program

/ˈproʊɡræm//ˈprəʊɡræm/

معنی: دستور کار، مرام، دستور، برنامه، نقشه، روش کار، پروگرام، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن
معانی دیگر: برنامه ی تلویزیونی (یا سینمایی و غیره)، نمایش، در برنامه قرار دادن، برنامه ریزی کردن، برنامه نوشتن (انگلیس: programme)، (در اصل) اعلامیه، فهرست، برنامه ی نمایش، نحوه ی انجام، (کامپیوتر) برنامه، برنامه دادن (به)، پردازشنامه، برنامه دار کردن
program(me)
دستور، طرح اجراى کار، ترتیب کار، برنامه درست کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a plan of procedure; schedule.
مترادف: plan, schedule
مشابه: agenda, bill, calendar, design, docket, scheme, slate

(2) تعریف: an organized presentation, usu. public.
مترادف: presentation, show
مشابه: performance, production

(3) تعریف: a description or list of information relevant to a public performance or presentation.
مترادف: playbill
مشابه: bill, dramatis personae, handbill, outline, synopsis

- He distributed concert programs.
[ترجمه پارسا تقوی] او برنامه های کنسرت را پخش کرد .
|
[ترجمه مهناز مهرابی] او برنامه های کنسرت را اجرا کرد.
|
[ترجمه گوگل] او برنامه های کنسرت را پخش می کرد
[ترجمه ترگمان] برنامه های کنسرت را توزیع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a television or radio show.
مترادف: broadcast, show
مشابه: serial, series, telecast

(5) تعریف: an organized, systematic plan for solving a problem.
مشابه: plan, platform, policy, prospectus

(6) تعریف: a sequence of instructions that allows a machine, esp. a computer, to perform an operation or set of operations.
مشابه: software

- a word-processing program
[ترجمه ثنا] برنامه پردازش کلمه
|
[ترجمه مهناز مهرابی] یک برنامه مختص پردازش کلمات
|
[ترجمه گوگل] یک برنامه پردازش کلمه
[ترجمه ترگمان] یک برنامه پردازش کلمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: programs, programing, programming, programed, programmed
• : تعریف: to make or plan a program.
مشابه: design, plan
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: programmable (programable) (adj.)
(1) تعریف: to include in a schedule or plan of procedure.
مترادف: arrange, schedule
مشابه: book, calendar, catalog, docket, include, line up, list, plan, register, slate

(2) تعریف: to arrange into an organized schedule or plan.
مترادف: organize, plan, schedule
مشابه: arrange, blueprint, design, engineer, frame, map out, systematize

(3) تعریف: to train (a person or animal) to respond in a particular way.
مشابه: brainwash, discipline, indoctrinate, train

(4) تعریف: to make a computer program for.
مشابه: arrange, design, engineer

جمله های نمونه

1. a program of reconstruction was put into play
یک برنامه ی تجدید ساختمان به مرحله ی اجرا در آمد.

2. the program of tonight's speeches
برنامه ی سخنرانی های امشب

3. the program was well along when he arrived
وقتی وارد شد مدتی از آغاز اجرای برنامه می گذشت.

4. a crash program to build roads
برنامه ی ضربتی برای ساختن جاده

5. a head-start program for slum children
برنامه ی جبران عقب افتادگی برای کودکان کوخ نشین

6. a prerecorded program
برنامه ی (پیش) ضبط شده

7. a self-improvement program
برنامه ی خود بهسازی

8. a standardized program for all of our schools
برنامه ی استانده شده برای همه ی مدارس ما

9. an educational program
برنامه ی آموزشی

10. an outreach program
برنامه ی معاضدت

11. last night's program was very interesting
نمایش دیشب خیلی جالب بود.

12. this computer program can perform several functions
این برنامه ی کامپیوتری چندین کار انجام می دهد.

13. a beleaguered space program
برنامه ی فضایی که از هر سو با اشکال مواجه است

14. a highbrow radio program
برنامه ی رادیو در سطح فکری بالا

15. a weekly t. v. program
برنامه ی هفت روز یکبار تلویزیون

16. an interactive t. v. program
برنامه ی تلویزیونی برکنشی

17. he outlined the program for his proposed reforms
او برنامه ی اصلاحات پیشنهادی خود را خلاصه کرد.

