production

/prəˈdəkʃn̩//prəˈdʌkʃn̩/

معنی: عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری
معانی دیگر: فرآوری، فرورد، فراورش، دست ساخت، اثر (هنری یا ادبی)، اثر سینمایی (یا تئاتری و غیره)، فراورده، فرورده، (اقتصاد) تولید کالا و خدمات، تولیدی، وابسته به تولید، فروردی، فروردین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: productional (adj.)
(1) تعریف: the act or process of producing.
مترادف: fabrication, generation, manufacture
مشابه: bearing, conception, execution, growth, making, output, yield

(2) تعریف: a thing or amount produced.
مترادف: output, yield
مشابه: accomplishment, achievement, brainchild, crop, growth, load, turnout

(3) تعریف: the coordination and presentation of a public performance such as a play.
مترادف: presentation, representation, staging
مشابه: performance, rendition, version

(4) تعریف: such a public entertainment.
مترادف: performance, presentation, show
مشابه: drama, piece, play, program, representation, theatrical

جمله های نمونه

1. production also needs to be costed out
هزینه ی فرآوری نیز باید برآورد شود.

2. production delays lost us several months' sales
تاخیر در تولید،فروش چندین ماه مارا دچار وقفه کرد.

3. production has slipped
تولید کم شده است.

4. production is not sufficient to satisfy people's requirements for drugs
تولید برای رفع نیاز مردم به دارو کافی نیست.

5. production is out of sync with consumption
تولید با مصرف هماهنگی ندارد.

6. production is scaled to consumption
تولید برحسب مصرف تنظیم شده است.

7. production norm
میانگین تولید

8. inefficient production methods
روش های فرآوری کم بازده

9. large-scale production of airplanes
تولید هواپیما به تعداد زیاد

10. mass production
فرآوری انبوه،تولید انبوه

11. meat production was upped
تولید گوشت زیاد شد.

12. rug production has tapered off
تولید قالی به تدریج کم شده است.

13. steel production has increased
تولید پولاد زیاد شده است.

14. the production and distribution of gasoline
فرآوری و پخش بنزین

15. the production of crude oil
تولید نفت خام

16. theatrical production of a kind
نمایش های تئاتری بد

17. volume production of cars
تولید فراوان اتومبیل

18. a musical production
نمایش موزیکال

19. an artistic production of dazzling beauty
یک اثر هنری با زیبایی خیره کننده

20. the serial production of pleasure boats
تولید بسایند قایق های تفریحی

21. to gear production to demand
تولید را با میزان تقاضا هماهنگ کردن

22. make a production (out) of
(عامیانه) توی بازی رفتن،(چیزی را بیش از حد) بزرگ کردن یا با آب و تاب شرح دادن

23. a carefully engineered production line
خط تولیدی که با دقت مهندسی شده است

24. a rise in production costs could dampen our sales
بالا رفتن هزینه ی تولید ممکن است فروش ما را کساد کند.

25. a slowdown in production
کاهش تولید

26. computers have revolutionized production
کامپیوترها تولید را کاملا دگرگون کرده اند.

27. index of industrial production
شاخص فرورد (تولید) صنعتی

28. the bottlenecks in production
عواملی که تولید را کند می کنند

29. the margin of production
حاشیه ی تولید

30. the peak of production
بیشینه ی تولید

31. the tempo of production increased
آهنگ تولید سریعتر شد.

32. they speeded up production
تولید را تندتر کردند.

33. to rev up production
تولید را زیاد کردن

34. we must increase production without sacrificing quality
بایستی بدون فدا کردن مرغوبیت،تولید خود را افزایش دهیم.

35. a cutback in the production of shoes
کاهش در تولید کفش

36. a forecast of oil production in the next five years
پیش بینی میزان تولید نفت در پنج سال آینده

37. bacteria cultured for vaccine production
ترکیزه هایی که به منظور تولید واکسن کشت شده اند

38. new methods in the production of food
روش های نوین در تولید مواد غذایی

39. the final phase of production
گام نهایی تولید

40. the plant geared up production
کارخانه بر میزان تولید افزود.

41. we must streamline our production procedures
بایستی روال تولیدی خود را موثرتر کنیم.

42. a project to boost agricultural production
طرحی برای فزونسازی فرآوری کشاورزی

43. needless governmental restraints have hindered production
اشکال تراشی های بیجای دولت جلو تولید را گرفته است.

44. population grows exponentially while food production grows mathematically
جمعیت به طور تصاعدی (فرایازی) رشد می کند در حالی که رشد تولید خوراک به صورت حسابی است.

45. strikes have slowed up our production
اعتصابات تولید ما را کم کرده است.

46. the government's monopoly of cigarete production
انحصار دخانیات توسط دولت

47. the strike halved the factory's production
اعتصاب تولیدات کارخانه را نصف کرد.

48. they agreed to freeze the production on nuclear bombs
آنان توافق کردند که تولید بمب های اتمی را متوقف کنند.

49. japan has overtaken germany in industrial production
ژاپن از نظر تولید صنعتی از آلمان جلو زده است.

50. japan has passed france in industrial production
ژاپن در تولید صنعتی از فرانسه جلو زده است.

51. state ownership of the means of production
مالکیت دولتی وسایل تولید

52. to retool a factory for armaments production
کارخانه ای را برای تولید اسلحه ابزارورزی کردن

53. higher prices are a sequel to rising production costs
قیمت های بالاتر پیامد هزینه های تولیدی فزاینده هستند.

54. the country has become self-sufficient in the production of foodstuffs
کشور از نظر تولید مواد خوراکی خودکفا شده است.

55. the strike frustrated the government's efforts toward increasing production
اعتصاب،کوشش های دولت در زیاد کردن تولید را بی اثر کرد.

56. they can only retrieve the situation by increasing production
آنها فقط با اضافه کردن تولید می توانند وضع را سروسامان بدهند.

57. overhead costs are relatively independent of the rate of production
هزینه ی بالاسری نسبتا از میزان تولید مستقل می باشند.

58. they soon discovered that merchandising is as important as production
آنها به زودی دریافتند که بازارپردازی همان قدر مهم است که فرآوری

59. iowa is billing itself as the center of american meat production
ایوا خود را مرکز تولید گوشت امریکا معرفی (تبلیغ) می کند.

مترادف ها

عمل (اسم)
article, function, process, practice, act, action, operation, doing, deed, issue, fact, proceeding, production, gest

ساخت (اسم)
make, performance, operation, work, job, construction, structure, workmanship, manufacture, making, manufacturing, craftsmanship, production, fabrication, framing, yielding, throughput

محصول (اسم)
turnover, produce, fabric, crop, product, production, yield, vintage, proceeds, output, harvest

استخراج (اسم)
derivation, elicitation, production, extraction, exploitation

تولید (اسم)
efficiency, genesis, generation, manufacture, production, output, production rule, turn-out

عمل اوری (اسم)
production

تخصصی

[حسابداری] تولید
[شیمی] تولید، فرآورى، فرورد، فراورش
[سینما] تهیه - طرز تهیه - تولید
[کامپیوتر] تولید
[برق و الکترونیک] تولید
[مهندسی گاز] تولید
[صنعت] محصول، تولید، فرآوری، ساخت
[نساجی] تولید - محصول - بهره برداری - مصنوعات
[ریاضیات] قاعده ی جایگزینی، قاعده ی تولید، دستور، زبان، قاعده ی تولید، استخراج، مصنوعات، ساخت، بهره برداری، نتیجه، تولیدی، محصول، فراورده

انگلیسی به انگلیسی

• manufacture, assembly; output, yield; process of publicizing a motion picture (or play, television program, etc.)
production is the process of manufacturing or growing something in large quantities.
you can also use production to refer to the amount of goods that is manufactured or grown by a company or country.
the production of something is its creation.
a production is a particular performed version of a play, opera, or other show.

پیشنهاد کاربران

عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: فرآورش

⚫ نگارش به خط لاتین: Farāvaresh

⚫ آمیخته از: فرآوردن ( Product ) و �‍ِش� ( ion )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

⭕ ( فرآورش )
تولید، فرآوری
1. production also needs to be costed out
هزینه ی فرآورش باید برآورد شود
2. Our system has crashed and has caused problems in production.
راژمان ما از کار افتاده و در فرآورش مشکل پدید آورده است
فرآورش
فرآورش
( Farāvaresh )
در علم پزشکی
waste production: مواد زائد
production: تولید
waste production
تولید زباله
حاصل ضرب
Calculate production of the below array
[5, 4, 3, 2, 1] = 1 * 2 * 3 * 4 * 5 = 120
خروجی نهایی در اصل در مهندسی صنایع به معنای محصول و تولیدات
دست آورد
production ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: تولید 3
تعریف: [سینما و تلویزیون] 1. مجموعۀ مراحل آماده‏سازی و ساخت فیلم یا برنامه در سینما یا تلویزیون 2. مرحلۀ فیلم برداری فیلم یا برنامه که بین دو مرحلۀ پیش‏تولید و پس‏تولید قرار دارد|||[شیمی، علوم مهندسی] عملیات مهندسی برای ساخت یک فراورده
به معنی تولید
در مقایسه با Manufacturing که به معنی ساخت است
میشه گفت Production دامنه بزرگتری رو شامل میشه و تقریبا مواد اولیه محصول، از بیرون تهیه نمیشه و خود شرکت سازنده دارای مواد اولیه است
ولی برای کلمه Manufacturing مواد اولیه از بیرون شرکت، تهیه میشه
گردآوری
در کامپیوتر به معنی "عملیاتی" یا "زیر بار" یا "در حال استفاده"
مثل production server
1 تولیدات
2 ایجاد
حاصل از
اسم: تولید - اثر - ساخت
تولید کردن
فرآوردن
دهخدا: فراآوردن . [ ف َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) فرآوردن . حاصل کردن . ساختن . رجوع به فرا شود.
باسپاس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس