• (1)تعریف: having the correct correspondence between sizes or parts.
• (2)تعریف: comparative to other related parts or quantities; relative.
• (3)تعریف: in math, having a constant relation among variables.
جمله های نمونه
1. a proportional immigration quota
سهمیه ی نسبی مهاجرت
2. pay proportional to work done
دستمزد متناسب با کار انجام شده
3. The punishment should be proportional to the crime.
[ترجمه گوگل]مجازات باید متناسب با جرم باشد [ترجمه ترگمان]مجازات باید متناسب با جرم باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The pay will be proportional to the time put in.
[ترجمه سام] پرداخت متناسب با زمان گذاشته شده خواهد بود.
|
[ترجمه گوگل]دستمزد متناسب با زمان اختصاص داده شده خواهد بود [ترجمه ترگمان]این حقوق متناسب با زمان عرضه خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Loss of weight is directly proportional to the rate at which the disease is progressing.
[ترجمه گوگل]کاهش وزن با سرعت پیشرفت بیماری نسبت مستقیم دارد [ترجمه ترگمان]کاهش وزن به طور مستقیم متناسب با میزان پیشرفت این بیماری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The fee charged by the realtor is directly proportional to the price of the property.
[ترجمه گوگل]هزینه ای که توسط مشاور املاک دریافت می شود با قیمت ملک نسبت مستقیم دارد [ترجمه ترگمان]هزینه ارائه شده توسط دلال معاملات ملکی به طور مستقیم متناسب با قیمت ملک است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The output should be proportional to the input.
[ترجمه گوگل]خروجی باید متناسب با ورودی باشد [ترجمه ترگمان]خروجی باید متناسب با ورودی باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Salary is proportional to years of experience.
[ترجمه گوگل]حقوق متناسب با سالها سابقه کار می باشد [ترجمه ترگمان]حقوق متناسب با سال تجربه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The speed of the glider is directly proportional to the speed of the wind.
[ترجمه گوگل]سرعت گلایدر با سرعت باد نسبت مستقیم دارد [ترجمه ترگمان]سرعت گلایدر به طور مستقیم با سرعت باد متناسب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The pay will be proportional to the amount of time put in.
[ترجمه گوگل]دستمزد متناسب با زمان صرف شده خواهد بود [ترجمه ترگمان]این حقوق متناسب با مقدار زمان در نظر گرفته خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Payment will be proportional to the amount of work done.
[ترجمه گوگل]پرداخت متناسب با میزان کار انجام شده خواهد بود [ترجمه ترگمان]پرداخت متناسب با مقدار کار انجام شده خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The number of teachers appointed is proportional to the total number of students.
[ترجمه گوگل]تعداد معلمان منصوب شده متناسب با تعداد کل دانش آموزان است [ترجمه ترگمان]تعداد معلمان انتخاب شده متناسب با تعداد کل دانش آموزان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The dwarf's long arms were not proportional to his height.
[ترجمه گوگل]بازوهای بلند کوتوله با قد او تناسبی نداشت [ترجمه ترگمان]بازوان بلندش متناسب با قد و قامت او نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The way any system works is inversely proportional to its security.
[ترجمه گوگل]نحوه عملکرد هر سیستم با امنیت آن نسبت معکوس دارد [ترجمه ترگمان]روشی که هر سیستم با آن کار می کند رابطه معکوس با امنیتش دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The amount we give is inversely proportional to the conspicuousness of the causes of his behavior.
[ترجمه گوگل]مقداری که ما می دهیم با آشکار بودن علل رفتار او نسبت معکوس دارد [ترجمه ترگمان]مبلغی که ما به آن می دهیم رابطه معکوس با the علل رفتار او دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[برق و الکترونیک] تناسبی [مهندسی گاز] تناسب، نسبت [نساجی] متناسب [ریاضیات] گزاره ای، متناسب
انگلیسی به انگلیسی
• proportionate; balanced, symmetrical; equivalent if one amount is proportional to another, it always remains the same fraction of the other.
پیشنهاد کاربران
ترجمه ی تمام دوستان درست بود. تنها چیزی که اضافه میکنم که learner ها خوب یاد بگیرند : امروزه که جنگ های پینگ پونگی !!! مد شده است ( یعنی یکی بزن یکی بخور ) ترکیب proportional respose را خیلی در media و رسانه ها میبینیم و می شنویم. این یعنی پاسخ به حمله باید متناسب با وسعت حمله باشد ، نه کمتر و نه بیشتر. ... [مشاهده متن کامل]
لعنت به جهان غرب ، که با هر کلکی اسلحه های انبار شده اش را می فروشد. و متاسفم از اینکه یاد گیری زبان این آدم کشان خوش سر و پز ، یک اجبار و ضرورت در جهان امروز است. به امید روزی که به یاری اهورا مزدای ایران ، همگی به همان جهنمی که برای مردم جهان درست کردند سرنگون شوند و زبان مقدس و اهورایی پارسی، زبان سعدی که فرمود : بنی آدم اعضای یک پیکرند، زبان جهانی شود و یادگیری پارسی ، زبان پیامبر کوه سبلان ، زرتشت , که فرمود پندار نیک کردار نیک ، یک ( بایستی و ضرورت ) جهانی شود. تا آن هنگام ( که بی شک فرا خواهد رسید ) این ترکیب proportional war را یاد بگیرید تا ببینیم این وحشی های آدم خوار خوش سر و پز ، دیگر چه خوابی برای مردم برده شده ی جهان دیدند. .
proportional ( adj ) ( prəˈpɔrʃənl ) =of an appropriate size, amount, or degree in comparison with sth, e. g. Salary is proportional to years of experience. proportionally ( adv )
مهندسی هسته ای : proportional counter شمارشگر تناسبی
proportional ( adj ) = متناسب، نسبی، نسبت/بستگی /رابطه مستقیم ( directly proportional ) /رابطه معکوس ( inversly proportional ) proportional relationship = نسبت سهام directly proportiona = رابطه مستقیم یا نسبت مستقیم : ( اگر دو مقدار مستقیماً با هم متناسب باشد ، وقتی یکی افزایش می یابد ، دیگری افزایش می یابد و وقتی یکی کاهش می یابد ، دیگری کاهش می یابد ) ... [مشاهده متن کامل]
inversly proportional = رابطه معکوس یا نسبت معکوس :اگر دو مقدار نسبت معکوس داشته باشند ، وقتی یکی افزایش می یابد ، دیگری کاهش می یابد و وقتی یکی کاهش می یابد ، دیگری افزایش می یابد: examples: 1 - the pilot's salary is proportional to that of pilots of other airlines. حقوق آن خلبان متناسب با حقوق خلبانان خطوط هوایی دیگر است. 2 - Weight is proportional to size. وزن متناسب با سایز است. 3 - How far you go is directly proportional to how fast you go ( = as one thing increases, the other increases at exactly the same rate ) . میزان پیشروی شما مستقیماً به چگونگی سرعت شما بستگی دارد ( = با افزایش یک چیز ، مورد دیگر دقیقاً با همان سرعت افزایش می یابد ) . 4 - There's a false idea that physical prowess and intellectual ability are inversely proportional ( = as one gets bigger, the other gets smaller ) . این تصور غلط وجود دارد که استعداد بدنی و توانایی فکری نسبت به شکل معکوس دارند ( = هر چه یکی بزرگتر می شود ، دیگری کوچکتر می شود ) . 5 - The degree of punishment is meant to be proportional to the seriousness of the crime. درجه مجازات متناسب با شدت جرم است. 6 - They introduced an annual property tax proportional to the market value of the property. آنها مالیات سالانه املاک را متناسب با ارزش بازار ملک تعیین کردند. 7 - CO2 emissions from motor vehicles are directly proportional to the amount of fuel consumed and its carbon content. انتشار CO2 از وسایل نقلیه موتوری با میزان مصرف سوخت و میزان کربن آن رابطه مستقیم دارد. 8 - E - business knowledge is generally inversely proportional to both age and rank in the organisation. دانش تجارت الکترونیکی به طور کلی با سن و رتبه سازمان رابطه معکوس دارد.
متناسب - چیزیکه تناسب داره مثلا میگن Proportional legs : یعنی پاهای متناسب ( نه خیلی چاق نه خیلی لاغر )