proportionately


به تناسب، بفراخور، باندازه

جمله های نمونه

1. A regressive tax, like the poll tax, takes proportionately more of a poor person's income.
[ترجمه گوگل]مالیات قهقرایی، مانند مالیات نظرسنجی، به نسبت بیشتری از درآمد یک فرد فقیر را می گیرد
[ترجمه ترگمان]یک مالیات کاهنده، مانند مالیات رای گیری، نسبت به درآمد فرد فقیر بیشتر توجه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Prices have risen but wages have not risen proportionately.
[ترجمه گوگل]قیمت ها افزایش یافته است اما دستمزدها به تناسب افزایش نیافته است
[ترجمه ترگمان]قیمت ها افزایش یافته اند، اما دستمزدها افزایش نیافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Costs have risen, and prices will rise proportionately.
[ترجمه گوگل]هزینه ها افزایش یافته است و قیمت ها به تناسب افزایش خواهد یافت
[ترجمه ترگمان]هزینه ها افزایش یافته اند و قیمت ها متناسب خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As families grow, the home appears to shrink proportionately until it seems to almost bulge at the seams.
[ترجمه گوگل]همانطور که خانواده ها رشد می کنند، به نظر می رسد خانه به طور متناسبی کوچک می شود تا جایی که به نظر می رسد تقریباً در درزها برآمده است
[ترجمه ترگمان]همان طور که خانواده ها رشد می کنند، به نظر می رسد که خانه تا زمانی که به نظر می رسد که تقریبا در درزه ای آن برآمدگی داشته باشد، کوچک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This resulted in Blacks overall receiving proportionately more custodial sentences.
[ترجمه گوگل]این منجر به این شد که سیاهپوستان در مجموع به نسبت بیشتری احکام حبس را دریافت کنند
[ترجمه ترگمان]این موضوع باعث شد که سیاهان به طور کلی بیشتر حکم حبس شدن را دریافت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And yet proportionately more middle-class children enter grammar schools.
[ترجمه گوگل]و با این حال به نسبت بیشتری کودکان طبقه متوسط ​​وارد مدارس گرامر می شوند
[ترجمه ترگمان]و با این حال، کودکان از طبقه متوسط بیشتری وارد مدارس دستور می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fuel consumption rises proportionately and excess heat is likely to be generated.
[ترجمه گوگل]مصرف سوخت به طور متناسب افزایش می یابد و احتمالاً گرمای اضافی تولید می شود
[ترجمه ترگمان]مصرف سوخت متناسب افزایش می یابد و گرمای اضافی احتمالا تولید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. However, the simple interpretation that state service-provision varies proportionately with age may also be misleading.
[ترجمه گوگل]با این حال، این تفسیر ساده که ارائه خدمات دولتی متناسب با سن متفاوت است نیز ممکن است گمراه کننده باشد
[ترجمه ترگمان]با این حال، تفسیر ساده این که ارایه خدمات دولتی نسبت به سن متغیر است نیز ممکن است گمراه کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Table 2 shows very clearly what a proportionately high price the poor pay for their social services through the tax system.
[ترجمه گوگل]جدول 2 به وضوح نشان می دهد که فقرا از طریق سیستم مالیاتی چه بهای نسبتا بالایی را برای خدمات اجتماعی خود می پردازند
[ترجمه ترگمان]جدول ۲ نشان می دهد که چقدر قیمت بالای پرداختی برای خدمات اجتماعی آن ها از طریق سیستم مالیاتی متناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Proportionately, white-collar jobs are disappearing even faster, and still more of them are at risk.
[ترجمه گوگل]به تناسب، مشاغل یقه سفید حتی سریعتر از بین می روند و همچنان تعداد بیشتری از آنها در معرض خطر هستند
[ترجمه ترگمان]proportionately، مشاغل اداری، حتی سریع تر از هم می رسند، و هنوز هم بیشتر آن ها در معرض خطر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Oddly, the most successful firms spent proportionately less on product development.
[ترجمه گوگل]به طور عجیبی، موفق ترین شرکت ها به نسبت کمتری برای توسعه محصول هزینه کردند
[ترجمه ترگمان]به طور عجیب، موفق ترین شرکت ها نسبت به توسعه محصول کم تر هزینه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In fact, women at all ages spent proportionately more of their remaining life expectancy in residential care than men.
[ترجمه گوگل]در واقع، زنان در تمام سنین به نسبت مردان بیشتر از طول عمر باقیمانده خود را در مراقبت های مسکونی صرف کردند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت زنان در تمام سنین بالاتر از عمر باقی مانده خود را در مراقبت خانگی نسبت به مردان سپری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We have significantly increased the number of people in education but the size of the classes hasn't changed proportionately.
[ترجمه گوگل]ما تعداد افراد در آموزش و پرورش را به میزان قابل توجهی افزایش داده ایم اما اندازه کلاس ها به تناسب تغییر نکرده است
[ترجمه ترگمان]ما به طور قابل توجهی تعداد افراد در آموزش را افزایش داده ایم اما اندازه کلاس ها محدود نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Only among girls aged 14-16 have reported convictions and cautions risen proportionately.
[ترجمه گوگل]فقط در بین دختران 14 تا 16 ساله محکومیت ها و احتیاط ها به طور متناسب افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]تنها در بین دخترانی که ۱۴ تا ۱۶ سال سن دارند، محکومیت های گزارش شده را گزارش کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Until the early 1980s[sentence dictionary], the smallest sizes of practice increased proportionately at the expense of all other size groups.
[ترجمه گوگل]تا اوایل دهه 1980 [فرهنگ جملات]، کوچک‌ترین اندازه‌های تمرین به نسبت سایر گروه‌های اندازه افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]تا اوایل دهه ۱۹۸۰ [ فرهنگ لغت ]، کوچک ترین اندازه عمل متناسب با هزینه تمامی گروه های سایز دیگر افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] به طور متناسب، به تناسب، متناسبا

انگلیسی به انگلیسی

• relatively; in a proportional manner, correspondingly

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : proportion
✅️ اسم ( noun ) : proportion / proportionality
✅️ صفت ( adjective ) : proportional / proportionate / proportioned
✅️ قید ( adverb ) : proportionately / proportionally
متناسب
proportionately ( adv ) = به نسبت، نسبتاً، به طور نسبی/به تناسب، متناسباً
examples:
1 - Chicken seeds price have gone up and egg prices will rise up relatively.
قیمت دانه های مرغ افزایش یافته و قیمت تخم مرغ به نسبت افزایش خواهد یافت.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - The risk of harm increases proportionately with the dose.
خطر آسیب به تناسب ( مقدار ) دوز افزایش می یابد.

بپرس