propitious

/prəˈpɪʃəs//prəˈpɪʃəs/

معنی: مناسب، مساعد، خیر خواه، خوش یمن
معانی دیگر: (خداوند یا خدایان یا نیروهای آسمانی و غیره) خرسند، خوش طالع، خجسته، فرخ، فرخنده، نیکبخت، همراه، موافق، مقتضی، میمون، شفیع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: propitiously (adv.), propitiousness (n.)
(1) تعریف: offering favorable circumstances or conditions; opportune; promising.
مترادف: advantageous, auspicious, beneficial, favorable, felicitous, opportune, promising, well-timed
متضاد: adverse, inauspicious, unfavorable, unlucky, unpropitious
مشابه: beneficent, best, conducive, encouraging, happy, lucky, profitable, providential, timely

- This is not a propitious time to start a new venture.
[ترجمه گوگل] اکنون زمان مناسبی برای شروع یک سرمایه گذاری جدید نیست
[ترجمه ترگمان] این زمان مناسبی برای شروع یک سرمایه گذاری جدید نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: favorable or favorably inclined; beneficent.
مترادف: beneficent, benevolent, favorable, well-disposed
متضاد: unfriendly, unpropitious
مشابه: benign, friendly, kindly, prosperous

جمله های نمونه

1. a propitious moment
نشان حاکی از نیک بختی

2. a propitious wind
باد موافق

3. we may succeed if the gods are propitious
اگر خدایان بخواهند موفق خواهیم شد.

4. They should wait for the most propitious moment between now and the next election.
[ترجمه گوگل]آنها باید منتظر مناسب ترین لحظه بین الان تا انتخابات بعدی باشند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید منتظر مناسب ترین لحظه برای انتخابات بعدی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was not a propitious time to start a new business.
[ترجمه گوگل]زمان مناسبی برای شروع یک کسب و کار جدید نبود
[ترجمه ترگمان]زمان مناسبی برای شروع یک کسب وکار جدید نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The omens for the game are still not propitious.
[ترجمه گوگل]نشانه های این بازی هنوز مساعد نیست
[ترجمه ترگمان]نشانه های خوش یمن هنوز مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Circumstances could hardly have been less propitious for a strike.
[ترجمه گوگل]شرایط به سختی می توانست برای اعتصاب کمتر مساعد باشد
[ترجمه ترگمان]اوضاع و احوال به سختی می توانست برای ضربه زدن مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The circumstances were not propitious for further expansion of the company.
[ترجمه گوگل]شرایط برای گسترش بیشتر شرکت مساعد نبود
[ترجمه ترگمان]شرایط برای توسعه بیشتر شرکت مساعد نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I continued, taking advantage of this propitious moment to ask.
[ترجمه گوگل]ادامه دادم و از این لحظه مناسب استفاده کردم و پرسیدم
[ترجمه ترگمان]از این فرصت مناسبی برای پرسیدن استفاده کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For a while the conditions are so propitious that by spring break I have a rough draft of my book.
[ترجمه گوگل]برای مدتی شرایط به قدری مساعد است که در تعطیلات بهار، پیش‌نویس کتابم را در دست دارم
[ترجمه ترگمان]برای مدتی، شرایط چنان مساعد است که با شکستن بهاره، من یک پیش نویس خشن از کتابم را دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Conditions in Kursk town seemed propitious for an anti-Bolshevik armed peasant uprising in October.
[ترجمه گوگل]شرایط شهر کورسک برای قیام دهقانی مسلح ضد بلشویک در اکتبر مساعد به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]شرایط این شهر کورسک برای قیام دهقانان مسلح Bolshevik در ماه اکتبر مناسب به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This isn't a propitious start for him, poor devil.
[ترجمه گوگل]این یک شروع مساعد برای او نیست، شیطان بیچاره
[ترجمه ترگمان]شیطان بیچاره این راه خوبی برای او نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The times are only moderately propitious for establishing a memorable record.
[ترجمه گوگل]زمان ها فقط برای ایجاد یک رکورد به یاد ماندنی مناسب است
[ترجمه ترگمان]زمان تنها برای ایجاد یک رکورد به یاد ماندنی مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The dynamics of partnership bargaining are hardly propitious for the specific kinds of cooperation that marriage and family require.
[ترجمه گوگل]پویایی چانه زنی شراکت به سختی برای انواع خاصی از همکاری که ازدواج و خانواده نیاز دارند مناسب است
[ترجمه ترگمان]پویایی مذاکرات شراکت به سختی برای انواع خاصی از هم کاری که ازدواج و خانواده نیاز دارند، مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The most propitious time for an attack was lost.
[ترجمه گوگل]مناسب ترین زمان برای حمله از دست رفت
[ترجمه ترگمان]فرصت مناسبی برای حمله به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

مساعد (صفت)
adjutant, favorable, conducive, friendly, propitious, auspicious, fortunate, large-hearted

خیر خواه (صفت)
propitious, well-wishing, gracious

خوش یمن (صفت)
propitious, lucky

تخصصی

[ریاضیات] مساعد

انگلیسی به انگلیسی

• good, beneficent; fortunate; opportune
if something is propitious, it is likely to lead to success; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Favorable or promising 🎯
🔍 مترادف: Auspicious
✅ مثال: The weather was propitious for the outdoor event
معروف ترین کالوکیشنش propitious time هست به معنی زمان مناسب، در زمان مساعد
عزیزان در رایتینگ استفاده کنید حتما
With the economy in recession, it was not a propitious time to start a business
با اون رکود اقتصادی زمان مناسبی واسه راه اندازی کسب و کار نبود
مناسب . مساعد

بپرس