صفت ( adjective )
• (1) تعریف: irreverent or irreligious; blasphemous.
• مترادف: blasphemous, irreligious, irreverent
• متضاد: reverent
• مشابه: evil, heretical, immoral, impious, peccant, reprobate, sacrilegious, sinful, ungodly, unholy, wicked
• مترادف: blasphemous, irreligious, irreverent
• متضاد: reverent
• مشابه: evil, heretical, immoral, impious, peccant, reprobate, sacrilegious, sinful, ungodly, unholy, wicked
- The sculpture depicting Christ as a woman was declared profane.
[ترجمه گوگل] مجسمهای که مسیح را بهعنوان یک زن به تصویر میکشد، توهینآمیز اعلام شد
[ترجمه ترگمان] مجسمه مسیح را به عنوان یک زن توصیف می کرد که کفر آمیز نامیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مجسمه مسیح را به عنوان یک زن توصیف می کرد که کفر آمیز نامیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Martin Luther was condemned by the church for his profane teachings.
[ترجمه گوگل] مارتین لوتر توسط کلیسا به دلیل تعالیم کفر آمیزش محکوم شد
[ترجمه ترگمان] مارتین لوتر از کلیسا به خاطر تعالیم کفرآمیز او محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مارتین لوتر از کلیسا به خاطر تعالیم کفرآمیز او محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: vulgar or obscene.
• مترادف: filthy, indecent, obscene, vulgar
• متضاد: decorous
• مشابه: base, cheap, coarse, dirty, foul, lewd, nasty, ribald, smutty, vile
• مترادف: filthy, indecent, obscene, vulgar
• متضاد: decorous
• مشابه: base, cheap, coarse, dirty, foul, lewd, nasty, ribald, smutty, vile
- She claimed the book was filled with filthy pictures and profane language.
[ترجمه گوگل] او ادعا کرد که کتاب مملو از تصاویر کثیف و زبان رکیک است
[ترجمه ترگمان] وی ادعا کرد که این کتاب مملو از تصاویر کثیف و زبان profane بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وی ادعا کرد که این کتاب مملو از تصاویر کثیف و زبان profane بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of or pertaining to worldly matters; secular.
• مترادف: mundane, secular, temporal, worldly
• متضاد: religious, sacred
• مشابه: carnal, earthly, lay, nonreligious, terrestrial
• مترادف: mundane, secular, temporal, worldly
• متضاد: religious, sacred
• مشابه: carnal, earthly, lay, nonreligious, terrestrial
- He gave up his profane existence and became a monk.
[ترجمه گوگل] او از وجود ناپسند خود دست کشید و راهب شد
[ترجمه ترگمان] او زندگی کفرآمیز خود را رها کرد و راهب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زندگی کفرآمیز خود را رها کرد و راهب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: profanes, profaning, profaned
مشتقات: profanely (adv.), profaneness (n.), profaner (n.)
حالات: profanes, profaning, profaned
مشتقات: profanely (adv.), profaneness (n.), profaner (n.)
• (1) تعریف: to treat (something considered sacred) in an irreverant or disrespectful manner; defile.
• مترادف: blaspheme, defile, desecrate, violate
• مشابه: curse, damn, execrate
• مترادف: blaspheme, defile, desecrate, violate
• مشابه: curse, damn, execrate
- The invaders profaned and destroyed the sacred temples.
[ترجمه گوگل] مهاجمان معابد مقدس را بیحرمت و ویران کردند
[ترجمه ترگمان] مهاجمان، معابد مقدس را آلوده و ویران کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مهاجمان، معابد مقدس را آلوده و ویران کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to use for improper or degrading purposes; abuse.
• مترادف: abuse, pervert
• مشابه: corrupt, debase, defile, degrade, deprave, maltreat, misemploy, misuse, pollute, prostitute, ruin, violate
• مترادف: abuse, pervert
• مشابه: corrupt, debase, defile, degrade, deprave, maltreat, misemploy, misuse, pollute, prostitute, ruin, violate
- You profane your body taking these drugs.
[ترجمه گوگل] بدن خود را با مصرف این داروها بی حرمتی می کنید
[ترجمه ترگمان] تو میخوای این مواد رو از دست بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو میخوای این مواد رو از دست بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید