اسم ( noun )
عبارات: in progress
عبارات: in progress
• (1) تعریف: movement toward a specific end; advance.
• مترادف: advance, headway
• مشابه: achievement, advancement, course, development, furtherance
• مترادف: advance, headway
• مشابه: achievement, advancement, course, development, furtherance
- We've made a good deal of progress this week toward our fund-raising goal.
[ترجمه گوگل] ما در این هفته به سمت هدف جمع آوری سرمایه پیشرفت خوبی داشته ایم
[ترجمه ترگمان] ما در این هفته برای رسیدن به هدف جمع آوری پول، پیشرفت خوبی داشته ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما در این هفته برای رسیدن به هدف جمع آوری پول، پیشرفت خوبی داشته ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: forward or onward movement in time or space.
• مترادف: advance, headway
• مشابه: advancement, career, course, movement, procession
• مترادف: advance, headway
• مشابه: advancement, career, course, movement, procession
- The rescue party made slow progress through the deep snow.
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] گروه نجات بواسطه برف سنگین پیشرفت کمی داشتند.|
[ترجمه شان] برف سنگین، سبب پیشرفت کند گروه نجات شد.|
[ترجمه گوگل] گروه نجات در میان برف عمیق پیشروی کند[ترجمه ترگمان] گروه نجات پیشرفت کند را از میان برف سنگین انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your progress through the Bach piece was slightly uneven.
[ترجمه گوگل] پیشرفت شما در قطعه باخ کمی ناهموار بود
[ترجمه ترگمان] پیشرفت تو از روی قطعه باخ نسبتا نامنظم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیشرفت تو از روی قطعه باخ نسبتا نامنظم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: forward movement through stages of development; continuous improvement.
• مترادف: development, growth
• مشابه: advance, advancement, amelioration, betterment, course, evolution, improvement, movement, strides
• مترادف: development, growth
• مشابه: advance, advancement, amelioration, betterment, course, evolution, improvement, movement, strides
- Progress in technology has brought about dramatic changes in the culture.
[ترجمه گوگل] پیشرفت تکنولوژی تغییرات چشمگیری در فرهنگ ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان] پیشرفت در تکنولوژی تغییراتی چشمگیر در فرهنگ را به ارمغان آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیشرفت در تکنولوژی تغییراتی چشمگیر در فرهنگ را به ارمغان آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: progresses, progressing, progressed
حالات: progresses, progressing, progressed
• (1) تعریف: to advance in time or space; proceed.
• مترادف: advance, move, proceed
• متضاد: regress
• مشابه: continue, forge ahead, inch, persevere, travel
• مترادف: advance, move, proceed
• متضاد: regress
• مشابه: continue, forge ahead, inch, persevere, travel
- The climbers slowly progressed toward the summit.
[ترجمه گوگل] کوهنوردان به آرامی به سمت قله پیش رفتند
[ترجمه ترگمان] کوهنوردان به آرامی به سمت قله حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کوهنوردان به آرامی به سمت قله حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to develop, esp. in a positive way; improve.
• مترادف: advance, develop, improve
• متضاد: regress, retrogress
• مشابه: ameliorate, climb, evolve, gain, grow, rise, strengthen
• مترادف: advance, develop, improve
• متضاد: regress, retrogress
• مشابه: ameliorate, climb, evolve, gain, grow, rise, strengthen
- As he progresses as an artist, he continues to gain recognition.
[ترجمه گوگل] همانطور که او به عنوان یک هنرمند پیشرفت می کند، همچنان به رسمیت می رسد
[ترجمه ترگمان] همچنان که او به عنوان یک هنرمند پیشرفت می کند، او به شناسایی خود ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همچنان که او به عنوان یک هنرمند پیشرفت می کند، او به شناسایی خود ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید