professor

/prəˈfesər//prəˈfesə/

معنی: استاد، مدرس، پرفسور، معلم دبیرستان یا دانشکده
معانی دیگر: پروفسور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: professorial (adj.), professorially (adv.), professorship (n.)
(1) تعریف: a university or college teacher in the highest academic rank.
مشابه: academic

(2) تعریف: any university or college teacher above the rank of instructor.
مشابه: academic

جمله های نمونه

1. professor emeritus
استاد ممتاز بازنشسته

2. a professor of mathematics
استاد ریاضیات

3. assistant professor
استادیار

4. associate professor
دانشیار

5. full professor
استاد (تمام)

6. full professor
استاد (دانشگاه)

7. the professor clearly qualified each one of his main points
استاد هر یک از نکات اصلی خود را به روشنی وصف کرد.

8. the professor had a lot of weight to throw around the village
استاد در آن دهکده نفوذ زیادی داشت.

9. the professor kept referring to his notes
استاد مرتبا به یادداشت های خود مراجعه می کرد.

10. the professor passed all of the students
استاد همه ی شاگردان را قبول کرد.

11. a law professor
استاد حقوق

12. a moldy professor
استاد خرف

13. a one-time professor of history
استاد پیشین تاریخ

14. a pontifical professor
استاد متفرعن

15. a retired professor
استاد بازنشسته

16. a sometime professor of history at a nearby unviersity
کسی که مدتی در یک دانشگاه مجاور استاد تاریخ بود

17. an absent-minded professor
استاد فراموشکار

18. an absent-minded professor
معلم حواس پرت

19. an old history professor who was woolly on dates
استاد کهنسال تاریخ که تاریخ ها را قاتی می کرد

20. i am a professor of english literature
من استاد ادبیات انگلیسی هستم.

21. sometimes the late professor gharib's annotations are more interesting than the text itself
گاهی حواشی نویسی مرحوم استاد قریب از خود متن جالب تر است.

22. why was the professor so chapfallen today?
امروز چرا این قدر لب و لوچه ی استاد آویزان بود؟

23. the rank of full professor
رتبه ی استادی (دانشگاه)

24. hossein arose to greet the professor
حسین بلند شد که به استاد ادای احترام کند.

25. he was appointed as an extraordinary professor
او به عنوان استاد برجسته گزیده شد.

26. his behavior ill befits a university professor
رفتار او شایسته ی یک استاد دانشگاه نیست.

27. even strangers showed reverence toward the old professor
حتی غریبه ها استاد پیر را تکریم می کردند.

28. the students' lack of discipline offended the professor
بی انضباطی دانشجویان باعث رنجش استاد شد.

29. the tassel on the cap of a university professor
منگوله ی کلاه استاد دانشگاه

30. He is Professor of Moral Philosophy at Oxford.
[ترجمه گوگل]او استاد فلسفه اخلاق در آکسفورد است
[ترجمه ترگمان]او استاد فلسفه اخلاقی در دانشگاه آکسفورد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استاد (اسم)
adept, master, professor, maestro, wright

مدرس (اسم)
teacher, professor, lecturer

پرفسور (اسم)
professor

معلم دبیرستان یا دانشکده (اسم)
professor

انگلیسی به انگلیسی

• university instructor; teacher
a professor in a british university is the most senior teacher in a department.
a professor in an american or canadian university or college is a teacher there.

پیشنهاد کاربران

پروفسشنال ، پروفسور ؛ با ترجمه و برگردان آن به زبان فارسی به معنی حرفه ای و دانشمند
مرتبط با مفهوم مشترک کلمه ی approve در زبان انگلیسی
تحلیل و تفسیر و فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در متن زیر تبیین شده است ؛
...
[مشاهده متن کامل]