18. the government's austerity program
برنامه ی صرفه جویی و امساک دولت

19. the public health program
برنامه ی بهداشت همگانی

20. the road building program postulates a doubling of oil income
برنامه ی راه سازی براین اصل استوار است که درآمد نفت دوبرابر خواهد شد.

21. the socialist party's program
برنامه ی حزب سوسیالیست

22. to arrange a program of entertainment
برنامه ی سرگرمی را ریختن

23. to boost a program
از برنامه ای پشتیبانی کردن

24. what is tomorrow's program
برنامه ی فردا چیست ؟

25. you have to program your daily activities in advance
باید فعالیت های روزانه ی خود را از پیش برنامه ریزی کنی.

26. a peppy and interesting program
برنامه ای هیجان انگیز و جالب توجه

27. her dance highlighted the program
رقص او جالب ترین بخش برنامه بود.

28. the broadcast of the program was delayed
پخش برنامه عقب افتاد.

29. the host of tonight's program is mr. ansari
مجری برنامه ی امشب آقای انصاری هستند.

30. the introduction of tonight's program
معرفی برنامه ی امشب

31. to articulate a science program for all grades
برنامه ی آموزش علوم را برای همه ی کلاس ها تنظیم کردن

32. to catch a radio program
برنامه ی رادیویی را گرفتن (گوش دادن)

33. to tape a tv program
برنامه ی تلویزیونی را ضبط کردن

34. the cancellation of michael jackson's program
به هم خوردن برنامه مایکل جکسون

35. the last number in the program was a rustic dance
بخش آخر برنامه عبارت بود از یک رقص روستایی.

36. brian del pino introduced last night's program
برایان دلپینو برنامه دیشب را معرفی کرد.

37. he was trying to sell his program to the congress
او می کوشید برنامه ی خود را به کنگره بقبولاند.

38. national shoe co. has sponsored tonight's program
شرکت کفش ملی برنامه ی امشب را برپا کرده است.

39. he was given overall direction of the program
سرپرستی کلی برنامه به او سپرده شده بود.

40. after the war, the company embarked on a program of expansion
پس از جنگ شرکت برنامه ای برای گسترش آغاز کرد.

41. social justice is the keystone of that party's program
عدالت اجتماعی بخش عمده ی برنامه ی آن حزب است.

42. the main item of the show was a program of native dances
رقص های بومی بخش عمده برنامه را تشکیل می داد.

43. three episodes have been telescoped into a single program
آن سه رویداد را در یک برنامه ی منفرد ادغام کرده اند.

44. an organization that is involved in the country's defense program
سازمانی که دست اندر کار برنامه ی دفاعی کشور است

مترادف ها

دستور کار (اسم)
agendum, program, programme

مرام (اسم)
wish, desire, aim, intent, program, ideology, platform, principles, tenet, outlook

دستور (اسم)
brief, formula, direction, order, rule, regulation, behest, program, permission, injunction, say-so

برنامه (اسم)
title, program, scheme, bill of fare, plan, schedule, code, syllabus

نقشه (اسم)
program, design, scheme, plan, project, model, plat, chart, map, plot

روش کار (اسم)
modus operandi, program, programme

پروگرام (اسم)
program, programme

برنامه تهیه کردن (فعل)
program, programme

برنامه دار کردن (فعل)
program, programme

برنامه نوشتن (فعل)
program

تخصصی

[کامپیوتر] برنامه نوشتن، برنامه - برنامه - مجموعه ای از دستورالعمل ها که برای اجرا به کامپیوت ارائه می شود. برنامه می تواند به هر زبان برنامه نویسی مانند، بیسیک یا پاسکال، یا زبان اسمبلی نوشت . نگاه کنید به application program; utility .
[برق و الکترونیک] برنامه 1. توالی دقیقی از دستورالعملهای رمز شده که برای حل مسئله در کامپیوتر به کار می رود . یک برنامه کامل شامل طرحهایی برای تبدیل داده ها و استفاده مؤثر از نتیاج است . 2. توالی سیگنالهای صوتی یا سیگنالهای صوتی و تصویری ارسال شده به منظور سرگرمی یا اطلاعات . - برنامه
[بهداشت] برنامه
[ریاضیات] برنامه
[آب و خاک] برنامه

