prophetic

/prəˈfetɪk//prəˈfetɪk/

معنی: نبوتی، پیغمبری، مبنی بر پیشگویی
معانی دیگر: پیامبرانه، وابسته به پیامبر، نبوی، وابسته به پیشگویی، پیشگویانه، آینده نگرانه (prophetical هم می گویند)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: prophetical (adj.), prophetically (adv.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or serving as a prophet or a prophecy.

- She had a prophetic dream in which she saw the ship sinking.
[ترجمه گوگل] او یک خواب نبوی دید که کشتی را در حال غرق شدن دید
[ترجمه ترگمان] خواب prophetic دیده بود که می دید کشتی غرق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of the nature of, composed of, or including prophecy.

جمله های نمونه

1. prophetic writings
نوشتجات پیامبرانه

2. a prophetic statement
گفته ی آینده نگرانه

3. hamlet's prophetic soul
روح آینده نگر هملت

4. He had a prophetic dream about a train crash the night before the rail disaster.
[ترجمه گوگل]او شب قبل از فاجعه راه آهن در خوابی پیشگویی درباره تصادف قطار دید
[ترجمه ترگمان]او یک خواب پیشگویی در مورد یک قطار شبانه در شب قبل از فاجعه ریل قطار دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her early achievements were prophetic of her future greatness.
[ترجمه گوگل]دستاوردهای اولیه او پیشگویی از عظمت آینده او بود
[ترجمه ترگمان]دستاوردهای اولیه او پیش گویی بزرگی از آینده او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It turned out to be a prophetic piece of journalism.
[ترجمه گوگل]معلوم شد که این یک قطعه روزنامه نگاری پیشگویانه است
[ترجمه ترگمان]تبدیل به یک piece prophetic شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His warnings about the journey proved prophetic.
[ترجمه گوگل]هشدارهای او در مورد سفر نبوی بود
[ترجمه ترگمان]هشدارهای او در مورد سفر پیشگویی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A young girl in the village experienced a prophetic vision.
[ترجمه گوگل]دختر جوانی در روستا رؤیایی نبوی را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]یک دختر جوان در روستا یک دیدگاه پیش گویی را تجربه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Space should always be made for the prophetic gifts of the Spirit as well as for preaching here.
[ترجمه گوگل]همیشه باید فضایی برای هدایای نبوی روح و همچنین برای موعظه در اینجا ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]فضا باید همواره برای هدایای پیش گویی روح و همچنین موعظه در اینجا ساخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As a young man he had a prophetic revelation that led him to preach a new faith in place of the prevailing polytheism.
[ترجمه گوگل]او در جوانی وحی نبوی داشت که باعث شد به جای شرک غالب، ایمان جدیدی را تبلیغ کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک مرد جوان یک مکاشفه پیشگویی داشت که او را بر آن داشت تا یک ایمان جدید به جای of اصلی را موعظه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Anyway, that was it, and it proved prophetic.
[ترجمه گوگل]به هر حال همین بود و نبوی هم ثابت شد
[ترجمه ترگمان]به هر حال، همین بود و پیشگویی را ثابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Without taking this risk, the potential for our prophetic communication role to fall into the abyss of irrelevance is very great.
[ترجمه گوگل]بدون این خطر، پتانسیل سقوط نقش ارتباطی نبوی ما در ورطه بی ربطی بسیار زیاد است
[ترجمه ترگمان]بدون در نظر گرفتن این خطر، پتانسیل برای نقش ارتباط prophetic ما در پرتگاه نامناسب بودن بسیار عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These words proved prophetic, for the prize money was never claimed.
[ترجمه گوگل]این سخنان نبوی بود، زیرا پول جایزه هرگز ادعا نشد
[ترجمه ترگمان]این گفته ها یک پیشگویی بودند، زیرا پول جایزه هرگز ادعا نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Smart assumes a prophetic as well as an evangelical mission.
[ترجمه گوگل]اسمارت رسالتی نبوی و انجیلی را بر عهده می گیرد
[ترجمه ترگمان]هوشمند یک پیشگویی و یک ماموریت انجیلی را فرض می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lundgren's warnings proved prophetic .
[ترجمه گوگل]هشدارهای لاندگرن نبوی به اثبات رسید
[ترجمه ترگمان]هشدارهای Lundgren پیشگویی شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نبوتی (صفت)
vatic, vatical, fatidic, prophetic

پیغمبری (صفت)
vatic, vatical, prophetic

مبنی بر پیشگویی (صفت)
prophetic

انگلیسی به انگلیسی

• of prophecy, of prediction; predicting, forecasting
something that is prophetic describes or predicts things that eventually happen or come true.

پیشنهاد کاربران

پیامبرگونه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : prophesy
اسم ( noun ) : prophecy / prophet
صفت ( adjective ) : prophetic
قید ( adverb ) : prophetically
prophetic ( adjective ) = غیب گویانه، پیشگویانه، آینده نگرانه، خبر دهنده از آینده/پیامبرانه، از جانب پیامبر ، نبوی /درست، اجتناب ناپذیر، حتمی الوقوع، حقیقت محض ( گفتن دقیق آنچه اتفاق می افتد، بر اساس حقیقت مطلق )
...
[مشاهده متن کامل]

معانی دیگر ������� {ناراحت کننده، نگران کننده، هشدار دهنده ( ایجاد نگرانی یا دلواپسی ) } ، { شوم، بدشگون، مصیبت بار ( به احتمال زیاد منجر به نتایج نامطلوب یا بد شود ) } ، { سرنوشت ساز، آخر زمانی، شوم، فاجعه بار ( مربوط به اتفاقی شوم و سرنوشت ساز ) } ، { فالع بینی، طالع بینی، نجومی ( مربوط به طالع بینی یا علم احکام نجوم ) }
the prophetic books of the Old Testament = کتاب نبوی عهد باستان
prophetic mission = رسالت نبوی
prophetic tradition = سنت نبوی
مترادف است با کلمه : predictive ( adj )
examples:
1 - His prophetic power were investigated by a team of psychologists.
قدرت پیشگویانه او توسط تیمی از روانشناسان مورد بررسی قرار گرفت.
2 - Much of Orwell's writing now seems grimly prophetic.
بسیاری از نوشته های اورول در حال حاضر به صورتی ترسناکی پیشگویانه به نظر می رسند.
3 - His predictions about how computer technology would revolutionize the workplace were prophetic ( = true ) .
پیش بینی های او در مورد چگونگی تحول فناوری رایانه در محیط کار نبوی ( = درست ) بود.
4 - The man's prophetic remarks strangely drew the future front our eyes.
اظهارات آینده نگرانه این مرد به طرز عجیبی آینده را جلوی چشم ما قرار داد.
5 - His predictions about how computer technology would revolutionize the workplace were prophetic ( = true ) .
پیش بینی های او در مورد چگونگی تحول فناوری رایانه در محیط کار حقیقت محض ( = درست ) بود.

پیشگویانه
An editorial published in in the Anniston Star published shortly after Tuberville's win seems prophetic now as he struggles to grasp the basics of how the government works
پیشگویانه
His prophetic powers were investigated by government.
درست از آب دراومدن ( رسمی ) ، پیشگویانه باشه
مثال: امیدوارم حرفهای شما بازهم درست از آب دربیاد
I hope your words will prophetic once again
نبوتی، مبنی بر پیشگویی

بپرس