proportional

/prəˈpɔːrʃn̩əl//prəˈpɔːʃn̩əl/

معنی: متناسب، به نسبت
معانی دیگر: نسبی، برپار، برمبنای نسبت، همگر، بساوند، همود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: proportionally (adv.), proportionality (n.)
(1) تعریف: having the correct correspondence between sizes or parts.

(2) تعریف: comparative to other related parts or quantities; relative.

(3) تعریف: in math, having a constant relation among variables.

جمله های نمونه

1. a proportional immigration quota
سهمیه ی نسبی مهاجرت

2. pay proportional to work done
دستمزد متناسب با کار انجام شده

3. The punishment should be proportional to the crime.
[ترجمه گوگل]مجازات باید متناسب با جرم باشد
[ترجمه ترگمان]مجازات باید متناسب با جرم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The pay will be proportional to the time put in.
[ترجمه سام] پرداخت متناسب با زمان گذاشته شده خواهد بود.
|
[ترجمه گوگل]دستمزد متناسب با زمان اختصاص داده شده خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این حقوق متناسب با زمان عرضه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Loss of weight is directly proportional to the rate at which the disease is progressing.
[ترجمه گوگل]کاهش وزن با سرعت پیشرفت بیماری نسبت مستقیم دارد
[ترجمه ترگمان]کاهش وزن به طور مستقیم متناسب با میزان پیشرفت این بیماری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fee charged by the realtor is directly proportional to the price of the property.
[ترجمه گوگل]هزینه ای که توسط مشاور املاک دریافت می شود با قیمت ملک نسبت مستقیم دارد
[ترجمه ترگمان]هزینه ارائه شده توسط دلال معاملات ملکی به طور مستقیم متناسب با قیمت ملک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The output should be proportional to the input.
[ترجمه گوگل]خروجی باید متناسب با ورودی باشد
[ترجمه ترگمان]خروجی باید متناسب با ورودی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Salary is proportional to years of experience.
[ترجمه گوگل]حقوق متناسب با سالها سابقه کار می باشد
[ترجمه ترگمان]حقوق متناسب با سال تجربه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The speed of the glider is directly proportional to the speed of the wind.
[ترجمه گوگل]سرعت گلایدر با سرعت باد نسبت مستقیم دارد
[ترجمه ترگمان]سرعت گلایدر به طور مستقیم با سرعت باد متناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pay will be proportional to the amount of time put in.
[ترجمه گوگل]دستمزد متناسب با زمان صرف شده خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این حقوق متناسب با مقدار زمان در نظر گرفته خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Payment will be proportional to the amount of work done.
[ترجمه گوگل]پرداخت متناسب با میزان کار انجام شده خواهد بود
[ترجمه ترگمان]پرداخت متناسب با مقدار کار انجام شده خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The number of teachers appointed is proportional to the total number of students.
[ترجمه گوگل]تعداد معلمان منصوب شده متناسب با تعداد کل دانش آموزان است
[ترجمه ترگمان]تعداد معلمان انتخاب شده متناسب با تعداد کل دانش آموزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The dwarf's long arms were not proportional to his height.
[ترجمه گوگل]بازوهای بلند کوتوله با قد او تناسبی نداشت
[ترجمه ترگمان]بازوان بلندش متناسب با قد و قامت او نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The way any system works is inversely proportional to its security.
[ترجمه گوگل]نحوه عملکرد هر سیستم با امنیت آن نسبت معکوس دارد
[ترجمه ترگمان]روشی که هر سیستم با آن کار می کند رابطه معکوس با امنیتش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The amount we give is inversely proportional to the conspicuousness of the causes of his behavior.
[ترجمه گوگل]مقداری که ما می دهیم با آشکار بودن علل رفتار او نسبت معکوس دارد
[ترجمه ترگمان]مبلغی که ما به آن می دهیم رابطه معکوس با the علل رفتار او دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متناسب (صفت)
adequate, proportional, proportionate, commensurate, symmetric, symmetrical

به نسبت (صفت)
proportional

تخصصی

[برق و الکترونیک] تناسبی
[مهندسی گاز] تناسب، نسبت
[نساجی] متناسب
[ریاضیات] گزاره ای، متناسب

انگلیسی به انگلیسی

• proportionate; balanced, symmetrical; equivalent
if one amount is proportional to another, it always remains the same fraction of the other.

پیشنهاد کاربران

ترجمه ی تمام دوستان درست بود.
تنها چیزی که اضافه میکنم که learner ها خوب یاد بگیرند :
امروزه که جنگ های پینگ پونگی !!! مد شده است ( یعنی یکی بزن یکی بخور ) ترکیب proportional respose را خیلی در media و رسانه ها میبینیم و می شنویم. این یعنی پاسخ به حمله باید متناسب با وسعت حمله باشد ، نه کمتر و نه بیشتر.
...
[مشاهده متن کامل]

لعنت به جهان غرب ، که با هر کلکی اسلحه های انبار شده اش را می فروشد. و متاسفم از اینکه یاد گیری زبان این آدم کشان خوش سر و پز ، یک اجبار و ضرورت در جهان امروز است. به امید روزی که به یاری اهورا مزدای ایران ، همگی به همان جهنمی که برای مردم جهان درست کردند سرنگون شوند و زبان مقدس و اهورایی پارسی، زبان سعدی که فرمود : بنی آدم اعضای یک پیکرند، زبان جهانی شود و یادگیری پارسی ، زبان پیامبر کوه سبلان ، زرتشت , که فرمود پندار نیک کردار نیک ، یک ( بایستی و ضرورت ) جهانی شود.
تا آن هنگام ( که بی شک فرا خواهد رسید ) این ترکیب proportional war را یاد بگیرید تا ببینیم این وحشی های آدم خوار خوش سر و پز ، دیگر چه خوابی برای مردم برده شده ی جهان دیدند. .

proportional ( adj ) ( prəˈpɔrʃənl ) =of an appropriate size, amount, or degree in comparison with sth, e. g. Salary is proportional to years of experience. proportionally ( adv )
proportional
مهندسی هسته ای : proportional counter شمارشگر تناسبی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : proportion
✅️ اسم ( noun ) : proportion / proportionality
✅️ صفت ( adjective ) : proportional / proportionate / proportioned
✅️ قید ( adverb ) : proportionately / proportionally
هم وزن
proportional ( adj ) = متناسب، نسبی، نسبت/بستگی /رابطه مستقیم ( directly proportional ) /رابطه معکوس ( inversly proportional )
proportional relationship = نسبت سهام
directly proportiona = رابطه مستقیم یا نسبت مستقیم : ( اگر دو مقدار مستقیماً با هم متناسب باشد ، وقتی یکی افزایش می یابد ، دیگری افزایش می یابد و وقتی یکی کاهش می یابد ، دیگری کاهش می یابد )
...
[مشاهده متن کامل]

inversly proportional = رابطه معکوس یا نسبت معکوس :اگر دو مقدار نسبت معکوس داشته باشند ، وقتی یکی افزایش می یابد ، دیگری کاهش می یابد و وقتی یکی کاهش می یابد ، دیگری افزایش می یابد:
examples:
1 - the pilot's salary is proportional to that of pilots of other airlines.
حقوق آن خلبان متناسب با حقوق خلبانان خطوط هوایی دیگر است.
2 - Weight is proportional to size.
وزن متناسب با سایز است.
3 - How far you go is directly proportional to how fast you go ( = as one thing increases, the other increases at exactly the same rate ) .
میزان پیشروی شما مستقیماً به چگونگی سرعت شما بستگی دارد ( = با افزایش یک چیز ، مورد دیگر دقیقاً با همان سرعت افزایش می یابد ) .
4 - There's a false idea that physical prowess and intellectual ability are inversely proportional ( = as one gets bigger, the other gets smaller ) .
این تصور غلط وجود دارد که استعداد بدنی و توانایی فکری نسبت به شکل معکوس دارند ( = هر چه یکی بزرگتر می شود ، دیگری کوچکتر می شود ) .
5 - The degree of punishment is meant to be proportional to the seriousness of the crime.
درجه مجازات متناسب با شدت جرم است.
6 - They introduced an annual property tax proportional to the market value of the property.
آنها مالیات سالانه املاک را متناسب با ارزش بازار ملک تعیین کردند.
7 - CO2 emissions from motor vehicles are directly proportional to the amount of fuel consumed and its carbon content.
انتشار CO2 از وسایل نقلیه موتوری با میزان مصرف سوخت و میزان کربن آن رابطه مستقیم دارد.
8 - E - business knowledge is generally inversely proportional to both age and rank in the organisation.
دانش تجارت الکترونیکی به طور کلی با سن و رتبه سازمان رابطه معکوس دارد.

متناسب - چیزیکه تناسب داره
مثلا میگن
Proportional legs : یعنی پاهای متناسب ( نه خیلی چاق نه خیلی لاغر )
بستگی داشتن

بپرس