prod

/ˈprɑːd//prɒd/

معنی: سیخ، ترغیب، سیخک، سیخ زدن، سیخونک زدن، سک زدن، بر انگیختن
معانی دیگر: سکه زدن، (به عمل) تحریک و تهییج کردن، انگیزاندن، وسیله ی انگیزش، انگیزگر، شوک، سیخونک زنی، سکه زنی، انگیزش، بر انگیزش، تحریک و ترغیب، مخفف:، تولید کردن، تولید شده، محصول، سی  زدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prods, prodding, prodded
(1) تعریف: to poke with, or as though with, a pointed rod or instrument.
مترادف: goad, jab, poke, stick
مشابه: dig, drive, hustle, impel, needle, prick, probe, propel, push, shove

(2) تعریف: to incite to action as though by poking; goad.
مترادف: goad, impel, incite, prompt
مشابه: actuate, arouse, egg on, excite, hound, instigate, motivate, needle, provoke, push, rouse, spur, stimulate, stir, urge

- The reporter prodded the mayor to answer.
[ترجمه گوگل] خبرنگار شهردار را وادار کرد تا پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان] گزارشگر شهردار را ترغیب کرد تا پاسخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: prodder (n.)
(1) تعریف: any pointed instrument used for prodding.
مترادف: goad, poker
مشابه: rowel, spur, stick

(2) تعریف: something that acts to incite or goad; stimulus.
مترادف: fillip, goad, spur, stimulus
مشابه: impetus, instigation, jab, prompt, provocation, shove, urge

جمله های نمونه

1. to prod a slow moving donkey
به الاغ کندرو سک زدن

2. The strike may prod the government into action .
[ترجمه گوگل]اعتصاب ممکن است دولت را وادار به عمل کند
[ترجمه ترگمان]این اعتصاب می تواند دولت را وادار به اقدام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Prod the windowsills to check for signs of rot.
[ترجمه گوگل]طاقچه های پنجره را برانید تا علائم پوسیدگی را بررسی کنید
[ترجمه ترگمان]از لبه پنجره بیرون آمد تا نشانه ای از فاسد شدن ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The report should prod the Government into spending more on the Health Service.
[ترجمه گوگل]این گزارش باید دولت را وادار کند که هزینه بیشتری برای خدمات بهداشتی و درمانی بپردازد
[ترجمه ترگمان]این گزارش باید دولت را وادار به صرف هزینه بیشتر بر روی خدمات بهداشتی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He needs a crisis to prod him into action.
[ترجمه گوگل]او به یک بحران نیاز دارد تا او را وارد عمل کند
[ترجمه ترگمان]او به یک بحران نیاز دارد تا او را وادار به عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He gave her a prod in the ribs.
[ترجمه گوگل]او را در دنده ها به او داد
[ترجمه ترگمان] اون به دنده هاش ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She gave the man a prod with her umbrella.
[ترجمه گوگل]او با چترش به آن مرد کاوشگر داد
[ترجمه ترگمان]با چتر خود به مرد ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I shall have to prod him to pay me what he owes.
[ترجمه گوگل]باید او را وادار کنم تا آنچه را که مدیونش است به من بپردازد
[ترجمه ترگمان]باید به او بگویم که به من چه مدیون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. 'Go on,' he whispered, giving me a prod in the back.
[ترجمه گوگل]او زمزمه کرد: "ادامه بده "
[ترجمه ترگمان]در حالی که به پشتش ضربه می زدم، زمزمه کرد: ادامه بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She gave him a sharp prod with her umbrella.
[ترجمه گوگل]او با چترش یک کاوشگر تیز به او داد
[ترجمه ترگمان]با چتر خود ضربه ای به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Politicians have failed to prod local industries into reducing pollution levels.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران نتوانسته اند صنایع محلی را برای کاهش سطح آلودگی تشویق کنند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران نتوانسته اند صنایع داخلی را وادار به کاهش سطح آلودگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The prod is not to be confused with the caress which gently brushes a surface.
[ترجمه گوگل]نباید آن را با نوازشی که به آرامی سطحی را برس می کشد، اشتباه گرفت
[ترجمه ترگمان]ضربه با نوازش که به نرمی یک سطح را نوازش می کند، اشتباه گرفته نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jerry gave me a sharp prod in the back.
[ترجمه گوگل]جری یک تکه تیز از پشت به من داد
[ترجمه ترگمان]جری به من ضربه محکمی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And they push and prod them to do everything from filling out college applications to finishing their science projects.
[ترجمه گوگل]و آنها را تحت فشار قرار می دهند و آنها را وادار می کنند تا همه چیز را از پر کردن درخواست های دانشگاه تا اتمام پروژه های علمی خود انجام دهند
[ترجمه ترگمان]و آن ها را وادار می کنند تا همه چیز را از پر کردن برنامه های دانشگاهی برای اتمام پروژه های علمی خود انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیخ (اسم)
prod, goad, gad, spur, grill, stylet, broach, skewer, ramrod, poker, spit, fid

ترغیب (اسم)
cheer, prod, encouragement, persuasion, suasion

سیخک (اسم)
prod, goad, gad, gaff

سیخ زدن (فعل)
prod, prick, jab, gig, stab, poke

سیخونک زدن (فعل)
prod, prick, stab

سک زدن (فعل)
prod, prickle, goad, jab, drive with a goad

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

انگلیسی به انگلیسی

• poke, thrust, jab; rod, staff, long pointed instrument
spur, urge, goad; poke, push, thrust; stimulate, incite; energize, rouse
if you prod someone or something, you give them a quick push with your finger or with a pointed object. verb here but can also be used as a count noun. e.g. mrs travers gave her a prod.
if you prod someone into doing something, you remind them or urge them to do it.
a prod or a cattle prod is a long, pointed, metal stick which can be used to poke people or animals as a way of making them move along.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To poke or stir something; to incite action
🔍 مترادف: Provoke, stimulate
✅ مثال: He used a stick to prod the fire, encouraging it to burn brighter.
prod ( reminder ) . Can you give me a gentle prod next week so I won’t forget?
خاطر نشان کردن
To “prod” someone in slang means to prompt or urge them to do something, often with a sense of persistence or insistence.
زبان عامیانه
تشویق یا ترغیب کردن کسی به انجام کاری، اغلب با حس پافشاری یا اصرار.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
Her friends prodded her to ask him out.
In a work setting, one might say, “I needed a little prodding to finish the project on time. ”
A coach might prod their team to give their best effort in the game.

to rouse to action
ترغیب کردن
سیخونک زدن به چیزی، معمولا به قصد آزار
مثال:
Nora was pretty certain her brother knew Friday was her day off ( and still didn't notify her ) . The fact prodded her from inside
کتاب The Midnight Library
تلنگر زدن
Do not prod the lioness
با دم شیر بازی نکن
prod
هُل دادن با انگشت یا یک چیز تیز
یادآوری
هُل دادن، سقلمه زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس