prolix

/ˈproʊlɪks//ˈprəʊlɪks/

معنی: طولانی، پرگو، خسته کننده، طویل، دراز، طولانی وخسته کننده، روده دراز
معانی دیگر: دارای اطناب، مطول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: prolixly (adv.), prolixity (n.)
(1) تعریف: wordy and boringly long.
مترادف: garrulous, long-winded, verbose
مشابه: dreary, dry, lengthy, long, loquacious, pleonastic, rambling, repetitious, tedious, wordy

- I skipped over the more prolix descriptive passages.
[ترجمه گوگل] من از قسمت های توصیفی پرلیکس تر گذشتم
[ترجمه ترگمان] چندین و چند جمله را که به درازا کشیده بود نادیده گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: inclined to lengthy speech or writing.
مترادف: long-winded, verbose
مشابه: garrulous, loquacious, rambling, talkative, wordy

جمله های نمونه

1. The author's prolix style has done nothing to encourage sales of the book.
[ترجمه گوگل]سبک پرلیکس نویسنده هیچ کاری برای تشویق فروش کتاب نکرده است
[ترجمه ترگمان]سبک prolix نویسنده هیچ کاری برای تشویق فروش کتاب انجام نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Both were tough on the prolix.
[ترجمه گوگل]هر دو در پرلیکس سخت بودند
[ترجمه ترگمان]هر دو روی روده دراز کشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her style is tediously prolix.
[ترجمه گوگل]سبک او خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]سبک او به طور کسل کننده ای prolix است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. editing a prolix manuscript.
[ترجمه گوگل]ویرایش نسخه خطی prolix
[ترجمه ترگمان]کتاب خطی طولانی را تدوین کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Then for complicated sine integral and prolix formulae, the study on symmetrical dipole can be easily solved by MATLAB.
[ترجمه گوگل]سپس برای فرمول های پیچیده انتگرال سینوسی و پرولیکس، مطالعه دوقطبی متقارن به راحتی توسط متلب قابل حل است
[ترجمه ترگمان]سپس برای فرمول انتگرال سینوسی پیچیده و فرمول های prolix، مطالعه روی دو قطبی متقارن می تواند به راحتی توسط MATLAB حل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Everyone hates the prolix Gadaffi, particularly Arab despots who he routinely blasts as "old women in robes," "Zionist lackeys," and "cowards and thieves.
[ترجمه گوگل]همه از قذافی سرسپرده متنفرند، به ویژه مستبدان عرب که او مرتباً آنها را به عنوان «پیرزن‌های جامه‌پوش»، «بازیکنان صهیونیست» و «بزدل‌ها و دزدان» مورد انتقاد قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]همه از the قذافی، به خصوص مستبدان عرب که او به طور معمول به عنوان \"زنان مسن در ردا\"، \"ملازمان صهیونیست\" و \"ترسو و دزد\" می خواند، نفرت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Too much speaking makes it a little prolix .
[ترجمه گوگل]حرف زدن بیش از حد باعث می شود که آن را کمی پررویی کند
[ترجمه ترگمان]حرف زدن زیاد به درازا می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Separated by those prolix reality, the dust in my mind brew a aromatic land which irrigate my never-end love.
[ترجمه گوگل]غبار در ذهنم که با آن واقعیت های پرشتاب جدا شده است، زمین معطری را می سازد که عشق بی پایان مرا سیراب می کند
[ترجمه ترگمان]با آن واقعیت دراز و دراز، گرد و غباری که در ذهنم است، زمینی را که هرگز عشق را از دست نخواهم داد درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Prithee, darlingmost! - court me rather than the peevish prolix.
[ترجمه گوگل]Prithee، عزیزترین! - من را به جای یک پرلیکس بداخلاق محبت کنید
[ترجمه ترگمان]! \"prithee\"، \"darlingmost\" بیشتر از روده دراز و خشن به من زنگ میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. "Lost in Translation" made a derision of the problems about Japanese people, like "short in height but prolix in speech, " cultural myopia, and rampant in the sex industry.
[ترجمه گوگل]"گمشده در ترجمه" مشکلات مردم ژاپن را به سخره گرفت، مانند "قد کوتاه اما در گفتار پرحجم"، نزدیک بینی فرهنگی، و شایع در صنعت سکس
[ترجمه ترگمان]\"گم شده در ترجمه\" باعث تمسخر مشکلات مردم ژاپن مانند \"کوتاه در ارتفاع\" اما prolix در سخنرانی، \"myopia فرهنگی\" و رواج در صنعت سکس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As a result of the scattered structure, the drama is so prolix that the motif is weakened.
[ترجمه گوگل]در نتیجه ساختار پراکنده، درام چنان پراکنده است که موتیف ضعیف می شود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه ساختار پراکنده، درام به قدری شدید است که نقش و نگار تضعیف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طولانی (صفت)
age-long, long, lengthy, lengthful, prolix, longsome

پرگو (صفت)
prolix, talkative, loquacious, verbose, long-winded

خسته کننده (صفت)
prolix, longsome, weary, boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisome, weariful, wearying

طویل (صفت)
long, lengthy, lengthful, prolix

دراز (صفت)
long, lengthy, prolix, linear, lengthwise, oblong, prolate, verbose, longish

طولانی وخسته کننده (صفت)
prolix

روده دراز (صفت)
prolix

انگلیسی به انگلیسی

• boring, tedious, tiring, dull; too long, overly wordy, verbose
a piece of writing that is prolix is longer than necessary; a formal word.

پیشنهاد کاربران

adjective formal disapproving
using too many words and therefore boring or difficult to read or listen to
صفت، رسمی، ناپسند
استفاده از کلمات بیش از حد که در نتیجه خواندن یا گوش دادن را خسته کننده یا دشوار می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

مطوّل
The author's prolix style has done nothing to encourage sales of the book.
The professor’s lectures were so prolix that the students often fell asleep in class.
She was annoyed by his prolix emails that never got to the point.
The editor suggested cutting some of the prolix passages in the novel to make it more engaging.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/prolix
پرحرف
سخن یا نوشته ای که بخاطر طولانی بودن خسته کننده است

بپرس