approve ؛ با ترجمه و برگردان آن به زبان فارسی با یک تعریف موازی و غیرانطباقی با ریشه ی این کلمه به معنی تأیید شدن
تحلیل و تفسیر و فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات و کلمات هم خانواده به لحاظ یک مفهوم مشترک در ابعاد کاربردی مختلف در متن زیر تبیین شده است ؛
حرف ( پ ) در کلمه ی approve در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر جهت ایجاد کلمات در ابعاد کاربردی مختلف به دلیل محل و نقطه ی مشترک صدور آوا از ابزارهای ایجاد کلام واقع شده در دهان قابل تبدیل به حرف ( ب ) می باشد به طوری که بدون در نظر گرفتن افزونه ی حرف آ در ابتدای ساختمان این کلمه و مشاهده کلمه ی پُرُف یا پُرُوْ از طریق این قانون کلمه ی بار در ساختمان این کلمه قابل مشاهده می شود.
چنانچه حروف کلمه ی بار را نیز بخواهیم از همدیگر تجزیه و تحلیل کنیم ، افزونه ی حرف ب در ابتدای ساختمان کلمه ی بار برای کلمه ی آر که حرف ب به آن چسبیده است به معنی با بار و یا دارای انرژی جهت وار شدن و وَر آمدن قابل مشاهده است.
روند جریان سیال مفهوم کلمه ی بار در آبراه سیال کلمات جهت مشاهده کلمات هم خانواده در ساختمان کلمه ی باریک، که حرف ( ک ) در انتهای ساختمان این کلمه نماد تصغیر و کوچک سازی می باشد به معنی کم بار و دارای بار کم قابل تعریف است.
پروفایل ؛
با توجه به تاریخچه و پیشینه و ریشه ی مشترک زبان ها در مبحث زبانشناسی، تعریفی که قابل تحلیل و تفسیر می باشد بدینصورت قابل تبیین می شود ؛
کلمه ی پروفایل به لحاظ معنا و مفهوم نهفته در صندوقچه ی اسرارآمیز این کلیدواژه در قانون و قواعد ایجاد کلمات مرتبط با اصطلاح پُرُف کردن لباس و پاراف کردن و کلمه ی aprovied با ترجمه و برگردان آن به زبان فارسی به معنی تایید شدن و professional به معنی حرفه ای و همچنین کلمه ی بروفه و بَرف و بروفن و پارافین و پروفسور و پروفیل و. . . می باشد.
کلماتی مثل پُرُوْ و پروف و پاراف کردن و بروفن و برف و بروفه که به معنی دارای انرژی و نیرو و دارای بار و بارگذاری شده دارای معنا و مفهوم می باشد از کلمه ی پارا پارس پریز پرزیدنت پُرس پرستار و. . . منشعب شده است.
در مجموع کلمه ی پروفایل به معنی بارگذاری جهت به بار آمدن و به بَر و رو آمدن دارای معنا و مفهوم می باشد. یعنی قسمتی یا بخشی که اطلاعات خودمان را در آن بارگذاری می کنیم.
پُرُو یا پُرُوف ؛ پروف کردن لباس با ریخت دیگر آن بُرُو یا بروف کردن به معنی لباس را در بَر کردن و بارگذاری و بَر و رو دادن به لباس جهت تایید شدن یا بَر و رو ایجاد کردن برای لباس که با نگارش این کلمه در زبان انگلیسی approve به معنی تأیید شدن می باشد.
و یا به معنی به تن کردن لباس جهت برآمده شدن یا وَرآمدن لباس.
به گونه ای که اگر از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات برای ساختمان کلمه ی پُرُو افزونه ی حرف آ را به عنوان باب ورود به کلمه نصب کنیم کلمه ی approve به معنی تأیید شدن قابل مشاهده می شود.
برف ؛ این کلمه نیز که در نزولات آسمانی در فصل زمستان باعث بارگذاری جهت به بار آمدن و باروری طبیعت می شود و دارای عینیت است در عالم واقع منطبق با این تعریف می باشد.
بروفه ؛ بُروف شده ، پاراف شده ، بارگذاری شده و دارای بار و به بار آمده و دارای بَر و رو و با تعریف دیگر آن به معنی خوش بَر و رو.
بروفن ؛ این کلمه نیز مرتبط با مفهوم کلمه ی برف در علم پزشکی جهت بارگذاری و باررسانی مواد لازم به بدن جهت تسکین درد یک اصطلاح رایج می باشد.
همچنین تعریف فوق برای کلمه ی پروف در کلمه ی پروفسور و پروفسشنال به معنی پُر بار و دارای بار با تعریف موازی آن به معنی حرفه ای دارای عینیت و انطباق می باشد.
کلمه ی دیگری که با این تعریف جور در می آید کلمه ی پارافین که در شمع سازی رایج می باشد به معنی دارای بار قابل مشاهده می باشد.
پاراف ؛ اصطلاح پاراف کردن نامه ها در مکاتبات اداری در زمانی می باشد که نامه ها قبل از ارسال جهت تایید شدن نهایی آن بازبینی و ویرایش و نگارش می شود.
پروفسور ؛
این کلمه از ترکیب دو کلمه با یک مفهوم مشترک ایجاد شده است کلمه ی پارس و فارس و با ریخت پارس فارسور و با ریخت خلاصه شده ی آن پروفسور
در لابلای توضیحات ذیل که در مورد کلمه appraisal
آمده است فلسفه پیدایش کلمه پرفسور خدمت عزیزان تبیین گردیده است.
قبل از اینکه به باطن و ریشه ی کلمه appraisal ورود کنیم و این کلمه رو تفسیر کنیم یک نگاهی به کلمه پارس و یا فارس داشته باشیم.
اگر از قانون اولویت تلفظ نسبت به نگارگری و صورتگری حروف در زبانهای مختلف به این مقوله ورود کنیم با توجه به قانون چرخش و تغییر شکل حروف در غالب کلمه، کلماتی مثل پارس فارس پرایس پرافیس پروفسشنال پروفسور پرافیت پاریس پیریس پارادیس پُرسش پِریز فارس سیراف سُفره سَفر اَسفور سَفیر مسافرت حتی کلمه صفر از یک ریشه می باشند که هر کدام کاربرد خودشان را در جایگاه خودشون ولی از یک راسته مفهومی دارند.
کُلاً پارس یعنی سرزمین نور و نیرو سرزمین انرژی و کسب انرژی.
حالا چطور این مفهوم در این کلمه وجود دارد به این صورت که کلمه ی پارادایس که تحت عنوان باغ بهشت و باغ پرندگان بهشتی از اون تفسیر شده از همین مفهوم شکل گرفته.
کلمه پِریز یا پاریس و پیریس در لهجه های محلی که ما در امکانات امروزی از اون انرژی الکتریکی رایس و پرایس می کنیم نیز همین رویه موجود است.
البته اگر در بُعد ادبیاتی هم نگاهی داشته باشیم کلمه پُرسش نیز یعنی کسب بار علمی و حل مسئله.
و در بُعد و کاربرد مواد غذایی نیز اصطلاح یک پُرس غذا همین مفهوم را دارد.
یا کلمه پروفسور که به شخصی که در مرزهای علم مشغول دادن اطلاعات به جامعه بشری می باشد.
و یا کلمه پرافیت که در زبان لاتین تحت عنوان پیامبر ترجمه گردیده یعنی شخصی که انرژی را از مخزن اصلی خود به جامعه بشری می رساند.
لذا با این تفاسیر کلمه appraisal که تحت عنوان ارزیابی برای دادن امتیاز یا درجه و پاداش ترجمه شده است به معنی پریز نمودن یا پرایز نمودن جهت ایجاد مفهومی به نام پرزیدنت نیز از همین مفهوم شکل گرفته.
یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود.
کلمه نول بُعد نبودن چیزی را تداعی می کند که در صنعت برق اصطلاح فاز و نول هم در حال استفاده می باشد. ولی کلمه صفر بُعد دایره بودن و نقاشی اون عدد می باشد که اون نماد یعنی صفر که به صورت دایره میان تهی می باشد، دایره هم نماد گردش و چرخش و سفر و مسافرت و سفیر یا اَسفور که عرب ها به گنجشک می گویند و انگلیسی های امروزی Sparrow که با لهجه خودمان همان اَسفور به مفهوم پرنده مسافر می باشد.
علت اینکه حرف س در کلمه صفر به ص تبدیل شده به علت اشتباه نکردن این مفهوم در مکاتبات در دو کاربرد مختلف هست. مثل کلمه سَد در رشته عمران و صَد در ریاضیات که هر دو یک مفهوم در دل خود دارد ولی در دو جایگاه کاربردی در حال استفاده می باشد. یا مثل دو کلمه صوت و صدا که از یک خانواده ولی در دو جایگاه متفاوت در حال استفاده می باشد. به این صورت که با توجه به ذات حرف ( و ) و ( آ ) کلمه صوت جریان صدا را بیان می کند و صدا عمل ایجاد صوت را بیان می کند.
کلمه فَرَس هم در عربی که به معنی اسب ترجمه شده از همین مفهوم به معنای پُرنیرو پرانرژی می باشد. نمونه مشابه همین کلمه در انگلیسی Horse می باشد که حرف ف در این کلمه phorse حذف شده است.
البته یک کلمه هم خانواده با کلمه appraisal کلمه approve می باشد که اصطلاحاً با ترجمه ی تایید کردن باب شده است و حرف s برای تلفظ راحت تر حذف گردیده است. نمونه مشابه این دو کلمه در زبان فارسی برای کلمه ی بار کلمه آری هست که حرف ب به معنی با در کلمه ی آر و بار به معنی با انرژی یا دارای بار که هم خانواده با آرمان ارتش آریا آرام آرامش و غیره می باشد. یعنی با آری گفتن و approve کردن مقوله ی انرژی دادن و ایجاد حس مثبت برقرار می گردد.

professor
نوع کلمه:
اسم ( Noun )
معنی فارسی دقیق:
استاد دانشگاه – بالاترین درجه ی آموزشی در دانشگاه ها.
مفهوم و کاربرد در جمله:
فردی که در دانشگاه تدریس می کند و معمولاً پژوهشگر هم هست.
✍ توضیح: A teacher of the highest rank at a college or university 🎓
🔍 مترادف: Lecturer
✅ مثال: The professor explained the lesson very clearly.
استاد دانشگاه/پرفسور/مدرس .
این عنوان معمولاً به افرادی اطلاق می شود که در دانشگاه ها تدریس می کنند و دارای بالاترین درجه علمی هستند.
این واژه بصورت عمومی معادل �استاد� در زبان فارسی است، و برای اشاره به اعضای هیئت علمی و مدرسین دانشگاه بکار میرود. که البته در زبان فارسی کلمه �دکتر� نیز بعنوان معادل آن استفاده میشود. مثل:
Professor Johnathan Abram
...
[مشاهده متن کامل]

یعنی: استاد ( دکتر ) جاناتان آبرام
اما در معنی دقیق، برای اشاره به �استاد تمام وقت� در یک دانشگاه استفاده میشود. مثلاً:
Noam Chomsky was a professor in Linguistics at MIT.
یعنی: نوام چامسکی استاد ( تمام وقت ) زبانشناسی در دانشگاه ام آی تی بود.

استاد / استادیار
مثال: He's a professor of physics at the university.
او استاد فیزیک در دانشگاه است.
professor ( n ) ( prəˈfɛsər ) ( informal prof ) ( abbreviation Prof. ) =a teacher at a university or college, especially one with a high rank, e. g. a chemistry professor.
professor
دانشبُد
به کار ببرید.
Professor of love and the Genius of Science in Mathematics and Physics and Astronomy of Einstein, the Day of Knowledge Happy for you Science and Education
پروفسور استاد عشق و نابغه علم دانایی در ریاضیات و فیزیک و نجوم انیشتین، روز شناخت دانایی علم و دانش و تعلیم برشما مبارک

استاد دانشگاه، مدرس

استاد دانشگاه
پرفسور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)