فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: produces, producing, produced
حالات: produces, producing, produced
• (1) تعریف: to bring into being; yield.
• مترادف: generate, give, make, yield
• مشابه: account, author, bear, beget, breed, cause, create, determine, do, engender, furnish, give rise to, grow, hammer out, hatch, induce, issue, lay, lead, manufacture, mother, procreate, provide, supply
• مترادف: generate, give, make, yield
• مشابه: account, author, bear, beget, breed, cause, create, determine, do, engender, furnish, give rise to, grow, hammer out, hatch, induce, issue, lay, lead, manufacture, mother, procreate, provide, supply
- Our chickens produce eggs for market.
[ترجمه me] ما تخم مرغ هایی ک مرغ ها تولید می کنن ب بازار میدیم|
[ترجمه گوگل] جوجه های ما برای بازار تخم مرغ تولید می کنند[ترجمه ترگمان] مرغ های ما برای بازار تخم مرغ تولید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to manufacture.
• مترادف: make, manufacture
• مشابه: build, compose, concoct, construct, create, do, fabricate, fashion, form, issue, process
• مترادف: make, manufacture
• مشابه: build, compose, concoct, construct, create, do, fabricate, fashion, form, issue, process
- This factory produces machine parts.
[ترجمه ترجمه ثمر] این کار خانه قطعات دستگاه هارا میسازد|
[ترجمه گوگل] این کارخانه قطعات ماشین آلات را تولید می کند[ترجمه ترگمان] این کارخانه قطعات ماشین تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to give birth to.
• مترادف: bear, breed, deliver
• مشابه: beget, engender, generate, give rise to, hatch, lay, litter, spawn, whelp
• مترادف: bear, breed, deliver
• مشابه: beget, engender, generate, give rise to, hatch, lay, litter, spawn, whelp
- The mare produced two foals during the night.
[ترجمه گوگل] مادیان در طول شب دو کره تولید کرد
[ترجمه ترگمان] در طول شب، مادیان دو عدد ماده تولید می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در طول شب، مادیان دو عدد ماده تولید می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to bring forward into view or notice; present.
• مترادف: disclose, expose, manifest, present
• مشابه: display, divulge, exhibit, reveal, show, uncover
• مترادف: disclose, expose, manifest, present
• مشابه: display, divulge, exhibit, reveal, show, uncover
- The reporter refused to produce the name of his source.
[ترجمه گوگل] خبرنگار حاضر به ذکر نام منبع خود نشد
[ترجمه ترگمان] گزارشگر از تولید نام منبع خود امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گزارشگر از تولید نام منبع خود امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The lawyer produced new evidence at the trial.
[ترجمه گوگل] وکیل شواهد جدیدی در دادگاه ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل شواهد جدیدی را در دادگاه ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وکیل شواهد جدیدی را در دادگاه ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to organize and present (a film, play, concert, or the like) for public entertainment.
• مشابه: effect, enact, exhibit, network, organize, present, put on, represent, stage
• مشابه: effect, enact, exhibit, network, organize, present, put on, represent, stage
- The filmmaker has produced documentaries in addition to dramatic films.
[ترجمه گوگل] این فیلمساز علاوه بر فیلم های دراماتیک، فیلم های مستند نیز تولید کرده است
[ترجمه ترگمان] این فیلمساز فیلم های مستند علاوه بر فیلم های دراماتیک تولید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این فیلمساز فیلم های مستند علاوه بر فیلم های دراماتیک تولید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It takes a lot of funding to produce a play for Broadway.
[ترجمه گوگل] برای تولید یک نمایشنامه برای برادوی بودجه زیادی لازم است
[ترجمه ترگمان] برای تولید نمایشی برای برادوی سرمایه گذاری زیادی لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای تولید نمایشی برای برادوی سرمایه گذاری زیادی لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to cause, create, or yield results, esp. the usual or expected results.
• مترادف: yield
• مشابه: achieve, bear, blossom, create, earn, lay, work
• مترادف: yield
• مشابه: achieve, bear, blossom, create, earn, lay, work
- The artist couldn't produce without encouragement.
[ترجمه گوگل] هنرمند بدون تشویق نمی توانست تولید کند
[ترجمه ترگمان] هنرمند قادر نبود بدون تشویق تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنرمند قادر نبود بدون تشویق تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: producible (produceable) (adj.), producibility (n.)
مشتقات: producible (produceable) (adj.), producibility (n.)
• : تعریف: something produced, esp. agricultural products such as fruits and vegetables.
• مشابه: crop, foodstuffs, fruits, gleanings, greens, harvest, product, staples, vegetables, yield
• مشابه: crop, foodstuffs, fruits, gleanings, greens, harvest, product, staples, vegetables, yield