professorial

/ˌprofəˈsɔːriəl//ˌprɒfɪˈsɔːrɪəl/

معنی: استادانه، مربوط به استادی، وابسته به استادی، استادوار
معانی دیگر: وابسته به استادی، استادانه، استادوار

جمله های نمونه

1. His manner is not so much regal as professorial.
[ترجمه گوگل]روش او آنقدر شاهانه نیست که پروفسوری است
[ترجمه ترگمان]رفتارش چندان به عنوان استادی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He retains an almost professorial air.
[ترجمه گوگل]او هوای تقریباً استادانه ای را حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]او یک هوای تقریبا حرفه ای را حفظ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His beard gives him a very professorial look.
[ترجمه گوگل]ریش او ظاهری بسیار پروفسوری به او می دهد
[ترجمه ترگمان]ریش او نگاه پر professorial به او می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I raised my voice to a professorial tone.
[ترجمه گوگل]صدایم را با لحن پروفسوری بلند کردم
[ترجمه ترگمان]صدایم را با لحن professorial بلند کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His tone was almost professorial.
[ترجمه گوگل]لحنش تقریباً استادانه بود
[ترجمه ترگمان]صدایش تقریبا professorial بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Malachowski looks very professorial in wire-rimmed glasses and tweed jacket.
[ترجمه گوگل]مالاکوفسکی در عینک های سیمی و ژاکت توید بسیار استادانه به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]Malachowski با عینک دسته - و ژاکت پشمی خیلی فعال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But, alas, he does have one professorial failing.
[ترجمه گوگل]اما، افسوس، او یک شکست استادی دارد
[ترجمه ترگمان]اما افسوس، او یکی از failing را در اختیار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The State winched him out of the professorial chair when the ecclesiastical authority was lukewarm.
[ترجمه گوگل]وقتی مقامات کلیسایی ولرم بودند، دولت او را از کرسی استادی بیرون کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که قدرت کلیسا ولرم شد دولت او را از کرسی استادی خارج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. About 1773 he became junior professorial assistant to the professor of anatomy at Alfort veterinary school.
[ترجمه گوگل]در حدود سال 1773 او دستیار کوچک پروفسور آناتومی در دانشکده دامپزشکی آلفورت شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۷۷۳ او به عنوان دستیار استادی دانشگاه دامپزشکی Alfort شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A non-stipendiary professorial fellowship at University College is attached to the professorship.
[ترجمه گوگل]یک کمک هزینه تحصیلی استادی در کالج دانشگاهی به کرسی استادی پیوست می شود
[ترجمه ترگمان]یک کمک هزینه non حرفه ای در کالج دانشگاه به سمت استادی وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Patch is an associate professorial professor at the U. S.
[ترجمه گوگل]پچ دانشیار در ایالات متحده است
[ترجمه ترگمان]یک استاد هم کار حرفه ای در دانشگاه یو اس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bearded, wiry and professorial - looking, he teaches high school physics in nearby Gorham.
[ترجمه گوگل]او با ریش، بامزه و استادانه، فیزیک دبیرستانی را در گورهام نزدیک تدریس می کند
[ترجمه ترگمان]او که لاغر، لاغر و حرفه ای است، فیزیک دبیرستان را در حوالی Gorham تدریس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He doubted Tzizvvt held any professorial position or was a scholar of any kind.
[ترجمه گوگل]او شک داشت که تزیزووت در مقام استادی یا دانشمندی از هر نوع باشد
[ترجمه ترگمان]او شک داشت که Tzizvvt موقعیت را در دست دارد و یا در هر شرایطی استاد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But Varney, tall and professorial, did not hide her message behind legalese or euphemism.
[ترجمه گوگل]اما وارنی، بلند قد و استاد، پیام خود را در پشت حقوقی یا تعبیری پنهان نکرد
[ترجمه ترگمان]اما وارنی که بلند و professorial، پیغام خود را از پشت legalese یا حسن تعبیر پنهان نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استادانه (صفت)
deft, artful, workmanlike, professorial, scholastic, workmanly

مربوط به استادی (صفت)
professorial

وابسته به استادی (صفت)
professorial

استادوار (صفت)
professorial

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to a professor, pertaining to a senior university instructor
professorial means looking or behaving like a person who has great authority; a formal word.
professorial means relating to the work of a professor; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : professionalize / profess
✅️ اسم ( noun ) : profession / professional / professionalism / professionalization / professorship
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : professional / professorial / professed
✅️ قید ( adverb ) : professionally / professedly

بپرس