- The prodigal young man had squandered the money his father had given him to start up his business.
[ترجمه گوگل] مرد جوان ولخرج پولی را که پدرش برای راه اندازی کسب و کارش به او داده بود هدر داده بود [ترجمه ترگمان] جوان ولخرج پولی را که پدرش به او داده بود به او داده بود تا کارش را شروع کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: giving profusely or abundantly; lavish or bountiful (often fol. by of or with). • متضاد: parsimonious, stingy • مشابه: lavish
اسم ( noun )مشتقات: prodigally (adv.)
• : تعریف: one who expends funds, resources, or abilities wastefully. • مترادف: spendthrift • مشابه: profligate, squanderer, wastrel
جمله های نمونه
1. don't be prodigal with your praise!
در تعریف زیاده روی نکن !
2. A miserly father makes a prodigal son.
[ترجمه گوگل]پدر خسیس پسر ولخرجی می آورد [ترجمه ترگمان]یک پدر خسیس پسر prodigal است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Nature is prodigal of her gifts.
[ترجمه علی] او استعدادهای زیادی دارد
|
[ترجمه گوگل]طبیعت از مواهب خود ولخرج است [ترجمه ترگمان]طبیعت از gifts prodigal [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The vicar preached a sermon about the prodigal son.
[ترجمه گوگل]قائم مقام موعظه ای در مورد پسر اسراف کرد [ترجمه ترگمان]کشیش در مورد پسر prodigal وعظ می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. There have been rumours that he has been prodigal with company funds.
[ترجمه گوگل]شایعاتی مبنی بر ولخرجی او با سرمایه های شرکت وجود دارد [ترجمه ترگمان]شایعاتی مبنی بر اینکه او با سرمایه شرکت prodigal شده است، وجود داشته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Prodigal habits die hard.
[ترجمه گوگل]عادات اسراف به سختی از بین می روند [ترجمه ترگمان] عادات Prodigal به شدت میمیرن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They came back on a parade float of prodigal love and public money, promising entertainment, nostalgia and success.
[ترجمه گوگل]آنها در یک شناور رژه عشق ولخرج و پول عمومی بازگشتند و نویدبخش سرگرمی، نوستالژی و موفقیت بودند [ترجمه ترگمان]آن ها به رژه رفتن در یک رژه سنتی عشق و ثروت عمومی پرداختند و وعده سرگرمی، دل تنگی و موفقیت را دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The parable of the prodigal son conveys at a conscious level a message about the need for forgiveness and acceptance.
[ترجمه گوگل]مَثَل پسر ولخرج در سطحی آگاهانه پیامی را در مورد نیاز به بخشش و پذیرش می رساند [ترجمه ترگمان]تمثیل پسر گمراه، پیامی را در مورد نیاز به بخشش و پذیرش، منتقل می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The prodigal son had returned to Parkhead.
[ترجمه گوگل]پسر ولگرد به پارک هد بازگشته بود [ترجمه ترگمان]پسر prodigal به Parkhead برگشته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. There was the prodigal scene at the door.
[ترجمه گوگل]صحنه اسراف دم در بود [ترجمه ترگمان]صحنه prodigal در آستانه در بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. No probationary period was required before the prodigal son was received by the waiting father.
[ترجمه گوگل]قبل از دریافت پسر ولخرج توسط پدر منتظر، هیچ دوره آزمایشی لازم نبود [ترجمه ترگمان]قبل از این که یک پسر گمراه توسط پدر منتظر برسد، دوره آزمایشی لازم نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The prodigal son will feast with harlots no more.
[ترجمه گوگل]پسر ولخرج دیگر با فاحشه ها جشن نخواهد گرفت [ترجمه ترگمان]پسر ولخرج دیگر با فحشا جشن خواهد گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A prodigal daughter, I had learned in only one day, I was not.
[ترجمه گوگل]دختر ولخرجی، فقط در یک روز یاد گرفته بودم، نبودم [ترجمه ترگمان]دختر prodigal، من فقط یک روز یاد گرفته بودم، نبودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Good harvests make men prodigal, Bad ones provident.
[ترجمه گوگل]دروهای خوب، انسانها را ولخرج می کند، و محصولات بد را مهیا می کند [ترجمه ترگمان]محصول خوب، مردان prodigal، provident و provident [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• extravagant person, lavish spender; spendthrift, squanderer, one who wastes money generous, lavish; abundant, plentiful; wasteful, tending to squander money someone who behaves in a prodigal way spends a lot of money carelessly or is wasteful, and does not think about what will happen when they have nothing left; a literary word. attributive adjective here but can also be used as a singular noun. e.g. alice had dreamed sentimentally that the prodigal would return.
پیشنهاد کاربران
سرکش، طغیانگر ( برای فرزنث، شاگرد ، . . . )
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Extravagant or wastefully lavish 💸 🔍 مترادف: Extravagant, wasteful ✅ مثال: The prodigal lifestyle of the celebrity often made headlines in tabloids
مسرف
1 - adjective / formal Spending or using large amounts of money, time, energy, etc. , especially in a way that is not very wise صفت، رسمی خرج کردن یا استفاده از مقدار زیادی پول، زمان، انرژی و غیره به خصوص به روشی که چندان عاقلانه نیست، ولخرج ... [مشاهده متن کامل]
The prodigal landlord spends the money as fast as he receives it There have been rumours that he has been prodigal with company funds Synonyms extravagant profligate, formal 2 - Someone who spends or uses large amounts of money, time, energy, etc. , especially in a way that is not very wise اسم/ کسی که مقدار زیادی پول، زمان، انرژی و غیره را خرج می کند یا استفاده می کند، مخصوصاً به روشی که خیلی عاقلانه نیست، ولخرج، مسرف The prodigals among them will always be more numerous than the misers She, who was formerly a prodigal, showed herself suddenly wise and she loathed her shameful deeds
❗️دوستان دقت کنید که تمامی این کلمات از یک ریشه هستند اما در معنا کاملا باهم فرق می کنند برای استفاده صحیح، لطفا معنای همه ی صفت ها و قید های آن را سرچ کنید
فرزند سرکش ( فرزندی که جلوی والدین سرکشی می کنه اما سرش به سنگ می خوره و برمی گرده )
ولخرج فراری
ولخرج
به جمله زیر که آیه ۳۱ اعراف هست توجه کنید ◀️ Take your adornment at every place of worship; and eat and drink, but be you not prodigal; He loves not the prodigal این همون بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنیده ... [مشاهده متن کامل]
اگه prodigal با Son یا Daughter بیاد میشه فرزند ناخلفِ حرف گوش نکنِ پشیمان که به والدین خود گوش نداده، خانه را بخاطر افکار پدر مادر ترک کرده، بعد سرش خورده به سنگ دیده راست میگفتن و در آخر برگشته خونه، سر پله ی اول ◀️ He left the company several years ago, but now the prodigal son has returned. این واژه به معنی ولخرج و مُسرفِ مالی و زمانی هم هست ◀️don't be prodigal with your praise : در تعریف زیاده روی نکن! یعنی چاپلوسی نکن