programmed

/ˈproʊɡræmd//ˈprəʊɡræmd/

برنامه ریزی شده، برنامه دار

جمله های نمونه

1. he is programmed to sing tonight
طبق برنامه امشب آواز خواهد خواند.

2. this machine is programmed to start by itself
این ماشین تنظیم شده است که خود به خود به کار بیافتد.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: برنامهنوشته

⚫ نگارش به خط لاتین: Barnāmeneveshte

⚫ آمیخته از: برنامه نوشتن ( program ) و �اسم مفعول� ( ed )
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

تنظیم شده، طراحی شده با هدفی خاص
برنامه مند یا قاعده مند
خود به خود/خودکار
منظم
برنامه ریزی شده - مثل ویژگی های یک ماشین بدون سرنشین
فطری، سرشتی، ذاتی ( در روانشناسی، زیست شناسی و علوم مربوط به رفتار حیوان و انسان )
Not programmed
تلوزیون
برنامه ممتاز
privieged program
برنامه دار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس