productive

/prəˈdəktɪv//prəˈdʌktɪv/

معنی: تولید کننده، پربار، حاصلضرب، مولد ثروت، پر حاصل
معانی دیگر: پر محصول، حاصلخیز، بارآور، مبتکر، نوآور، نواندیش، سازنده، موثر، ثمربخش، پربازده، موفقیت آمیز، (با: of) مسبب، فرآور، ایجاد کننده، (اقتصاد) مولد کالا و خدمات، فرور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: productively (adv.), productiveness (n.), productivity (n.)
(1) تعریف: capable of producing.
مترادف: effective, fertile, fruitful, generative
متضاد: barren, infertile, unproductive
مشابه: creative, effectual, efficacious, fecund, pregnant, prolific, useful

- The soil has been robbed of nutrients and is no longer productive.
[ترجمه اکبر تیموری] خاک مواد مغذی را از دست داده و دیگر حاصلخیز نیست
|
[ترجمه علی بهزاديان مهر] خاک مواد مغذی خود را از دست داده و دیگر قابلیت تولید محصول را ندارد.
|
[ترجمه گوگل] خاک از مواد مغذی ربوده شده و دیگر مولد نیست
[ترجمه ترگمان] خاک از مواد غذایی دزدیده شده است و دیگر تولید کننده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: producing easily or in large quantities.
مترادف: fecund, fertile, fruitful, plenteous, prolific
متضاد: barren, infertile, unproductive
مشابه: busy, industrious, luxuriant, plentiful, rich

- The farm is more productive at different times of the year.
[ترجمه hamed] مزرعه در زمان های مختلف سال پر بار تر است .
|
[ترجمه گوگل] مزرعه در فصول مختلف سال بازده بیشتری دارد
[ترجمه ترگمان] این مزرعه در زمان های مختلف سال مفیدتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: producing useful or helpful results; constructive.
مترادف: beneficial, constructive, useful
متضاد: unproductive
مشابه: fruitful, gainful, helpful, profitable, remunerative, valuable, worthwhile

- As a number decisions were reached, we considered it a productive meeting.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که تصمیمات متعددی گرفته شد، آن را یک جلسه سازنده ارزیابی کردیم
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک تصمیم تعدادی، ما آن را یک ملاقات سازنده در نظر گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: causing (usu. fol. by "of").
مترادف: causing, responsible for
مشابه: generative, yielding

- Your lax attitude is productive of chaos.
[ترجمه گوگل] نگرش سست شما مولد هرج و مرج است
[ترجمه ترگمان] رفتار سست و سست شما پر از هرج و مرج و هرج و مرج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. productive ideas
عقاید سازنده

2. productive manufacturing methods
روش های تولیدی فرآور

3. productive soil
خاک حاصلخیز

4. a productive day
یک روز موفقیت آمیز

5. a productive mind
یک مغز پر ابتکار

6. war is productive of much misery
جنگ موجد فلاکت زیاد است.

7. fertilizers make trees more productive
کود درخت ها را پر بارتر می کند.

8. contrary to what you said, even the desert can be productive
برعکس آنچه که گفتی صحرا هم می تواند بارور باشد.

9. The interview would have been more productive if the questions had been framed more precisely.
[ترجمه گوگل]اگر پرسش‌ها دقیق‌تر تنظیم می‌شد، مصاحبه سازنده‌تر بود
[ترجمه ترگمان]اگر این سوالات دقیق تر قاب شده باشد، این مصاحبه مفیدتر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a highly productive meeting.
[ترجمه شجاع] جلسه بسیار موثری بود
|
[ترجمه گوگل]جلسه بسیار پرباری بود
[ترجمه ترگمان]جلسه بسیار پربار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Education must be combined with productive labour.
[ترجمه گوگل]آموزش باید با کار مولد ترکیب شود
[ترجمه ترگمان]تحصیل باید با نیروی کار تولیدی ترکیب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Perhaps her most productive period was her five-year stint as a foreign correspondent in New York.
[ترجمه گوگل]شاید پربارترین دوره او، دوره پنج ساله او به عنوان خبرنگار خارجی در نیویورک بود
[ترجمه ترگمان]شاید خوش ترین دوره او دوره پنج ساله او به عنوان خبرنگار خارجی در نیویورک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Theirs was a very productive partnership.
[ترجمه گوگل]مشارکت آنها بسیار سازنده بود
[ترجمه ترگمان]هم کاری آن ها بسیار پربار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We had a very productive meeting - I felt we sorted out a lot of problems.
[ترجمه گوگل]ما یک جلسه بسیار سازنده داشتیم - احساس کردم بسیاری از مشکلات را حل کردیم
[ترجمه ترگمان]ما یک جلسه بسیار پربار داشتیم - احساس می کردم که مشکلات زیادی را حل کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The meeting was productive of several good ideas.
[ترجمه گوگل]این نشست حاصل چندین ایده خوب بود
[ترجمه ترگمان]ملاقات با چندین ایده خوب سازنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He stayed in for two productive partnerships.
[ترجمه گوگل]او برای دو مشارکت سازنده ماند
[ترجمه ترگمان]او برای دو مشارکت سودمند باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Training makes workers highly productive.
[ترجمه گوگل]آموزش باعث می شود کارگران بازدهی بالایی داشته باشند
[ترجمه ترگمان]آموزش کارگران را به شدت مولد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We had a productive meeting that solved some problems.
[ترجمه گوگل]جلسه پرباری داشتیم که مشکلاتی را حل کرد
[ترجمه ترگمان]ما یک جلسه سازنده داشتیم که برخی مشکلات را حل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Large meetings are notoriously less productive and more difficult to handle.
[ترجمه گوگل]جلسات بزرگ به طور مشخصی بازده کمتری دارند و رسیدگی به آنها دشوارتر است
[ترجمه ترگمان]جلسات بزرگ بسیار کم تر مولد هستند و کنترل آن دشوارتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The changes were not productive of better labour relations.
[ترجمه گوگل]این تغییرات باعث ایجاد روابط کاری بهتر نشد
[ترجمه ترگمان]این تغییرات سازنده روابط کاری بهتر نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تولید کننده (صفت)
productive

پربار (صفت)
proliferous, plenteous, loaded, weighty, productive, overloaded

حاصلضرب (صفت)
productive

مولد ثروت (صفت)
productive

پر حاصل (صفت)
productive

انگلیسی به انگلیسی

• prolific, fruitful; generative, creative; worthwhile, profitable, advantageous
something or someone that is productive produces a lot of goods or does a lot of work.
if a meeting or a relationship is productive, good or useful things happen as a result of it.

پیشنهاد کاربران

Productivity= سازنده، ساختن محصول
مصدرش هم Product است که یعنی محصول.
بنابراین سازنده دقیق تر از بهره وری یا کارآمده، این دو واژه محصول معنی نمی ده.
بهره وری= سود کردن. کارآمد= کاردان یا درست انجام دادن کاری. و چون احتمال داره نتیجه ی Productivity بد باشه، نمی تونه بهره وری و کارآمد معنی بده.
...
[مشاهده متن کامل]

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: فرآورا

⚫ نگارش به خط لاتین: Farāvarā

⚫ آمیخته از: فَرآوردن ( product ) و �‍ا� ( ive )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

fertile, creative, fecund, fruitful, inventive, plentiful, prolific, rich
- useful, advantageous, beneficial, constructive, effective, profitable, rewarding, valuable, worthwhile
مولد ( در اقتصاد )
Productive activities: فعالیت های مولد
فر آورا . پر بازده، مثمر ثمر. بارآور، تولیدی، پربار، حاصلضرب، فرآور، مولد ثروت، تولید کننده، مولد، پر حاصل، معماری: بهره زا، قانون فقه: سود بخش، روانشناسی: بارآور، بازرگانی: تولیدی
در علم اقتصاد به productivity می گویند "بهره وری. " حال از آن جایی که productive صفت است، علی القاعده ترجمه آن می شود "بهره ور. "
( به عقیده بنده بهره ور هم اسم فاعل است و هم صفت. یعنی می تواند هر دوی این نقش ها را داشته باشد. )
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.
☑️ فرآورا
فرآورا
( Farāvarā )
�فرآوردن� ( product ) و �آ� ( ive )
بارور
اقای داریوش اشوری مترجم تبارشناسی اخلاق 'بارور'ترجمه کرده
productive cough
سرفه خلط دار
سازنده
مفید
کارآمدی
productive ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: زایا
تعریف: در صرف، ویژگی صورت ها و الگوها و قواعدی که مکرراً برای ساخت صورت های جدید به کار می روند
پر بار
effective
موفقیت آمیز
پرحاصل
پرثمر

موفقیت
در علم زبانشناسی معنی "زایا" رو میده!
. language is productive

تولید کردن
اثربخش
موثر
مولد
صفت:خلاق ، خلاقانه
تاثیرگذار
بهره ورانه
کارآمد
بارور
حاصلخیز
بهره ور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس