propelled

جمله های نمونه

1. boundary disputes propelled the two countries toward war
اختلافات مرزی،دو کشور را به جنگ سوق می داد.

پیشنهاد کاربران

هدایت شدن ( به سمت چیزی )
scandal may have propelled them to fame
شاید رسوایی آنهارا به سمت معروفیت/شهرت سوق داده است.
نیروی محرکه
متحرک از
سوق یافته
به جلو بردن - پیشران

بپرس