فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: professes, professing, professed
حالات: professes, professing, professed
• (1) تعریف: to claim or declare, esp. insincerely.
• مترادف: allege, claim, pretend to
• مشابه: assume, declare, dissemble, fake, feign, plead, purport, simulate
• مترادف: allege, claim, pretend to
• مشابه: assume, declare, dissemble, fake, feign, plead, purport, simulate
- She professed sympathy but truly felt none.
[ترجمه گوگل] او ابراز همدردی کرد اما واقعاً هیچ احساسی نداشت
[ترجمه ترگمان] احساس همدردی می کرد، اما حقیقتا احساس همدردی نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احساس همدردی می کرد، اما حقیقتا احساس همدردی نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He professed an intimate knowledge of the city.
[ترجمه گوگل] او اقرار به شناخت صمیمی از شهر داشت
[ترجمه ترگمان] اون ادعا می کرد که از شهر اطلاعات صمیمی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون ادعا می کرد که از شهر اطلاعات صمیمی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They professed that they knew nothing of the murder.
[ترجمه گوگل] آنها اظهار داشتند که از قتل چیزی نمی دانند
[ترجمه ترگمان] آن ها ادعا می کردند که از قتل چیزی نمی دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها ادعا می کردند که از قتل چیزی نمی دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to acknowledge openly; affirm.
• مترادف: affirm, avow
• مشابه: acknowledge, admit, announce, asseverate, aver, avouch, confess, declare, own up to, plead, proclaim, pronounce
• مترادف: affirm, avow
• مشابه: acknowledge, admit, announce, asseverate, aver, avouch, confess, declare, own up to, plead, proclaim, pronounce
- It was on this night that they professed their love.
[ترجمه گوگل] در این شب بود که آنها عشق خود را ابراز کردند
[ترجمه ترگمان] در همین شب بود که آن ها اظهار عشق کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در همین شب بود که آن ها اظهار عشق کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He professed his skepticism of the plan to his boss.
[ترجمه گوگل] او شک و تردید خود را نسبت به این طرح به رئیسش اعلام کرد
[ترجمه ترگمان] او به شکاکیت خود درباره نقشه خود اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به شکاکیت خود درباره نقشه خود اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She professed that it had always been her intention to crush the competition.
[ترجمه گوگل] او اظهار داشت که همیشه قصد او از بین بردن رقابت بوده است
[ترجمه ترگمان] او ادعا می کرد که همیشه قصد دارد در رقابت شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او ادعا می کرد که همیشه قصد دارد در رقابت شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to assert belief in.
• مترادف: believe in
• مشابه: avow, confess, embrace, practice, predicate
• مترادف: believe in
• مشابه: avow, confess, embrace, practice, predicate
- The group professes Christianity.
[ترجمه گوگل] این گروه معتقد به مسیحیت است
[ترجمه ترگمان] گروه به مسیحیت پایبند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه به مسیحیت پایبند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to practice (a profession) or claim special knowledge of.
• مشابه: know, practice, study
• مشابه: know, practice, study
- Our daughter intends to profess medicine.
[ترجمه گوگل] دختر ما قصد دارد در رشته پزشکی تحصیل کند
[ترجمه ترگمان] دختر ما قصد داره که پزشکی داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دختر ما قصد داره که پزشکی داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to teach (a subject) at the college or university level.
• مترادف: teach
• مترادف: teach
- He has professed history for twenty-five years at this college.
[ترجمه گوگل] او به مدت بیست و پنج سال در این دانشکده به تدریس تاریخ پرداخته است
[ترجمه ترگمان] او به مدت بیست و پنج سال در این کالج به تاریخ اعتراف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به مدت بیست و پنج سال در این کالج به تاریخ اعتراف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to make an open declaration.
• مشابه: declare, pronounce
• مشابه: declare, pronounce
• (2) تعریف: to take vows as a member of a religious order.
• مترادف: take vows
• مشابه: pledge, vow
• مترادف: take vows
• مشابه: pledge, vow