propensity

/prəˈpensəti//prəˈpensɪti/

معنی: میل، خوی، تمایل طبیعی، گرایش، رغبت، علاقه شدید به چیزی، میل باطنی
معانی دیگر: گرایش (طبیعی)، میل (باطنی)، خواست

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: propensities
• : تعریف: a natural or inborn tendency, aptitude, or preference (often fol. by to or for).
مترادف: aptitude, bent, disposition, inclination, penchant, predisposition, proclivity, tendency
متضاد: antipathy
مشابه: capability, capacity, cast, gift, instinct, knack, leaning, predilection, preference, talent, turn, weakness

- He always had a propensity to lie, even when he had no need to cover up anything.
[ترجمه گوگل] او همیشه تمایل به دروغ گفتن داشت، حتی زمانی که نیازی به پنهان کردن چیزی نداشت
[ترجمه ترگمان] همیشه عادت داشت دروغ بگوید، حتی وقتی که لازم نبود چیزی را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Mr Bint has a propensity to put off decisions to the last minute.
[ترجمه گوگل]آقای بینت تمایل دارد تصمیمات را به لحظه آخر موکول کند
[ترجمه ترگمان]آقای بنت میل دارد در دقیقه آخر تصمیم بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She has a propensity to exaggerate.
[ترجمه گوگل]او تمایل زیادی به اغراق دارد
[ترجمه ترگمان]او تمایل دارد مبالغه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has a propensity for drinking too much alcohol.
[ترجمه گوگل]او تمایل زیادی به نوشیدن الکل دارد
[ترجمه ترگمان]او تمایل زیادی به نوشیدن الکل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He seems to have a propensity for breaking things.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او تمایل به شکستن چیزها دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که میل دارد چیزهایی را بشکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He showed a propensity for violence.
[ترجمه گوگل]او تمایل به خشونت نشان داد
[ترجمه ترگمان]او تمایل به خشونت نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's well-known for his natural propensity for indiscretion.
[ترجمه گوگل]او به دلیل تمایل طبیعی خود به بی احتیاطی مشهور است
[ترجمه ترگمان]او از تمایل طبیعی خود به کنجکاوی شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The propensity to hooliganism is inherent in every society.
[ترجمه گوگل]گرایش به هولیگانیسم در هر جامعه ای ذاتی است
[ترجمه ترگمان]میل به ولگردی در هر جامعه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His propensity for saying yes when no would have been more appropriate kept getting the partnership into trouble.
[ترجمه گوگل]تمایل او به بله گفتن در زمانی که نه مناسب تر بود، شراکت را با مشکل مواجه می کرد
[ترجمه ترگمان]تمایل او به گفتن بله وقتی که هیچ وقت مناسب نبود شراکت را به دردسر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But he reckoned without the propensity for panic in his rivals, who needed only par to rule Brooks out.
[ترجمه گوگل]اما او بدون تمایل به هراس در رقبای خود، که تنها به یک اندازه برای حذف بروکس نیاز داشتند، حساب کرد
[ترجمه ترگمان]اما او بدون تمایل به ایجاد ترس در رقیبان خود، که فقط برای قانون با بروکس مناسب بود، حساب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Do you mean little Louisa's propensity for breaking plates as an example?
[ترجمه گوگل]آیا منظورتان از تمایل لوئیزا کوچک به شکستن بشقاب به عنوان مثال است؟
[ترجمه ترگمان]منظورتان این است که لوئی زا میل دارد به عنوان مثال plates را بشکند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Though keen rivals, such gangs have a propensity to combine against a common enemy.
[ترجمه گوگل]اگرچه رقبای مشتاق هستند، اما چنین باندهایی تمایل به ترکیب در برابر یک دشمن مشترک دارند
[ترجمه ترگمان]با وجود رقبای مشتاق، این باندها تمایل به ترکیب با یک دشمن مشترک دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yet this is exactly the behavioural propensity of the id uncovered by clinical psychoanalysis.
[ترجمه گوگل]با این حال این دقیقاً همان گرایش رفتاری شناسه است که توسط روانکاوی بالینی آشکار شده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، این دقیقا میل رفتاری of است که توسط روانشناسان بالینی کشف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In turn, the propensity to marry can be measured by estimating the proportion of women still unmarried at ages 35-4
[ترجمه گوگل]به نوبه خود، تمایل به ازدواج را می توان با تخمین نسبت زنانی که در سنین 35 تا 4 سالگی هنوز ازدواج نکرده اند اندازه گیری کرد
[ترجمه ترگمان]در عوض، میل به ازدواج را می توان با برآورد نسبت زنان مجرد در سنین ۳۵ - ۳۵ اندازه گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In humid climates, triticale seed had the annoying propensity of sprouting prematurely; often, while still on the parent.
[ترجمه گوگل]در آب و هوای مرطوب، دانه تریتیکاله تمایل آزاردهنده جوانه زدن زودرس داشت اغلب، در حالی که هنوز در والدین هستند
[ترجمه ترگمان]در آب و هوای مرطوب، دانه کولا میل آزار دهنده ای به جوانه زدن زودرس را داشت؛ اغلب در حالی که هنوز بر پدر و مادر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The trouble was that George had a needling propensity for deception that could not be slaked.
[ترجمه گوگل]مشکل این بود که جورج تمایل شدیدی به فریب داشت که نمی‌توانست آن را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]مشکل این بود که جورج تمایل شدیدی برای فریب و فریبکاری داشت که نمی توانست بر او غلبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

خوی (اسم)
addiction, nature, character, habit, custom, affection, temper, temperament, propensity, bent, sweat, perspiration, strain, squint, slobber, slabber, proclivity, saliva

تمایل طبیعی (اسم)
aptitude, propensity

گرایش (اسم)
inspiration, orientation, tendency, trend, propensity, attitude, tropism, gravitation, ism

رغبت (اسم)
propensity, relish, zest, goo

علاقه شدید به چیزی (اسم)
propensity, leaning, partiality, predilection

میل باطنی (اسم)
propensity

انگلیسی به انگلیسی

• inclination, tendency, disposition, aptitude; special trait, distinct trait
a propensity to behave in a particular way is a natural tendency to behave in that way; a formal word.

پیشنهاد کاربران

This word describes a natural inclination or tendency towards a particular behavior or action. It implies a consistent pattern or likelihood of engaging in a certain activity.
تمایل یا گرایش طبیعی به یک رفتار یا عمل خاص.
...
[مشاهده متن کامل]

این نشان دهنده یک الگوی ثابت یا احتمال درگیر شدن در یک فعالیت خاص است.
مثال؛
He has a propensity for taking risks.
In a discussion about personality traits, someone might say, “People with a propensity for extraversion tend to be more outgoing. ”
A psychologist might study the propensity for aggression in certain individuals.

میل یا گرایش ذاتی و طبیعی
a propensity for violence
با حرف اضافه for میاد
In the world that you envision, there will inevitably be a competition between AI powers. "High - tech powers" is a better way to say it. And the propensity of high - tech is towards monopoly
✅گرایش ( طبیعی ) ، میل ( باطنی ) ، خواست
تمایل، گرایش
رغبت هیجان
When you're lazy and depressed
My eagerness to reach and make a practical decision will not go away, and I don't think of a good start and a good start in mind.
زمانی که تو سست و بی اراده و حالت افسرده هستی
...
[مشاهده متن کامل]

اشتیاق من برای رسیدن و تصمیم عملی بی شوق میشه و شروع خوبی و ادامه خوبی را در ذهن تصور نمیکنم

بپرس