معنی: بی روح، کسل کننده، وابسته به نثر، نثری، با اطنابمعانی دیگر: به نثر (در برابر: به شعر یا به نظم: poetic)، عاری از تخیل، ثقیل و بی لطف، ملال آور، خالی از لطف
- Compared with his earlier, delightfully inventive work, his second novel was disappointingly prosaic.
[ترجمه گوگل] رمان دوم او در مقایسه با کارهای ابتکاری و لذتبخش قبلیاش، به طرز ناامیدکنندهای ناامیدکننده بود [ترجمه ترگمان] در مقایسه با کار قبلی و delightfully، رمان دوم او به طور ناامیدانه ملال آور بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: of or like prose. • مترادف: prose • متضاد: poetic
جمله های نمونه
1. His instructor offered a more prosaic explanation for the surge in interest.
[ترجمه Majid Vahid] استادش توضیح ساده و صریح تری را برای دلیل افزایش ناگهانی علاقه ی به وجود آمده عنوان کرد.
|
[ترجمه گوگل]مربی او توضیح ساده تری برای افزایش علاقه ارائه کرد [ترجمه ترگمان]مربی او توضیح مبتذلی را برای موج بهره پیشنهاد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The reality, however, is probably more prosaic.
[ترجمه گوگل]با این حال، واقعیت، احتمالاً بدبینانه تر است [ترجمه ترگمان]با این حال، واقعیت احتمالا بیش از حد ملال آور است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. My diary entries are filled with prosaic happenings.
[ترجمه گوگل]نوشته های خاطرات من مملو از اتفاقات غیرعادی است [ترجمه ترگمان]یادداشت های روزانه من پر از اتفاقات عادی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Real danger is prosaic in comparison.
[ترجمه گوگل]در مقایسه با خطر واقعی، غیرعادی است [ترجمه ترگمان]خطر واقعی در مقایسه عادی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The truth itself was only slightly more prosaic.
[ترجمه گوگل]حقیقت به خودی خود فقط اندکی پیشروتر بود [ترجمه ترگمان]حقیقت فقط اندکی بیش از حد ملال آور بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Even something as prosaic as a roast chicken Jasper could transform into something nearly lyrical.
[ترجمه گوگل]حتی چیزی شبیه به یک جوجه کباب جاسپر می تواند به چیزی تقریباً غنایی تبدیل شود [ترجمه ترگمان]حتی چیزی به اندازه یک مرغ بریان شده بود که جا سپر می توانست به چیزی شاعرانه تبدیل شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The prosaic sight of monks going about their everyday business, just when she needed them, was irresistible.
[ترجمه گوگل]منظره آزاردهنده راهبان که درست زمانی که او به آنها نیاز داشت به کارهای روزمره خود می پرداختند، غیر قابل مقاومت بود [ترجمه ترگمان]منظره عادی راهبان درباره کار روزمره آن ها، درست موقعی که به آن ها احتیاج داشت، غیرقابل مقاومت بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Bloomwater's present owner was a more prosaic figure, Sir Lionel Newman, the paper magnate.
[ترجمه گوگل]مالک فعلی بلوم واتر شخصیتی پیشروتر، سر لیونل نیومن، نجیب زاده کاغذ بود [ترجمه ترگمان]مالک محل فعلی، سر prosaic Newman، آن مرد محترم روزنامه ای بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The present-day ambience was slightly more prosaic.
[ترجمه گوگل]فضای امروزی کمی ساده تر بود [ترجمه ترگمان]محیط زندگی امروزی اندکی بیش از حد ملال آور بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Must we find all work prosaic because our grandfather built an early synagogue?
[ترجمه گوگل]آیا باید همه کارها را بدبینانه بدانیم زیرا پدربزرگ ما کنیسه اولیه ساخته است؟ [ترجمه ترگمان]آیا ما باید همه کار را ملال آور کنیم، چرا که پدربزرگ ما یک کنیسه تازه ساخت؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The truth was a little more prosaic.
[ترجمه گوگل]حقیقت کمی پیش پا افتاده تر بود [ترجمه ترگمان]حقیقت کمی بیش از حد معمول بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Reports are commonly prosaic, dull, pompous and patronising and written with selfish disregard for the reader.
[ترجمه گوگل]گزارشها معمولاً عامیانه، کسلکننده، پرشکوه و حامیانه هستند و با بیاعتنایی خودخواهانه به خواننده نوشته میشوند [ترجمه ترگمان]این گزارش ها به طور معمول کسل کننده، کسل کننده، متکبر و دلسوز هستند و با بی توجهی خودخواهانه به خواننده نوشته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The furniture is prosaic and modern.
[ترجمه گوگل]مبلمان معمولی و مدرن است [ترجمه ترگمان]مبل و اثاث معمولی و مدرن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. For the prosaic Flask, the doubloon stands only for so many cigars that he could buy.
[ترجمه گوگل]برای فلاسک پروزایک، دوبلون فقط برای تعداد زیادی سیگار که می توانست بخرد است [ترجمه ترگمان]برای این فلاسک ملال آور، این اشرفی فقط به خاطر این همه سیگار است که می تواند بخرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Metamorphosen is comparatively prosaic and suffers from a slightly top-heavy balance which gives undue prominence to the leader.
[ترجمه گوگل]Metamorphosen نسبتاً معمولی است و از تعادل کمی بالا به سنگین رنج می برد که به رهبر برجسته می شود [ترجمه ترگمان]Metamorphosen نسبتا معمولی است و از تعادل نسبتا سنگینی رنج می برد که برجستگی ویژه ای به رهبر می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• common, regular; boring, tedious; unimaginative, dull; resembling prose, similar to the writing style for prose something that is prosaic is dull and uninteresting.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Lacking imagination or excitement; dull 📄 🔍 مترادف: Mundane, ordinary ✅ مثال: His writing style was criticized as being too prosaic
گاهی بهترین ترجمه برای این واژه میشه: کسالت بار ملال آور مثال: The ostensibly prosaic fact of the inevitability of death. . واقعیتِ آشکارا ملال آورِ گریزناپذیر بودن مرگ. . . . .
پیش پاافتاده، معمولی
ordinary and not especially interesting or unusual: Only a few prosaic tables and chairs remained by the time we got to the auction.