صفت ( adjective )
• (1) تعریف: totally given over to immoral and shameful pursuits; dissolute.
• مترادف: debauched, dissolute, libertine, rakehell, rakish
• متضاد: moral
• مشابه: amoral, degenerate, dissipated, lascivious, lecherous, loose, promiscuous, wanton, wicked, wild
• مترادف: debauched, dissolute, libertine, rakehell, rakish
• متضاد: moral
• مشابه: amoral, degenerate, dissipated, lascivious, lecherous, loose, promiscuous, wanton, wicked, wild
- The profligate son spent most of his time drinking and seducing the young servants.
[ترجمه گوگل] پسر زورگو بیشتر وقت خود را صرف مشروب خواری و اغوای نوکران جوان می کرد
[ترجمه ترگمان] پسر فاسد بیشتر اوقات خود را صرف نوشیدن و اغوا کردن خدمتکاران جوان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پسر فاسد بیشتر اوقات خود را صرف نوشیدن و اغوا کردن خدمتکاران جوان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: spending imprudently and excessively; extravagant.
• مترادف: extravagant, prodigal, wasteful
• متضاد: frugal, thrifty
• مشابه: dissipative, improvident, lavish, spendthrift, thriftless
• مترادف: extravagant, prodigal, wasteful
• متضاد: frugal, thrifty
• مشابه: dissipative, improvident, lavish, spendthrift, thriftless
- Her profligate habits left the family destitute.
[ترجمه گوگل] عادات اسراف آمیز او باعث فقر خانواده شد
[ترجمه ترگمان] با این حال، عادات فاسد شده او، خانواده را تهیدست و بی پناه رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با این حال، عادات فاسد شده او، خانواده را تهیدست و بی پناه رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: profligacy (n.)
مشتقات: profligacy (n.)
• : تعریف: one who is profligate.
• مترادف: libertine, rake, reprobate
• مشابه: debauchee, degenerate, dissipater, lecher, prodigal, rakehell, rip, rou�, satyr, spendthrift, voluptuary, wanton, wastrel
• مترادف: libertine, rake, reprobate
• مشابه: debauchee, degenerate, dissipater, lecher, prodigal, rakehell, rip, rou�, satyr, spendthrift, voluptuary, wanton, wastrel