propel

/prəˈpel//prəˈpel/

معنی: بردن، سوق دادن، حرکت دادن، بجلو راندن، پیش راندن
معانی دیگر: (مثلا با پروانه ی هواپیما) پیش راندن، راندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: propels, propelling, propelled
• : تعریف: to cause to move or keep moving forward or onward; thrust, push, or drive.
مترادف: drive, impel, push, send, thrust, urge
متضاد: stop
مشابه: actuate, catapult, dart, goad, heave, issue, launch, mobilize, move, press, prod, project, shoot, shove, spur

- Sailboats are propelled by the wind.
[ترجمه Abolfazl:خفن] به جلو راندن
|
[ترجمه گوگل] قایق های بادبانی توسط باد پیش می روند
[ترجمه ترگمان] Sailboats توسط باد هدایت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They paddled hard and propelled the canoe across the river.
[ترجمه گوگل] آنها به سختی پارو می زدند و قایق رانی را از رودخانه عبور می دادند
[ترجمه ترگمان] به سختی پارو زدند و قایق را به طرف رودخانه راندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Penguins use their flippers to propel themselves through the water.
[ترجمه لیدا] پنگوئن ها با استفاده از باله هایشان خود را در میان آب حرکت می دهند.
|
[ترجمه گوگل] پنگوئن ها از باله های خود برای حرکت در آب استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان] Penguins از flippers استفاده می کنند تا خود را از میان آب به جلو هل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Paddles are used especially to propel canoes and kayaks.
[ترجمه گوگل]از پاروها مخصوصاً برای راندن کانو و کایاک استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]Paddles به خصوص برای سوق دادن canoes و کایاک به کار می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We must first calculate the horse-power needed to propel the ship.
[ترجمه گوگل]ابتدا باید اسب بخار مورد نیاز برای به حرکت درآوردن کشتی را محاسبه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید ابتدا نیروی مورد نیاز برای به جلو راندن کشتی را محاسبه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. One of our students was unable to propel her wheelchair up the ramp.
[ترجمه گوگل]یکی از دانش آموزان ما نتوانست ویلچر خود را از سطح شیب دار بالا ببرد
[ترجمه ترگمان]یکی از دانش آموزان ما قادر به جلو بردن صندلی چرخدار او نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She used the sticks to propel herself along.
[ترجمه گوگل]او از چوب ها برای به جلو راندن خود استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]از چوب استفاده می کرد تا خودش را به جلو هل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Purpose is that power that will propel you to get out of bed each morning and push you to make your dream come true. RVM
[ترجمه گوگل]هدف آن قدرتی است که هر روز صبح شما را وادار به بلند شدن از رختخواب می کند و شما را وادار می کند تا رویای خود را محقق کنید RVM
[ترجمه ترگمان]هدف این است که قدرت به شما کمک می کند هر روز صبح از رختخواب بیرون بروید و شما را وادار به تحقق رویایی خود کنید rvm
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rachel's stunning good looks helped propel her to stardom.
[ترجمه گوگل]ظاهر زیبا و خیره کننده ریچل به او کمک کرد تا به ستاره شدن برسد
[ترجمه ترگمان]نگاه خوب و زیبا ریچل به سوق دادن او به ستاره شدن کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. John F. . Kennedy that helped propel the handsome young Massachusetts Democrat to a narrow victory.
[ترجمه گوگل]جان اف کندی که به سوق دادن جوان خوش تیپ دموکرات ماساچوست به پیروزی محدود کمک کرد
[ترجمه ترگمان]جان اف کندی که به سوق دادن حزب دموکرات جوان ماساچوست به یک پیروزی محدود کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I propel Rainbow towards her, but hang back myself, struggling to remember the proper formula for deflecting these desperate wanderers.
[ترجمه گوگل]رنگین کمان را به سمت او سوق می‌دهم، اما خودم را به عقب می‌کشم و در تلاش برای به یاد آوردن فرمول مناسب برای منحرف کردن این سرگردان‌های ناامید هستم
[ترجمه ترگمان]به سمت او حرکت می کنم، اما خودم را عقب می اندازم و سعی می کنم فرمول مناسبی را به خاطر بیاورم که این گونه سرگردان بیچاره را منحرف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For instance, stomach muscles propel the motion on forward and backward rolls.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، عضلات معده حرکت رول های رو به جلو و عقب را به حرکت در می آورند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، ماهیچه های شکم این حرکت را به جلو و عقب به جلو سوق می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Even a diminished Magic should be enough to propel the Lakers into championship contention.
[ترجمه گوگل]حتی یک جادوی کم شده باید برای سوق دادن لیکرز به رقابت قهرمانی کافی باشد
[ترجمه ترگمان]حتی یک جادوگری کاهش یافته باید برای سوق دادن تیم لیکرز به رقابت قهرمانی کافی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Players have five seconds to propel the ball from the 35-yard line past the goalkeeper and into the net.
[ترجمه گوگل]بازیکنان پنج ثانیه فرصت دارند تا توپ را از خط 35 قدم از کنار دروازه بان عبور دهند و به داخل تور بروند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان پنج ثانیه وقت دارند تا توپ را از خط ۳۵ متری دروازه بان عبور دهند و وارد تور شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This will propel her into the political elite and could make her the most likely leftwing candidate for president in 200
[ترجمه گوگل]این امر او را به سمت نخبگان سیاسی سوق می دهد و می تواند او را به محتمل ترین نامزد چپ برای ریاست جمهوری در سال 200 تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]این امر او را به سمت نخبگان سیاسی سوق خواهد داد و می تواند او را به بهترین کاندیدا برای ریاست جمهوری ۲۰۰ نفر تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How will you capture photons fast enough to propel the sail at speed and over long distances?
[ترجمه گوگل]چگونه فوتون ها را به اندازه کافی سریع می گیرید تا بادبان را با سرعت و در مسافت های طولانی به حرکت درآورید؟
[ترجمه ترگمان]چگونه فوتون ها را به اندازه کافی سریع ثبت خواهید کرد تا بادبان را با سرعت و در فواصل طولانی به حرکت درآورید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The recession that helped propel Clinton to the White House is long gone.
[ترجمه گوگل]رکودی که به حرکت کلینتون به کاخ سفید کمک کرد مدت هاست که از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی که به سوق دادن کلینتون به کاخ سفید کمک کرد مدت ها پیش از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بردن (فعل)
snatch, remove, bear, abstract, take, win, take away, carry, convey, conduct, propel, lead, steer, pack, transport, drive, port

سوق دادن (فعل)
activate, propel, lead, direct, actuate, send

حرکت دادن (فعل)
stir, move, propel, rouse

بجلو راندن (فعل)
propel

پیش راندن (فعل)
propel

انگلیسی به انگلیسی

• push, thrust, drive; move forward
to propel something means to cause it to move along.

پیشنهاد کاربران

دامن زدن
1. {به جلو} راندن. پیش راندن 2. سوق دادن. کشاندن
مثال:
rowing - boat is a boat that is propelled with oars.
قایق پارویی قایقی است که بوسیله پاروها {به جلو} رانده می شود.
حرکت دادن، به جلو راندن
گاهی معنایش در فارسی هول دادن است.
توجه کنید، هول درست است. هل در فارسی معانی دیگری دارد.
پیش راندن
حرکت دادن
به جلو راندن ( مثلا :the boat could propel only by oars 》 قایق فقط توسط پارو ها میتوانست حرکت کند )
پیش ران ( قدرت پیش ران در ماشین ) ،
بردن
سوق دادن

بپرس