انگلیسی به انگلیسی

• plan, project,schedule, agenda, written order of events; public presentation; show that is broadcast on television or radio; planned group of activities; prospectus, syllabus; computer program (also programme)
schedule, plan; write a system of operating instructions for a computer (computers); supply a computer or other machine with a set of pre-written instructions (also programme)
a program is a set of instructions that a computer follows.
when you program a computer, you give it a set of instructions to make it able to perform a particular task.
program is also the american spelling for programme.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: فَرانِگام

⚫ نگارش به خط لاتین: Farānegām

⚫ آمیخته از: فرا ( pro ) و �نِگام� ( gram )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

برنامه، نرم افزار؛ برنامه تلویزیونی
برنامه ریزی کردن، مجموعه حرکات اسکیت باز، برنامه، نقشه، روش کار، پروگرام، دستور کار، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن، علوم مهندسی: برنامه دادن، برنامه ریختن، کامپیوتر: برنامه نوشتن، عمران: برنامه، معماری: برنامه، روانشناسی: برنامه، بازرگانی: برنامه، ورزش: برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین، علوم نظامی: برنامه ریزی کردن، دستور، نقشه، طرح اجرای کار، ترتیب کار، برنامه درست کردن
...
[مشاهده متن کامل]

1. برنامه 2. تنظیم کردن 3. برنامه ریزی کردن. ترتیب دادن
مثال:
the program has been beguiling children for years
این برنامه برای سالیان {متمادی} بچه ها را سرگرم می کرده است.
برنامه
مثال: I have a busy schedule with work and my volunteer program.
برنامه ی پر کاری با کار و برنامه داوطلبی ام دارم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
دستور کار، مرام، دستور، برنامه
program, track, concentration , single course همگی انواعی از دوره ها یا برنامه های آموزشی دانشگاهی هستند. ممنون میشم برای هرکدام معادلی پیشنهاد دارید، بنویسید.
برنامه _ برنامه ریزی کردن _ طراحی کردن
synonym : organize _ design
e. g. Adam's GPS was programmed to give directions in Spanish instead of English
دوستان لطفاً چیزی رو که مطمئن نیستید تایید یا رد نکنید با این کار همه رو به اشتباه میندازید و همچنین پاسخ تکراری به درد کسی نمی خوره
A program is a set of planned activities in education or training.
برنامه مجموعه ای از فعالیت های برنامه ریزی شده در آموزش یا پرورش است
کانون زبان ایران
English time 6
Supplementary exercises book
Reach 4
Unit 9
Page 66
Part three
A
Number 7
دستورکارکامپیوتری
دوره ی آموزشی
دوره ی درسی
[معماری] کاربری، برنامه ی فیزیکی
the parking garage that after six months became inhabited by many different programs
پارکینگ مسقّفی که بعد از شش ماه، کاربری های مختلفی به خود گرفت.
برنامه
TV program or antivirus program
برنامه تلویزیونی و برنامه ضد ویروس
در کتابactive نوشته ی Neil J Anderson
Program
Any organized plan to accomplish a goal :
E. x; many government programs help the wealthy.
معنی: دستور کار، مرام، دستور، برنامه، نقشه، روش کار، پروگرام، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن برنامه ی تلویزیونی ( یا سینمایی و غیره ) ، نمایش، در برنامه قرار دادن، برنامه ریزی کردن، برنامه نوشتن ( انگلیس: programme ) ، ( در اصل ) اعلامیه، فهرست، برنامه ی نمایش، نحوه ی انجام، ( کامپیوتر ) برنامه، برنامه دادن ( به ) ، پردازشنامه، برنامه دار کردن
...
[مشاهده متن کامل]

جمله ها
1. a program of reconstruction was put into play
یک برنامه ی تجدید ساختمان به مرحله ی اجرا در آمد.
2. the program of tonight's speeches
برنامه ی سخنرانی های امشب
3. the program was well along when he arrived
وقتی وارد شد مدتی از آغاز اجرای برنامه می گذشت.
4. a crash program to build roads
برنامه ی ضربتی برای ساختن جاده

