propagandist

/ˌprɑːpəˈɡændəst//ˌprɒpəˈɡændɪst/

معنی: مبلغ، مروج
معانی دیگر: مبلغ

جمله های نمونه

1. He was also a brilliant propagandist for free trade.
[ترجمه گوگل]او همچنین یک مبلغ درخشان برای تجارت آزاد بود
[ترجمه ترگمان]او همچنین یک تبلیغ عالی برای تجارت آزاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The papers were full of the most blatant propagandist nonsense.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها پر از آشکارترین یاوه های تبلیغاتی بود
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها پر از the و blatant بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was they who would make full propagandist use of Suez as a blatant example of Western imperialism.
[ترجمه گوگل]این آنها بودند که از سوئز به عنوان نمونه آشکار امپریالیسم غربی به طور تبلیغاتی استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]آنان بودند که از سوئز به عنوان نمونه آشکار امپریالیسم غربی استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Because public praise just is best propagandist means.
[ترجمه گوگل]زیرا ستایش عمومی بهترین وسیله تبلیغی است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که ستایش عمومی بهترین تبلیغات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He never ceased from his activities as a propagandist.
[ترجمه گوگل]او هرگز از فعالیت خود به عنوان یک تبلیغ دست برنداشت
[ترجمه ترگمان]او هرگز از فعالیت های خود به عنوان یک propagandist دست برنداشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had been the chief prophet and propagandist of the Nazi movement.
[ترجمه گوگل]او پیامبر اعظم و مبلغ جنبش نازی بود
[ترجمه ترگمان]او رهبری و تبلیغات حزب نازی را بر عهده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And he was a lifelong propagandist for the liberating force of the music he helped create.
[ترجمه گوگل]و او یک مبلغ مادام العمر برای نیروی رهایی بخش موسیقی بود که به خلق آن کمک کرد
[ترجمه ترگمان]و او برای رهایی از نیرویی که به خلق کردن آن کمک می کرد، یک تبلیغات چی بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The matter was discussed ex parte by propagandist on both sides.
[ترجمه گوگل]این موضوع قبلاً توسط مبلغان هر دو طرف مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]در هر دو طرف این موضوع مورد بحث و بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Besides being a propagandist, the Field Mouse was also a literary man of sorts.
[ترجمه گوگل]موش صحرایی علاوه بر اینکه یک مبلغ بود، یک نوع ادبی نیز بود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر یک تبلیغات چی، مجله موش صحرایی نیز یک مرد ادبی از نوع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Meanwhile, we still carry case of propagandist typical case, awe law-breaker, formed powerful public opinion momentum.
[ترجمه گوگل]در همین حال، ما هنوز هم حمل مورد از تبلیغاتی مورد معمولی، هیبت قانون شکن، تشکیل شتاب افکار عمومی قدرتمند
[ترجمه ترگمان]در عین حال، ما هنوز هم یک مورد معمول را حمل می کنیم، قانون awe، که افکار عمومی قدرتمند را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was in large part a journalist and propagandist.
[ترجمه گوگل]او تا حد زیادی یک روزنامه نگار و تبلیغ کننده بود
[ترجمه ترگمان]او به بزرگی یک روزنامه نگار و یک تاجر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was rescued by chief minister Robert Harley, who put him to work as a government spy and propagandist.
[ترجمه گوگل]رابرت هارلی، وزیر ارشد، او را نجات داد و او را به عنوان جاسوس و تبلیغ کننده دولتی مشغول کرد
[ترجمه ترگمان]او توسط وزیر اعلی، رابرت هارلی، نجات یافت که او را به عنوان جاسوس و تبلیغات دولتی به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Was it a matter of routine, or was there some specific, possibly propagandist purpose?
[ترجمه گوگل]آیا این یک امر معمولی بود یا هدف خاصی و احتمالاً تبلیغاتی وجود داشت؟
[ترجمه ترگمان]آیا این یک امر عادی بود، یا شاید یک هدف خاص و احتمالا تبلیغاتی وجود داشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبلغ (اسم)
tot, sum, amount, quantity, missionary, propagandist, quantum, informer

مروج (اسم)
propagandist, propagator

انگلیسی به انگلیسی

• one who spreads information in order to promote a particular goal
pertaining to propaganda, pertaining to information that is spread in order to promote a particular goal
a propagandist is a person who tries to persuade people to support a particular idea or group, often by giving them false, misleading, or biased information.

پیشنهاد کاربران

۱. تبلیغات چی ۲. مبلغ
مثال:
propagandists claimed that he was negotiating with the enemy
تبلیغات چی ها ادعا کردند که او با دشمن مذاکره می کرده است.
هوچی
جوساز
مروج
شعارگونه

بپرس