profoundly

/proʊˈfaʊndli//proʊˈfaʊndli/

معنی: عمیقا
معانی دیگر: زیاد، بغایت، بطور سنگین، بطور عمیق، متبحرانه

جمله های نمونه

1. human beings are profoundly unlike
انسان ها عمیقا با هم تفاوت دارند.

2. i disrespect and dislike that man profoundly
من اصلا نسبت به آن مرد احترامی قایل نیستم و از او شدیدا بدم می آید.

3. Walk groundly; talk profoundly; drink roundly; sleep soundly.
[ترجمه گوگل]زمینی راه بروید؛ عمیق صحبت کنید؛ گرد بنوشید؛ راحت بخواب
[ترجمه ترگمان]تند راه برو، حسابی حرف بزن، رک و رک حرف بزن، راحت بخواب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Memory can be profoundly shaped by subsequent experience.
[ترجمه گوگل]حافظه را می توان عمیقاً با تجربه بعدی شکل داد
[ترجمه ترگمان]حافظه می تواند عمیقا به واسطه تجربه بعدی شکل بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I am profoundly grateful to you all.
[ترجمه گوگل]من از همه شما عمیقا سپاسگزارم
[ترجمه ترگمان]از صمیم قلب از شما سپاسگزارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The regime is profoundly divided against itself.
[ترجمه گوگل]رژیم عمیقاً علیه خود تقسیم شده است
[ترجمه ترگمان]رژیم به شدت به خود تقسیم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We are all profoundly grateful for your help and encouragement.
[ترجمه گوگل]همه ما از کمک و تشویق شما عمیقا سپاسگزاریم
[ترجمه ترگمان]ما همگی از کمک و تشویق شما عمیقا سپاسگزار هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many of these children are profoundly deaf.
[ترجمه گوگل]بسیاری از این کودکان به شدت ناشنوا هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این کودکان عمیقا ناشنوا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He profoundly believed in the future victory of the revolution.
[ترجمه گوگل]او عمیقاً به پیروزی آینده انقلاب اعتقاد داشت
[ترجمه ترگمان]او عمیقا به پیروزی آینده انقلاب اعتقاد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This has profoundly affected my life.
[ترجمه گوگل]این به شدت زندگی من را تحت تاثیر قرار داده است
[ترجمه ترگمان]این موضوع عمیقا زندگی من را تحت تاثیر قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It disturbs me profoundly that you so misuse your talents.
[ترجمه گوگل]این من را عمیقاً آزار می دهد که اینقدر از استعدادهای خود سوء استفاده می کنید
[ترجمه ترگمان]این موضوع مرا عمیقا ناراحت می کند که شما از استعدادهایی که دارید سو استفاده می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was profoundly shaken by the news.
[ترجمه گوگل]او به شدت از این خبر متزلزل شد
[ترجمه ترگمان]او از شنیدن این خبر سخت یکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She is now profoundly deaf.
[ترجمه گوگل]او اکنون عمیقاً ناشنوا است
[ترجمه ترگمان]اکنون کام لا کر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We are profoundly affected by what happens to us in childhood.
[ترجمه گوگل]ما عمیقاً تحت تأثیر اتفاقاتی هستیم که در کودکی برای ما می افتد
[ترجمه ترگمان]ما عمیقا تحت تاثیر آنچه در کودکی رخ می دهد قرار گرفته ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Society has changed so profoundly over the last fifty years.
[ترجمه گوگل]جامعه در طول پنجاه سال گذشته به شدت تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان]جامعه به شدت در طول پنجاه سال گذشته تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمیقا (قید)
deeply, profoundly

انگلیسی به انگلیسی

• from deep within one's soul; with deep meaning; seriously, soberly

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم fund
📌 این ریشه، معادل "bottom/base" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "پایه" یا "اساس" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 fundamental: forming the ‘base’ or essential foundation
🔘 fundament: the underlying ‘base’ or groundwork
🔘 fundamentally: at the most ‘basic’ or foundational level
🔘 fund: a ‘base’ supply of money set aside for a purpose
🔘 refund: to give money back to restore the ‘base’ amount
🔘 fundraiser: an event that builds up the money ‘base’
🔘 funding: providing the monetary ‘base’ for a project
🔘 underfunded: lacking a sufficient financial ‘base’
🔘 defund: to remove the monetary ‘base’ or support
🔘 profundity: great depth; figuratively reaching the ‘bottom’ of meaning
🔘 profound: very deep, going to the ‘bottom’ of a subject
🔘 profundal: relating to the deepest ‘base’ zone of a body of water
🔘 profundity: the quality of having deep ‘base’ - level insight
🔘 fundus: the ‘bottom’ part of a hollow organ in anatomy
🔘 fundamentalism: strict maintenance of the original ‘base’ principles

سهمگینانه
1. عمیقا 2. شدیدا. به شدت. فوق العاده 3. از ته دل. صمیمانه
مثال:
she was profoundly scarred by the incident
او شدیدا بواسطه ی حادثه داغدار شده بود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : profundity
✅️ صفت ( adjective ) : profound
✅️ قید ( adverb ) : profoundly
خیلی زیاد
Profoundly gifted children have IQs over 1 80
بچه های خیلی با استعداد ای کیو بالای 180 دارند
profoundly ( adv ) = اساساً، عمیقاً، شدیداً، بسیار، به طور قابل توجهی، از ته دل/به طور وخیم، به طور ناجور، به طور بسیار جدی ( در مسائل پزشکی )
مترادف است با کلمه :
examples:
1 - Society has changed so profoundly over the last 50 years.
...
[مشاهده متن کامل]

جامعه در 50 سال گذشته بسیار تغییر کرده است.
2 - We are all profoundly grateful for your help and encouragement.
همه ما از کمک و تشویق شما عمیقاٌ ( از ته دل ) سپاسگزاریم.
3 - The operation can profoundly improve patients' lives.
این عمل می تواند زندگی بیماران را به شدت بهبود بخشد.

Deeply. . . عمیقا
کاملا ، completely
ex ) he was born profoundly deaf
به شدت، واقعا

بپرس