• : تعریف: an act or instance, or the quality, of spending wastefully or of giving abundantly. • متضاد: avarice, parsimoniousness • مشابه: waste
جمله های نمونه
1. try to find the medium between prodigality and stinginess
بکوش تا میانگیر (حدفاصل) ولخرجی و خست را بیابی.
2. They criticized the prodigality of the administration.
[ترجمه عبدالمطلب قاسمی] از ولخرجی دولت انتقاد کردند.
|
[ترجمه گوگل]آنها از ولخرجی دولت انتقاد کردند [ترجمه ترگمان]آن ها the دولت را مورد انتقاد قرار دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. By C's prodigality, that which would have been consumed with a return, is consumed without return.
[ترجمه گوگل]با ولخرجی C، چیزی که با بازگشت مصرف می شد، بدون بازگشت مصرف می شود [ترجمه ترگمان]با prodigality C، که با بازگشت مصرف می شد، بدون بازگشت مصرف می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Capitals are increased by parsimony, and diminished by prodigality and misconduct.
[ترجمه عبدالمطلب قاسمی] سرمایه با صرفه جویی افزایش می یابد و با ولخرجی و سوء مدیریت کاهش می یابد.
|
[ترجمه گوگل]سرمایه ها با صرفه جویی افزایش می یابد و با اسراف و بدرفتاری کاهش می یابد [ترجمه ترگمان]پایتخت ها براثر خست و سو رفتار، از بین می رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The prodigality of the sea, ie in providing fish.
[ترجمه گوگل]اسراف دریا، یعنی در تهیه ماهی [ترجمه ترگمان]The دریا برای تامین خوراک ماهی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Laughter is easier minute by minute, spilled with prodigality, tipped out at a cheerful word.
[ترجمه گوگل]خنده دقیقه به دقیقه آسانتر است، با ولخرجی سرازیر میشود، با کلمهای شاد به گوش میرسد [ترجمه ترگمان]دقیقه به دقیقه خنده آسان تر است، از prodigality پر می شود و یک کلمه شاد به زبان می آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. So that we may say that Paris's great prodigality, its wonderful festival, its Beaujon folly, its orgy, its stream of gold from full hands, its pomp, its luxury, its magnificence, is its sewer system.
[ترجمه گوگل]تا بتوانیم بگوییم اسراف بزرگ پاریس، فستیوال شگفت انگیز آن، حماقت بوژون، عیاشی آن، جریان طلا از دستان پر، شکوه، تجمل، شکوه و عظمت آن، سیستم فاضلاب آن است [ترجمه ترگمان]به این ترتیب می توانیم بگوییم که prodigality بزرگ پاریس، فستیوال wonderful، folly Beaujon، orgy از دست پر از طلا، تجمل آن، تجمل و تجمل آن، یک منظومه شمسی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Somehow this early fascination with life's prodigality, with wet, slimy or creepy-crawly things, becomes systematised and methodical.
[ترجمه گوگل]به نوعی این شیفتگی اولیه به ولخرجی زندگی، با چیزهای مرطوب، لزج یا خزنده خزنده، سیستماتیک و روشمند می شود [ترجمه ترگمان]به هر حال این جذابیت اولیه با prodigality زندگی، با چیزهای مرطوب و لزج و لزج زندگی، تبدیل به systematised و منظم می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Idleness is the greatest prodigality.
[ترجمه گوگل]بطالت بزرگترین اسراف است [ترجمه ترگمان]Idleness، the prodigality است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. If time be of all things the most precious, wasting of time must be the greatest prodigality.
[ترجمه گوگل]اگر زمان از همه چیز گرانبهاتر است، اتلاف وقت باید بزرگترین اسراف باشد [ترجمه ترگمان]اگر زمان همه چیزهای گران بها باشد، اتلاف وقت باید the prodigality باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. If time being of all things the most precious, wasting time must be the greatest prodigality.
[ترجمه گوگل]اگر زمان از همه چیز گرانبهاتر است، اتلاف وقت باید بزرگترین اسراف باشد [ترجمه ترگمان]اگر زمان همه چیزهای گران بها باشد، وقت تلف کردن بهترین prodigality است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The sleeping fox catches no poulty, Idleness is the greatest prodigality.
[ترجمه گوگل]روباه خفته مرغی نمی گیرد، بطالت بزرگترین اسراف است [ترجمه ترگمان]روباه که خفته باشد هیچ poulty ندارد، Idleness بزرگ ترین prodigality است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
❗️دوستان دقت کنید که تمامی این کلمات از یک ریشه هستند اما در معنا کاملا باهم فرق می کنند برای استفاده صحیح، لطفا معنای همه ی صفت ها و قید های آن را سرچ کنید