prolocutor

/proʊˈlɑːkjətər//prəʊˈlɒkjʊtə/

معنی: سخنگو، خطیب، متکلم
معانی دیگر: متکلم از جانب دیگری

جمله های نمونه

1. As a prolocutor, does the famous stars need a criterion ?
[ترجمه گوگل]آیا ستاره های معروف به عنوان یک سخنگو به معیار نیاز دارند؟
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک prolocutor، ستاره های معروف به یک معیار نیاز دارند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The yearly coolest prolocutor belongs to nobody but the World Cup snot pig.
[ترجمه گوگل]باحال ترین گوینده سالیانه متعلق به هیچ کس نیست جز خوک خفن جام جهانی
[ترجمه ترگمان]The coolest yearly به هیچ کس جز the جام جهانی تعلق ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The prolocutor of the collective in my place is called Nipa, It is translated as Wzard or Necromancer in Chinese, they are only the epic singers, the concretionary time and live dictionaries.
[ترجمه گوگل]ناطق جمع در جای من نیپا نام دارد، در چینی به Wzard یا Necromancer ترجمه شده است، آنها فقط حماسه خوانان، زمان تشریفاتی و فرهنگ لغت زنده هستند
[ترجمه ترگمان]prolocutor مجموعه در محل من Nipa نامیده می شود، که به عنوان Wzard یا Necromancer در زبان چینی ترجمه می شود، آن ها تنها خوانندگان حماسی، زمان concretionary و لغت نامه های زنده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Under the modern technique background the most ideal prolocutor is nothing but the network medium which is called the forth medium.
[ترجمه گوگل]در زمینه تکنیک مدرن، ایده آل ترین سخنران چیزی نیست جز رسانه شبکه که رسانه چهارم نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]تحت این تکنیک مدرن، مطلوب ترین prolocutor چیزی نیست جز رسانه شبکه که واسطه نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A great deal of prolocutor consumingly attacked this overture at the meeting.
[ترجمه گوگل]در این جلسه تعداد زیادی از نمایندگان به شدت به این اورتور حمله کردند
[ترجمه ترگمان]A of در این جلسه به این overture حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In order to catch the customers' eyes, the company hire the super stars as their prolocutor for products.
[ترجمه گوگل]برای جلب نظر مشتریان، این شرکت ستاره های فوق العاده را به عنوان نماینده آنها برای محصولات استخدام می کند
[ترجمه ترگمان]شرکت به منظور جلب نظر مشتریان، ابر ستاره را به عنوان prolocutor برای محصولات استخدام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This game which ever drew great attention in American chose a magic girl like Da Ji asit's prolocutor .
[ترجمه گوگل]این بازی که در آمریکایی ها توجه زیادی را به خود جلب کرد، دختر جادویی مانند داجی آسیت را انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]این بازی که تا به حال توجه زیادی در آمریکا به خود جلب کرده بود، دختر جادویی مانند داوینچی را انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Those beautiful and icy models also have been the prolocutor in person's mind.
[ترجمه گوگل]آن مدل های زیبا و یخی نیز در ذهن فرد سخنور بوده است
[ترجمه ترگمان]این مدل های زیبا و یخی نیز the ذهن انسان بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The evaluation of brand's near-extension from customer depended on the brand association of the brand's prolocutor while the far-extension evaluation did not depend on it.
[ترجمه گوگل]ارزیابی گسترش نزدیک برند از سوی مشتری به تداعی برند ناظر برند بستگی داشت در حالی که ارزیابی گسترش دور به آن بستگی نداشت
[ترجمه ترگمان]ارزیابی نزدیک - تمدید برند از مشتری بستگی به انجمن برند of دارد، در حالی که ارزیابی گسترده به آن وابسته نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The primary problem of security investor protection in our country is that it is hard for minority investors to overcome collective action dilemma, and the lack of their powerful prolocutor.
[ترجمه گوگل]مشکل اصلی حمایت از سرمایه گذاران امنیتی در کشور ما این است که برای سرمایه گذاران اقلیت غلبه بر معضل اقدام جمعی و فقدان ناظر قدرتمند خود دشوار است
[ترجمه ترگمان]مشکل اصلی حفاظت از سرمایه گذار در کشور ما این است که برای سرمایه گذاران اقلیت مشکل است که بر سر دوراهی اقدامات جمعی و فقدان of قدرتمند خود غلبه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cultural modernity initially is represented as enlightening modernity, which is a prolocutor in the field of philosophy and culture, the core and basic are rationalism.
[ترجمه گوگل]مدرنیته فرهنگی در ابتدا به عنوان مدرنیته روشنگرانه معرفی می شود که در حوزه فلسفه و فرهنگ ناطق است و هسته اصلی و اساسی آن عقل گرایی است
[ترجمه ترگمان]مدرنیته فرهنگی در ابتدا به عنوان مدرنیته روشنفکر نمایش داده می شود، که در زمینه فلسفه و فرهنگ prolocutor وجود دارد، هسته اصلی و اساسی آن ها rationalism است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخنگو (اسم)
announcer, speaker, broadcaster, narrator, talker, spokesman, newsreader, newscaster, mouthpiece, elocutionist, spieler, newsperson, prolocutor, talking head

خطیب (اسم)
orator, preacher, prolocutor

متکلم (اسم)
speaker, prolocutor

پیشنهاد کاربران

بپرس