هون باهوش است آیا این کافی نیست؟ چرا مادر کردنش؟ [ترجمه ترگمان]دادستان hone باهوشه کافی نیست؟ چرا her؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The prosecutor shot a series of rapid questions at Hendrickson.
[ترجمه گوگل]دادستان یک سری سوالات سریع به سمت هندریکسون زد [ترجمه ترگمان]دادستان یک سری سوالات سریع را در hendrickson به ضرب گلوله از پای درآورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Former investigating prosecutor Antonio Di Pietro faces charges he abused his.
[ترجمه گوگل]آنتونیو دی پیترو، دادستان بازپرس سابق، با اتهاماتی مواجه است که از او سوء استفاده کرده است [ترجمه ترگمان]آنتونیو دی پیترو، دادستان سابق تحقیق، با اتهاماتی روبرو می شود که وی از وی سو استفاده کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. But Starr is not just any prosecutor, and this is not just any case.
[ترجمه گوگل]اما استار فقط یک دادستان نیست و این فقط هر موردی نیست [ترجمه ترگمان]اما استار تنها هیچ دادستان نیست و این فقط یک مورد نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Then I will ask the prosecutor and his assistant to do the same thing.
[ترجمه گوگل]سپس از دادستان و دستیارش می خواهم همین کار را بکنند [ترجمه ترگمان]پس از دادستان و دستیارش می پرسم که این کار را انجام دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. A state prosecutor, he said, found that the two nuns had nothing to add to the case.
[ترجمه گوگل]او گفت که یک دادستان ایالتی دریافت که این دو راهبه چیزی برای اضافه کردن به پرونده ندارند [ترجمه ترگمان]وی گفت که یک دادستان ایالتی دریافت که این دو راهبه هیچ چیزی برای افزودن به این پرونده ندارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• plaintiff, person who files a legal action; prosecuting attorney, attorney who manages the accusing side of a legal trial a prosecutor is a lawyer or official who brings charges against someone or tries to prove in a trial that they are guilty.
پیشنهاد کاربران
کسی که تلاش میکنه تا ثابت کنه متهم گناهکاره.
وکیل مدافع دادستان
۱ - دادستان۲ - مدعی العموم
دادیار ( وکیل شخصی که شاکی پرونده هست )
دادستان بازپرس
Attorney general میشه دادسنان
۱ - نمایندة دولت در دادگاه که وظیفه اش صدور حکم و نظارت بر اجرای آن است . ۲ - مدعی العموم ( دادستان )
وکیل مدافع قانون، وکیلی که در مقابل مجرمان طرف قانون را می گیرد
بازپرس ( مربوط به دادگاه، با بازرس فرق دارد ) ، دادرس