proficiency

/prəˈfɪʃənsi//prəˈfɪʃnsi/

معنی: مهارت، چیرگی، زبر دستی، کارایی، تخصص
معانی دیگر: زبردستی، چیرگی، مهارت، تخصص، کارایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: skill; competence.
متضاد: incompetence
مشابه: competence, ease, know-how, knowledge, skill

جمله های نمونه

1. The key to acquiring proficiency in any task is repetition.
[ترجمه گوگل]کلید کسب مهارت در هر کاری تکرار است
[ترجمه ترگمان]کلید کسب مهارت در هر کار تکرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He made little proficiency in literary accomplishments.
[ترجمه Saeid.T] او کمی مهارت کسب کرد/بدست آورد در . . . . .
|
[ترجمه گوگل]او در دستاوردهای ادبی مهارت چندانی نداشت
[ترجمه ترگمان]در کاره ای ادبی مهارت چندانی به دست نیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His proficiency as a surgeon is well known.
[ترجمه گوگل]مهارت او به عنوان جراح شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]مهارت او به عنوان جراح معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Evidence of basic proficiency in English is part of the admission requirement.
[ترجمه گوگل]مدارک مهارت پایه در زبان انگلیسی بخشی از شرایط پذیرش است
[ترجمه ترگمان]شواهدی از مهارت پایه ای در زبان انگلیسی بخشی از نیاز به پذیرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nick's proficiency with computers is well-known.
[ترجمه گوگل]مهارت نیک در کامپیوتر کاملاً شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]مهارت نیک با کامپیوترها به خوبی شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I brought her proficiency up to the required level.
[ترجمه گوگل]من مهارت او را به حد لازم رساندم
[ترجمه ترگمان]من در سطح مورد نیاز مهارت او را بالا بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A reasonable proficiency in English is a prerequisite for the course.
[ترجمه گوگل]تسلط منطقی به زبان انگلیسی پیش نیاز دوره است
[ترجمه ترگمان]یک مهارت منطقی در زبان انگلیسی یک پیش نیاز برای این دوره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He acquired greater proficiency after a three-month intensive course.
[ترجمه گوگل]او پس از یک دوره فشرده سه ماهه مهارت بیشتری کسب کرد
[ترجمه ترگمان]او بعد از یک دوره آموزشی سه ماهه، مهارت بیشتری کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Unless she's turned on by her proficiency with the spittoon.
[ترجمه گوگل]مگر اینکه با تسلطش در تف کن روشن شده باشد
[ترجمه ترگمان]مگه اینکه اون با تف دادن هاش به کارش ادامه بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He spent days just gaining a proficiency with the typewriter.
[ترجمه گوگل]او روزها را صرف کسب مهارت در ماشین تحریر کرد
[ترجمه ترگمان]روزها را فقط با ماشین تحریر کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The students' proficiency in speaking English is also tested.
[ترجمه گوگل]مهارت دانش آموزان در مکالمه انگلیسی نیز مورد آزمایش قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]مهارت دانش آموزان در زبان انگلیسی نیز مورد آزمایش قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. S schools to raise their proficiency in science and math to the highest levels in the world.
[ترجمه گوگل]مدارس S برای بالا بردن مهارت خود در علوم و ریاضی به بالاترین سطوح در جهان
[ترجمه ترگمان]مدارس S مهارت خود را در علوم و ریاضیات به بالاترین سطح جهان ارتقا خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. However, the growing number of students with instrumental proficiency in recent years has meant an increasing concentration on orchestral work.
[ترجمه گوگل]با این حال، تعداد فزاینده دانش‌آموزانی که در سال‌های اخیر مهارت‌های ساز را دارند، به معنای تمرکز فزاینده روی کار ارکستر است
[ترجمه ترگمان]با این حال، تعداد فزاینده دانشجویان با مهارت ابزاری در سال های اخیر به معنای تمرکز فزاینده بر روی کار orchestral بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Proficiency is increasing in contract work and staff have specialist knowledge of such one off tasks.
[ترجمه گوگل]مهارت در کار قراردادی در حال افزایش است و کارکنان از چنین وظایفی دانش تخصصی دارند
[ترجمه ترگمان]Proficiency در کار قرارداد رو به افزایش است و کارکنان دانش تخصصی این یکی از وظایف را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهارت (اسم)
skill, craft, address, agility, dexterity, proficiency, ingenuity, adroitness, deftness, artfulness, workmanship, knack, expertness

چیرگی (اسم)
courage, victory, violence, proficiency, domination, boldness

زبر دستی (اسم)
skill, dexterity, proficiency, power, sleight

کارایی (اسم)
performance, proficiency, efficiency

تخصص (اسم)
proficiency, specialty, specialization, speciality

انگلیسی به انگلیسی

• expertise, state of having expert skills; skillfulness, adeptness; masterfulness
proficiency is the ability to do something well.

پیشنهاد کاربران

تسلط، بلاغت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : proficiency
✅️ صفت ( adjective ) : proficient
✅️ قید ( adverb ) : proficiently
گیرایی
english proficiency test
آزمون بسندگی زبان

تبحر
مهارت
a good standard of ability and skill
تخصص و مهارت
مهارت
کارآمدی
چیره دستی ، کارشناسی ، کارکشتگی ، کاربلدی، بلدیت

بپرس