واحد آموزشی، واحد تحصیلی، دوره آموزشی
program ( مدیریت )
واژه مصوب: برنامه ۳
تعریف: سامانة نظام مندی از خدمات و فعالیت ها و فرصت ها که به دستیابی به اهداف کمک می کند
طراحی یا برنامه ریزی
گاهی معادلchannel در جایگاه فعل است.
This machine is programmed to start by itself
این ماشین تنظیم شده است که خودبه خود به کار بیفتد. ) ( به جمله بستگی دارد که چطور یک فعل را ترجمه کرد. )
و در جایگاه اسم: برنامه، دستور، نقشه، روش کار ، معنی می دهد.
برنامه ( app )
برنامه نویسی
Tv show
اگه دوست داشتید لایک کنید🌌💎
کار کردن با رایانه
کار کردن با کامپیوتر
برنامه ریزی - برنامه نویسی - تهیه یک طرح
برنامه ریزی کردن - برنامه‎ نویسی کردن
A program is a set of planned activities in education or training
کانون زبان ایران
reach 4
طرح
ترومپت، یک نوع وسیله ی موسیقی است. همچنین در گذشته؛ در روم باستان مسابقه ای به نام ( مسابقات گلادیاتوری ) وجود داشته است که نفراتی در حد مرگ با یکدیگر می جنگیدند و هرکس که زنده ماند برنده و آنکه مرد بازنده
...
[مشاهده متن کامل]
حساب می شود ( بعضی از اوقات حضار می توانستند پرچم های سفیدی را بالا ببرند به نشانه ی اینکه نفر بازنده نباید بمیرد و می تواند زنده بماند؛این اتفاق بسیار کم می افتاده است ) در شروع مسابقه ترومپت ها به صدا در می آمدند. آنها کمی مانند شیپور هستند.

مستند
نمایش در تلویزیون
program is a set of planned activities in education or training

. A program is a set of planned activities in education or training
شاکی جون اگه دقت کنی اونم نوشتن #لطفا - چشمان - خود - را - باز - کنید:/
جمله نمونه :
I would like to be a program host
کار
کاره
برنامه
نرم افزار
A show on the radio and TV 📺📻
برنامه ی کامپیوتر
رشته درسی
مثلا engineering program: که می شه رشته مهندسی
هدف گذاری . هدف .
برنامه 📱📱
my favorite program is an interesting program on our local radio station
برنامه مورد علاقه ی من یک برنامه جالب در ایستگاه رادیویی محلی است
تو کتاب کانون زبان میشه:
a show on the radio orTv
برنامه ریزی کردن

برنامه ریزی کردن
اینجا که فقط noun رو نوشته بود خب اصلا شاید یکی به دنبال verb باشه که معنیِ اون میشه <<<برنامه ریزی="" کردن="">>>
برنامه تلوزیونی
برنامه تلوزیونی، a show on a tv or radio
یک نمونه جمله برای programs
. who will be the host for nights programs
متشکرم نازنین هستم ۱۴ ساله از زنجان
( :Make sb behave in a particular way
make some body behave in particular way
برنامه

A program is a set of planned activities in education or training
برنامه تحصیلی ( . n ) ، برنامه دادن ( . v )
A program is a set of planned activities in education or training
برنامه
⁦🖥️⁩A show on the radio or TV
برنامه تلویزونی . . . .
( رایانه ) برنامه ( نویسی ) 💻⬇️
Aast of instructions that you give to acomputer
( رایانه ) برنامه نوشتن/ دادن💻⬇️
To give aset of instructions to acomputer
( رادیو📻تلویزیون📺 ) برنامه⬇️
Something on television or radio
راهنما/برنامه ( نوشتن/دادن ) 📖📃📑📄✍⬇️
Apiece of paper or alittle book that tells people at aplay or concert what they are going to see or
hear
طرح/برنامه/نقشه ( کار، آینده، . . . ) 🤔⬇️
Aplan of things to do
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
American English for programme

program در انگلیسی آمریکایی و programme در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود
Make a person or animal behave in a particular way
A list of instructions that you give to a computer.
a show on the radio orTV
Aset of planned activities in education or training is a program
( رایانه ) برنامه
برنامه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٩)

بپرس