productively


بطور بار اوریا حاصل خیز، سودمندانه

جمله های نمونه

1. It's important to spend your time productively.
[ترجمه الینا اسدی] این مهم است که شما زمانتان را به طور مفید مصرف کنید.
|
[ترجمه گوگل]مهم این است که وقت خود را به طور سازنده بگذرانید
[ترجمه ترگمان]مهم است که وقت خود را به طور موثر بگذرانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The company is certain to reinvest its profits productively.
[ترجمه گوگل]این شرکت مطمئن است که سود خود را مجدداً مولد سرمایه گذاری خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]شرکت به سرمایه گذاری مجدد سوده ای آن وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They feel they are interacting productively with elderly patients.
[ترجمه گوگل]آنها احساس می کنند که با بیماران مسن تعامل موثری دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها احساس می کنند که با بیماران مسن تر در تعامل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To work together productively and effectively, we must.
[ترجمه گوگل]برای کار مولد و مؤثر با هم، باید
[ترجمه ترگمان]ما باید به طور موثر و موثر با هم هم کاری کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. HIV replication kills productively infected CD 4 + T lymphocytes and innocent bystander cells.
[ترجمه گوگل]تکثیر HIV لنفوسیت های CD 4 + T آلوده مولد و سلول های اطراف بی گناه را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]تکثیر ویروس HIV به طور موثر سی دی ۴ + تی lymphocytes و سلول های ناظر بی گناه را می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How does the landscape designer work productively in this territory?
[ترجمه گوگل]چگونه طراح منظر در این قلمرو به طور سازنده کار می کند؟
[ترجمه ترگمان]طراح چشم انداز چگونه به طور موثر در این قلمرو کار می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Molly: Or you can use your free time productively by studying.
[ترجمه گوگل]مولی: یا می توانید با مطالعه از اوقات فراغت خود به نحو احسن استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]مالی: یا می توانید وقت آزاد خود را به صورت مفیدی با مطالعه به کار ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It worked productively and soon outpaced the 80 s.
[ترجمه گوگل]این مولد کار کرد و به زودی از دهه 80 پیشی گرفت
[ترجمه ترگمان]این کار به طور موثر عمل کرد و خیلی زود از دهه ۸۰ پیشی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They worked together productively for two years.
[ترجمه گوگل]آنها به مدت دو سال با هم کار سازنده ای داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها به مدت دو سال به طور موثر با هم هم کاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rather than pose it as a question of culture, however, they tackled it - often very productively - in terms of ideology.
[ترجمه گوگل]با این حال، به جای اینکه آن را به عنوان یک مسئله فرهنگ مطرح کنند، آنها - اغلب بسیار سازنده - از نظر ایدئولوژی با آن برخورد کردند
[ترجمه ترگمان]با این حال، به جای آن که آن را به عنوان یک سوال از فرهنگ مطرح کنیم، آن ها به طور موثر - به طور موثر - از نظر ایدئولوژی - - به آن - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The teacher should plan carefully first to create dramatic tension, and then to use it productively.
[ترجمه گوگل]معلم باید ابتدا با دقت برنامه ریزی کند تا تنش چشمگیر ایجاد کند و سپس از آن به طور سازنده استفاده کند
[ترجمه ترگمان]معلم باید ابتدا با دقت برنامه ریزی کند تا تنش نمایشی ایجاد کند و سپس به طور موثر از آن استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Resolved, in which there is mutual acceptance and respect, conflict is handled productively, and the potential for genuine intimacy.
[ترجمه گوگل]حل و فصل شده، که در آن پذیرش و احترام متقابل وجود دارد، تعارض به نحو سازنده ای مدیریت می شود و امکان صمیمیت واقعی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]با این تصمیم که در آن پذیرش و احترام متقابل وجود دارد، تعارض به طور موثر به کار گرفته می شود و پتانسیل ایجاد صمیمیت واقعی نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Such unconscious simplifications may be a condition for their continuing to work productively within the traditional discipline.
[ترجمه گوگل]چنین ساده سازی های ناخودآگاه ممکن است شرطی برای ادامه کار سازنده آنها در رشته سنتی باشد
[ترجمه ترگمان]این ساده سازی ناخودآگاه ممکن است وضعیتی برای ادامه فعالیت سازنده آن ها در نظم سنتی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The committee's key task was to make plans for spending productively the sums in the new "Counterpart Fund. "
[ترجمه گوگل]وظیفۀ کلیدی این کمیته، برنامه ریزی برای صرف مولد مبالغ در "صندوق همتا" جدید بود
[ترجمه ترگمان]وظیفه اصلی این کمیته این بود که طرح هایی برای هزینه کردن موثر مبالغ در صندوق جدید \"همتای\" خود ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fruitfully, copiously, prolifically; usefully, beneficially, advantageously

پیشنهاد کاربران

بطور موثری
به صورت ثمربخشی، به نحو پرثمری، به طور مفیدی، به صورت بهتری
در برخی جملات پربار هم ممکنه ترجمه بشه
به نحوی ثمربخش
به طرزی سودمند
به طور سودآور
موثر تر، با راندمان و کارامدی بیشتر
Their working system is based on the
belief that people work more
productively in a team.

بپرس