prophet

/ˈprɑːfət//ˈprɒfɪt/

معنی: رسول، فرستاده، پیغام بر، پیامبر، نبی، پیغمبر
معانی دیگر: (مرام یا حزب یا جنبش) سخنگو، پیشگام، فرستاده ی خداوند، پیشگو، غیب گو

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who predicts the future, esp. one considered to be speaking under divine inspiration and revealing divine will.
مترادف: oracle, seer
مشابه: augur, Cassandra, clairvoyant, crystal gazer, forecaster, fortuneteller, haruspex, palmist, prognosticator, prophetess, sibyl, soothsayer, visionary

(2) تعریف: in the Old Testament, one chosen by God as a messenger and guide to the ancient Hebrews.
مشابه: guide, messenger

(3) تعریف: in the early Christian church, one who was divinely inspired to make revelations and predictions.

(4) تعریف: (cap.) Muhammad, founder of the Muslim religion (prec. by the).
مترادف: Muhammad

(5) تعریف: a teacher, leader, or spokesman of a movement or cause, esp. a religious one, who is believed to be the recipient of some special inspiration or revelation.
مشابه: preacher, priest, priestess, prophetess, spokesman, spokeswoman

جمله های نمونه

1. a prophet who performed miracles
پیامبری که معجزه می کرد

2. that prophet claimed to be a new manifestation of the divine spirit
آن پیامبر ادعا می کرد که تجلی نوینی از روح الهی است.

3. a self-proclaimed prophet
یک پیامبر خود خوانده

4. the appearance of the prophet
ظهور پیامبر

5. the children of the prophet
اولاد پیامبر

6. the prophecies of the prophet
پیشگویی های پیامبر

7. his profane references to the prophet
اشارات کفر آمیز او به پیامبر

8. the miraculous birth of that prophet
تولد معجزه آسای آن پیامبر

9. the child looked with awe at the statue of the prophet
کودک با ترس و احترام به مجسمه ی پیامبر نگاه کرد.

10. the marvelous flow of water from the stone that was touched by the prophet
ریزش معجره آسای آب از سنگی که پیامبر به آن دست زده بود.

11. Gandhi was the prophet of non-violent protest.
[ترجمه گوگل]گاندی پیامبر اعتراضات بدون خشونت بود
[ترجمه ترگمان]گاندی نشانه اعتراض non بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Prophet said that the goods of this world are snow melting.
[ترجمه گوگل]پیامبر فرمودند کالای دنیا برف آب می شود
[ترجمه ترگمان]حضرت محمد گفت که کالاهای این جهان در حال ذوب شدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the mix-up the prophet was at one time on the point of being executed.
[ترجمه گوگل]در این اختلاط، پیامبر زمانی در آستانه اعدام بود
[ترجمه ترگمان]در ترکیب، پیامبر در زمانی که اعدام شد، در یک زمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The uninspired prophet cut a rather lonely and ultimately inconsequential figure.
[ترجمه گوگل]پیامبر بدون الهام چهره ای نسبتاً تنها و در نهایت بی اهمیت را برشمرد
[ترجمه ترگمان]پیغمبر \"uninspired\" یک رقم نسبتا تک افتاده و در نهایت بی اهمیت را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Though it was widely reported Prophet had predicted a Soviet nuclear strike, the church said the exercise was merely a drill.
[ترجمه گوگل]اگرچه به طور گسترده گزارش شده بود که پیامبر یک حمله اتمی شوروی را پیش بینی کرده بود، کلیسا گفت که این تمرین صرفا یک تمرین بود
[ترجمه ترگمان]اگرچه به طور گسترده ای گزارش شده است که حضرت محمد یک حمله اتمی شوروی را پیش بینی کرده بود، اما کلیسا گفت که این تمرین صرفا تمرینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. One of the orderlies, in defiance of the Prophet, began to lay bets.
[ترجمه گوگل]یکی از مأموران به مخالفت با پیامبر شروع به شرط بندی کرد
[ترجمه ترگمان]یکی از گماشتگان با بی اعتنایی به پیام امروز شرط بندی را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Lilith even succeeded in seducing the prophet Elijah without his knowledge, and had a child by him.
[ترجمه گوگل]لیلیت حتی موفق شد الیاس پیامبر را بدون اطلاع او اغوا کند و از او صاحب فرزندی شد
[ترجمه ترگمان]لیلیث \"حتی موفق شد که بدون اطلاعات اون،\" Elijah \"رو فریب بده\" و یه بچه هم ازش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رسول (اسم)
messenger, nuncio, apostle, prophet, presager

فرستاده (اسم)
envoy, envoi, messenger, apostle, prophet, emissary

پیغام بر (اسم)
mercury, apostle, prophet, intelligencer

پیامبر (اسم)
prophet, logos

نبی (اسم)
prophet

پیغمبر (اسم)
seer, prophet

انگلیسی به انگلیسی

• one who predicts the future, seer; forecaster, foreteller
a prophet is a person believed to be chosen by god to say the things that god wants to tell people.

پیشنهاد کاربران

در لابلای توضیحات ذیل که در مورد کلمه appraisal
آمده است فلسفه پیدایش کلمه prophets خدمت عزیزان تبیین گردیده است.
قبل از اینکه به باطن و ریشه ی کلمه appraisal ورود کنیم و این کلمه رو تفسیر کنیم و ببینیم این کلمه چه حرفی برای گفتن به ما دارد یک نگاهی به کلمه پارس و یا فارس داشته باشیم.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر از قانون اولویت آوا و تلفظ نسبت به نگارگری و صورتگری حروف در زبانهای مختلف به این مقوله ورود کنیم با توجه به قانون چرخش و تغییر شکل حروف در غالب کلمه، کلماتی مثل پارس فارس پرایس پرافیس پروفسشنال پروفسور پرافیت پاریس پیریس پارادیس پُرسش پِریز سیراف سُفره سَفر اَسفور سَفیر مسافرت حتی کلمه صفر از یک ریشه می باشند که هر کدام کاربرد خودشان را در جایگاه خودشون ولی از یک راسته مفهومی دارند. کُلاً پارس یعنی سرزمین نور و نیرو سرزمین انرژی و کسب انرژی. حالا چطور این مفهوم در این کلمه وجود دارد به این صورت که کلمه ی پارادایس که تحت عنوان باغ بهشت و باغ پرندگان بهشتی از اون تفسیر شده از همین مفهوم شکل گرفته. کلمه پِریز یا و پیریس در لهجه های محلی که ما در امکانات امروزی از اون انرژی الکتریکی دریافت می شود نیز همین رویه موجود است.
البته اگر در بُعد ادبیاتی هم نگاهی داشته باشیم کلمه پُرسش نیز یعنی کسب علم و حل مسئله.
و در بُعد و تفسیر و کاربرد مواد غذایی نیز اصطلاح صرف یک پرس غذا بر روی سفره همین مفهوم را دارد.
کلمه سیراف نیز که یکی از اماکن سرزمین فارسی ما می باشد شاخه ای دیگر از جریان مفهوم انرژی را در خود دارد.
یا کلمه پروفسور که به شخصی که در مرزهای علم پیچ و تابی خورده و مشغول دادن اطلاعات به جامعه بشری می باشد. به طوری که پُر در کلمه پرفسور از پر بودن و در شکل دیگر همان تغییر شکل یافته فر خودمان در زبان فارسی می باشد و به معنای پیچ و تاب خوردن در همه زوایای علمی مفهوم می رساند و در کلمات زیادی در زبان فارسی هم موجود هست و بخش دوم که فسور می باشد منشعب از کلمه فارس به مفهوم انرژی دهنده که ذات حرف و در میان این کلمه دارا بودن جریان انرژی در عالم واقع می رساند.
یا کلمه فِرنِس با ترجمه کوره و تنور نیز خود گویای شرح حال خود می باشد دو کلمه دیگری که مرتبط با کلمه فِرنس می باشد دو مدل اجاق حرارتی که در قدیم الایام از اون استفاده می شد به نام پِریموس و فارسنگه یا فارسونگا می باشد که با شارژ هوای فشرده با اهرم دستی بر روی سوخت مایع داخل مخزن میزان پرتاب شعله رو بیشتر می کرد.
و یا کلمه پرافیت که در زبان لاتین تحت عنوان پیامبر ترجمه گردیده یعنی شخصی که انرژی را از مخزن اصلی خود که ذات پاک خداوند متعال باشد به جامعه بشری می رساند. لذا با این تفاسیر کلمه appraisal که تحت عنوان ارزیابی برای دادن امتیاز، درجه و پاداش ترجمه شده نیز از همین مفهوم شکل گرفته.
حتی کلمه ابزار یا اپزار و آپارات که با مفهوم پنچرگیری در زمانه ما در اذهان جا افتاده است منشعب از همین مفهوم می باشند.
همچنین کلمه پرنسس که با ترجمه شاهزاده خانم برای ما ترجمه گردیده است منشعب از مفهوم پارس می باشد که در قوانین و قواعد کلامی دو حرف س در یک کلمه قانون باب ها برای ایجاد اسم در اینجا اعمال گردیده است. قانون باب ها یا قانون استفاده از باب ورود به کلمه در باب خروجی کلمه و یا قانون استفاده از باب خروجی در باب خروجی مانند یک دالان در یک ساختمان برای ایجاد اسم در کاربردی خاص مثل فلسفه فیلسوف بیتوته محتشم پرنسس
یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود. کلمه نول بُعد نبودن چیزی را تداعی می کند که در صنعت برق اصطلاح فاز و نول هم در حال استفاده می باشد. ولی کلمه صفر بُعد دایره بودن و نقاشی اون عدد می باشد که اون نماد یعنی صفر که به صورت دایره میان تهی می باشد، دایره هم نماد گردش و چرخش و سفر و مسافرت و سفیر یا اَسفور که عرب ها به گنجشک می گویند و انگلیسی های امروزی Sparrow که با لهجه عرب های خودمان همان اَسفور به مفهوم پرنده مسافر می باشد. علت اینکه حرف س در کلمه صفر به ص تبدیل شده به علت اشتباه نکردن این مفهوم در مکاتبات در دو کاربرد مختلف هست. مثل کلمه سَد در رشته عمران و صَد در ریاضیات که هر دو یک مفهوم در دل خود دارد ولی در دو جایگاه کاربردی در حال استفاده می باشد. یا مثل دو کلمه صوت و صدا که از یک خانواده ولی در دو جایگاه کاربردی متفاوت در حال استفاده می باشد. به این صورت که با توجه به ذات حرف ( و ) و ( آ ) در کلمه صوت و صدا دارا بودن یک جریان رو به افزایش را در کلمه بیان می کند و صدا عمل ایجاد جریان صوت را بیان می کند.
کلمه فَرَس هم در عربی که به معنی اسب ترجمه شده از همین مفهوم به معنای پُرنیرو پرانرژی می باشد. نمونه مشابه همین کلمه در انگلیسی Horse می باشد که حرف ف در این کلمه phorse حذف شده است.
البته یک کلمه هم خانواده با کلمه appraisal کلمه approve می باشد که اصطلاحاً با ترجمه ی تایید کردن باب شده است و حرف s برای تلفظ راحت تر تغییر شکل داده است. نمونه مشابه این دو کلمه در زبان ما کلمه آری هست که هم خانواده با آرمان آرمانیا آرزو آرتش ایران آریا آرام آرامش آرارات و غیره می باشد. یعنی با آری گفتن و approve کردن مقوله ی انرژی دادن و ایجاد حس مثبت برقرار می گردد.

علاوه بر پیامبر، گاهی به کشیش هم می گن
پیامبر
prophet: پیامبر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : prophesy
اسم ( noun ) : prophecy / prophet
صفت ( adjective ) : prophetic
قید ( adverb ) : prophetically
پیشگام
prophet ( non ) = پیامبر، رسول، نبی، پیغمبر /پیشگو، آینده بین، غیب گو/مبلغ
the Holy Prophet = پیامبر اکرم
an Old Testament prophet = پیامبر عهد باستان
Rousseau, that great prophet of the modern age = روسو ، آن مٌبلغ بزرگ عصر جدید
...
[مشاهده متن کامل]

prophet of doom = پیشگوی سرنوشت، پیشگوی اتفاقات بد آینده
example:
1 - Let us hear the words of the prophet Isaiah on the coming of the Prince of Peace.
اجازه دهید سخنان اسحاق نبی را در مورد آمدن شاهزاده صلح بشنویم.

پیامبر
Zoroaster : زرتشت ( Zoroastrianism دین )
Muhammad : محمد
Abraham : ابراهیم
Moses : موسی
Noah : نوح
Jesus : عیسی
Job : ایوب
David : داود
John the Baptist : یحیی
Jacob : یعقوب
...
[مشاهده متن کامل]

Solomon : سلیمان
Adam : آدم
Lot : لوط
Hud : هود
Zechariah : زکریا
Jonah : یونس
Shuaib : شعیب
Idris : ادریس
Ismael : اسماعیل
Saleh : صالح
Aaron : هارون
Isaiah : اشعیاء
Malachi : ملاکی
Jermiah : ارمیاء
Daniel : دانیال
Deborah : دبوری ( prophetess )
Issac : اسحاق
Micah : میکا
Elijah : الیاس
Elisha : الیسع
Seth : شیث
Sarah : ساره
Joshua : یوشع بن نون
Ezekiel : حزقیال
Enoch : خنوق
Shemaiah : شمعیا
Samuel : سموئیل
Joel : یوئیا
Zephaniah : صفنیا
Nathan : ناتان
و . . .

رسول ، پیامبر ، پیغمبر
پیامبر.
پیامبر
فرستنده الهی
نبی
حضرت
رسول , فرستاده , پیغمبر,
نبی نبی زاده
مُنادی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس