proscribe

/proˈskraɪb//prəˈskraɪb/

معنی: تبعید کردن، تحریم کردن، بد دانستن، نهی کردن، بازداشتن از
معانی دیگر: (روم باستان) نام محکوم به اعدام یا تبعید را اعلام کردن، از حمایت قانون محروم کردن، ممنوع کردن، قدغن کردن، ممنوع ساختن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: proscribes, proscribing, proscribed
مشتقات: proscriber (n.)
(1) تعریف: to make illegal or prohibit.
مترادف: ban, forbid, outlaw, prohibit
متضاد: permit
مشابه: disallow, interdict, taboo, veto

- Marriage to one's first cousin is proscribed in many states.
[ترجمه گوگل] ازدواج با پسر عموی اول در بسیاری از ایالت ها ممنوع است
[ترجمه ترگمان] ازدواج یکی از بستگان درجه اول در بسیاری از ایالات وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The law proscribes driving under the influence of drugs.
[ترجمه گوگل] قانون رانندگی تحت تاثیر مواد مخدر را ممنوع کرده است
[ترجمه ترگمان] این قانون در حال رانندگی با نفوذ مواد مخدر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to denounce or condemn.
مترادف: censure, condemn, damn, denounce
متضاد: authorize
مشابه: anathematize, blacklist, curse, disapprove

جمله های نمونه

1. The Broadcasting Act allows ministers to proscribe any channel that offends against good taste and decency.
[ترجمه گوگل]قانون صدا و سیما به وزرا این امکان را می دهد که هر کانالی را که به سلیقه و نجابت توهین می کند ممنوع کنند
[ترجمه ترگمان]قانون پخش به وزرا اجازه می دهد تا هر کانالی که در برابر سلیقه خوب و شایستگی آزار می دهد را از بین ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In some cultures surgery is proscribed.
[ترجمه گوگل]در برخی فرهنگ ها جراحی ممنوع است
[ترجمه ترگمان]در برخی از فرهنگ ها، جراحی ممنوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They are proscribed by federal law from owning guns.
[ترجمه گوگل]آنها توسط قانون فدرال از داشتن اسلحه منع شده اند
[ترجمه ترگمان]اونا توسط قانون فدرال تبعید شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Act proscribes discrimination on the grounds of race.
[ترجمه گوگل]این قانون تبعیض بر اساس نژاد را ممنوع می کند
[ترجمه ترگمان]این قانون تبعیض علیه زمین مسابقه را ممنوع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sale of narcotics is proscribed by law.
[ترجمه گوگل]فروش مواد مخدر طبق قانون ممنوع است
[ترجمه ترگمان]فروش مواد مخدر به وسیله قانون ممنوع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ten groups in all were now specifically proscribed in Northern Ireland.
[ترجمه گوگل]در مجموع ده گروه اکنون به طور خاص در ایرلند شمالی ممنوع شده بودند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر ده گروه در ایرلند شمالی به طور خاص ممنوع اعلام شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many Shiite clergymen maintain that birth control is proscribed by Islam.
[ترجمه گوگل]بسیاری از روحانیون شیعه معتقدند که پیشگیری از تولد توسط اسلام ممنوع شده است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از روحانیون شیعه ثابت می کنند که کنترل تولد توسط اسلام ممنوع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It prescribes and proscribes the behavior and even the thoughts of its population in virtually every domain of existence.
[ترجمه گوگل]عملاً در هر حوزه وجودی رفتار و حتی افکار جمعیت خود را تجویز و منع می کند
[ترجمه ترگمان]این قانون رفتار و حتی افکار جمعیت آن را در هر حوزه از زندگی تعریف و تفسیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But these Acts do not proscribe activities, they simply provide for investigation in appropriate cases.
[ترجمه گوگل]اما این قوانین فعالیت ها را ممنوع نمی کند، آنها صرفاً برای بررسی در موارد مناسب پیش بینی می کنند
[ترجمه ترگمان]اما این قوانین فعالیت های proscribe را انجام نمی دهند بلکه تنها در موارد مناسب تحقیقات را انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It should be remembered, however, that Gaelic was proscribed by the authorities for many years.
[ترجمه گوگل]با این حال باید به خاطر داشت که گالیک سال ها توسط مقامات ممنوع شد
[ترجمه ترگمان]با این حال باید به خاطر آورد که گیلی برای سالیان دراز توسط مقامات تحریم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She therefore proscribed all religious, philosophical, or psychological books for village libraries.
[ترجمه گوگل]بنابراین، او تمام کتاب‌های مذهبی، فلسفی یا روان‌شناختی را برای کتابخانه‌های روستا ممنوع کرد
[ترجمه ترگمان]او به این ترتیب همه کتاب های مذهبی، فلسفی و روانشناسی را برای کتابخانه های روستا ممنوع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So popular were the proscribed celebrations that it proved quite impossible to eradicate them completely.
[ترجمه گوگل]جشن های ممنوعه آنقدر محبوب بودند که ریشه کن کردن کامل آنها غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]لذا مردمی که در تبعید به سر می بردند ممنوع اعلام کردند که ریشه کن کردن آن ها کاملا غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Very few officers at the level proscribed have ever sought election as councillors.
[ترجمه گوگل]تعداد بسیار کمی از افسران در سطح منع شده تا به حال به دنبال انتخاب به عنوان عضو شورا بوده اند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از افسران در سطح تبعید شده هرگز به عنوان اعضای شورا انتخاب نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. UML does not proscribe any particular software development method or process; it merely standardizes the form of notation.
[ترجمه گوگل]UML هیچ روش یا فرآیند توسعه نرم افزار خاصی را ممنوع نمی کند صرفاً شکل علامت گذاری را استاندارد می کند
[ترجمه ترگمان]UML هیچ روش یا فرآیند توسعه نرم افزار خاصی را proscribe نمی کند؛ صرفا شکل نماد سازی را استاندارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تبعید کردن (فعل)
abandon, exile, displace, banish, deport, expatriate, proscribe, extrude

تحریم کردن (فعل)
ban, prohibit, boycott, blackball, lock out, proscribe

بد دانستن (فعل)
irk, loathe, proscribe, dispraise, deprecate, discountenance

نهی کردن (فعل)
interdict, proscribe

بازداشتن از (فعل)
proscribe

تخصصی

[حقوق] منع کردن، تحریم کردن، تبعید کردن، نهی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• forbid, prohibit; banish, excommunicate; denounce as dangerous; publicly denounce a convicted criminal
if people in authority proscribe something, they publicly state that the existence or the use of that thing is forbidden; a formal word.

پیشنهاد کاربران

proscribe = to forbid an action or practice officially
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : proscribe
✅️ اسم ( noun ) : proscription
✅️ صفت ( adjective ) : proscriptive
✅️ قید ( adverb ) : _
ممنوع کردن
ممنوع کردن قدقن کردن محکوم کردن

بپرس