prognosticate

/ˌprɑːgˈnɑːstəˌket//prɒɡˈnɒstɪkeɪt/

معنی: پیش بینی کردن، تشخیص دادن
معانی دیگر: (از روی نشانه ها) پیش بینی کردن، پیشگویی کردن، پیشنمایی کردن، (پزشکی) پیش شناسی کردن، (از پیش) دلالت کردن بر، حاکی بودن از، تشخیص دادن قبلی مر­

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prognosticates, prognosticating, prognosticated
(1) تعریف: to predict or foretell on the basis of present signs or symptoms.
مشابه: foretell, prophesy

- Because we have only just begun negotations, I am not prepared to prognosticate the outcome for these two nations.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که ما تازه مذاکرات را آغاز کرده ایم، من آمادگی ندارم که نتیجه را برای این دو کشور پیش بینی کنم
[ترجمه ترگمان] چون ما تازه شروع کرده ایم، من آماده نیستم که نتیجه این دو ملت را از بین ببرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be a sign or symptom of (future events or developments); foreshadow.
مشابه: forecast, foretell, portend
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: prognosticative (adj.), prognosticator (n.)
• : تعریف: to make a prognosis; forecast or prophesy.
مشابه: forecast, prophesy

جمله های نمونه

1. to prognosticate a rosy future
آینده ی امیدبخشی را پیش بینی کردن

2. urban architectural renewal that prognosticates a social and cultural renaissance.
[ترجمه گوگل]نوسازی معماری شهری که یک رنسانس اجتماعی و فرهنگی را پیش‌بینی می‌کند
[ترجمه ترگمان]نوسازی معماری شهری که یک رنسانس اجتماعی و فرهنگی را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It has long been fashionable for visionaries to prognosticate about the direction of technology.
[ترجمه گوگل]مدت‌ها مد شده است که بینندگان پیش‌بینی در مورد جهت فناوری پیش‌بینی کنند
[ترجمه ترگمان]مدت هاست که برای visionaries مد روز است که در مورد مسیر تکنولوژی صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The coma duration prognostication model can prognosticate the duration of coma.
[ترجمه گوگل]مدل پیش آگهی مدت زمان کما می تواند مدت زمان کما را پیش بینی کند
[ترجمه ترگمان]مدل prognostication مدت کما می تواند مدت زمان کما را تعیین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Or else of thee this I prognosticate, Thy end is truth's and Beauty's doom and date.
[ترجمه گوگل]وگرنه از تو این را پیش بینی می کنم، عاقبت تو عذاب و تاریخ حق و زیبایی است
[ترجمه ترگمان]وگرنه به تو می گویم که پایان تو، سرنوشت و سرنوشت تو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This paper applies the models of distribution, evaporation and movement of sprinkler droplets to prognosticate sprinkler irrigation evaporations, results inoculate with experimental data.
[ترجمه گوگل]این مقاله از مدل‌های توزیع، تبخیر و حرکت قطرات بارانی برای پیش‌بینی تبخیر آبیاری بارانی استفاده می‌کند، نتایج با داده‌های تجربی تلقیح می‌شود
[ترجمه ترگمان]این مقاله، مدل های توزیع، تبخیر و حرکت قطرات sprinkler را به prognosticate آبیاری sprinkler sprinkler، نتایج inoculate با داده های تجربی را اعمال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This type of compartmentation scheme can be helpful to identify and distributing prognosticate of high quality reservoir, and it can also serve to subdivide the flow unit in oil exploitation.
[ترجمه گوگل]این نوع طرح محفظه می تواند برای شناسایی و توزیع پیش بینی مخزن با کیفیت بالا مفید باشد و همچنین می تواند به تقسیم واحد جریان در بهره برداری نفت کمک کند
[ترجمه ترگمان]این نوع از طرح compartmentation می تواند برای شناسایی و توزیع prognosticate مخزن با کیفیت بالا مفید باشد، و همچنین می تواند به تقسیم واحد جریان در بهره برداری از نفت نیز کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Secondly, an algorithm of replication placement policy is proposed depending on prognosticate mechanism.
[ترجمه گوگل]در مرحله دوم، یک الگوریتم از سیاست قرار دادن تکرار بسته به مکانیسم پیش‌بینی پیشنهاد می‌شود
[ترجمه ترگمان]دوم، یک الگوریتم از سیاست جایگذاری تکرار بسته به مکانیزم prognosticate پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Such a whistlestop tour does not remotely qualify me to prognosticate on China's grander questions.
[ترجمه گوگل]چنین تور سوتی من را از راه دور واجد شرایط نمی‌کند که در مورد سؤالات بزرگ‌تر چین پیش‌بینی کنم
[ترجمه ترگمان]این تور whistlestop از راه دور مرا به prognosticate در مورد مسائل grander چین واجد شرایط نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is the most important matter to influence the stability and prognosticate of surgery.
[ترجمه گوگل]مهم ترین موضوع تاثیرگذاری بر ثبات و پیش آگهی جراحی است
[ترجمه ترگمان]این مهم ترین مساله ای است که بر پایداری و prognosticate جراحی تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیش بینی کردن (فعل)
foreshow, previse, antedate, foretaste, dope, anticipate, prognosticate, augur, foresee, forecast

تشخیص دادن (فعل)
tell, recognize, find, judge, prognosticate, assess, distinguish, diagnose, discern, descry, individualize, espy

انگلیسی به انگلیسی

• diagnose; divine, prophesy, presage; foresee, predict, foretell

پیشنهاد کاربران

پیش بینی کردن
پیش گویی کردن
to foretell from signs or symptoms =
پیش بینی از روی علائم یا نشانه ها
پیش بینی کردن , پیش گویی کردن
– He claims that he can prognosticate the future
– Many foolish people pay fortunetellers to prognosticate their futures
پیش اگهی
پیش بینی کردن
پیشگویی کردن
نشانه. . . بودن
حاکی از. . . بودن
فعل:
foretell or prophesy ( a future event ) . پیش بینی یا پیشگویی ( یک رویداد در آینده ) .
"the economists were prognosticating financial Armageddon""اقتصاددانان آرماگِدِن مالی را پیش بینی کرده اند"
Signify. 1
Forewarn. 2
Predict

بپرس